تاریخچه‌ی محله‌ی قدیمی‌ی باقرآبادِ رشت

تاریخچه محله باقرآباد در گفتگو با مرادیان گروسی؛ از «گروس» تا «رشت»/ قطاری که از ابتدای سعدی تا بندرپیربازار سوت می کشید

مرادیان گروسی به عنوان معلم بازنشسته و شاعری که شعر نوی گیلکی را بنیان گذاشته، شناخته می‌شود. امروز وی در آستانه ۹۳سالگی، تاریخ شفاهی رشت قدیم است، مردی که سوت قطار سعدی به بندرپیربازار را روزانه در محله بوسار می‌شنید.


علی‌اکبر مرادیان گروسی- مهری شیرمحمدی

 


مهری شیرمحمدی؛
«علی اکبر مرادیان گروسی» را خیلی ها به عنوان معلم بازنشسته و شاعری می‌شناسند که شعر نوی گیلکی را بنیان گذاشته است. اما امروز وی در آستانه ۹۳سالگی، تاریخ شفاهی رشت قدیم است. وی با چنان دقت و حافظه‌ای خاطراتش را مرور می‌کند که دوست داری به رشت ۹۰سال پیش روی و گام به گام شاهد تغییرات محله‌ای باشی که استاد در آن رشد کرده و هنوز در آن زندگی می‌کند.

محله باقرآباد که روزگاری مرکز اسب و ارابه‌هایی بود که کار حمل و نقل بار و مسافر را به بندر پیربازار برعهده داشت. محله‌ای که اولین خط راه آهن رشت از آن عبور کرده و از پل بوسار به بندر پیربازار می‌رسید. محله‌ای که بیش‌ترین ساکنان آن را مهاجرانی تشکیل می‌داد که بار خدمات جانبی بازار بزرگ رشت را بر دوش می‌کشید. منطقه‌ای در عین حال محروم که شهرداری برای کودکان یتیم اداره موزیک ساخته بود و به آن‌ها آموزش می‌داد.

عصر پنجشنبه ۸ آبان ۱۳۹۹، در محله بوسار، کوی مرادیان، مهمانش بودم. در حالی که روایتی را از پیامبر نقل می‌کرد که «سلونی قبل ان تفقدونی». آن‌چه که من از باقرآباد به یاد دارم، مال ۹۰سال پیش است که من در این محله زندگی کرده و تا امروز شاهد بودم. همه از این‌جا رفتند من در محله خودم ماندم تا اکنون که در آستانه ۹۳سالگی هستم.

پدر من از «گروس» کردستان به گیلان آمد و مادرم اهل همدان بود. کردستان «اردلان» با کردستان گروس فرق دارد. کردستان اردلان اهل سنت هستند و گروس شیعه هستند. پدر من با برادر و پسرعمویش از گروس به گیلان آمد. آن زمان نهضت جنگل به رهبری «میرزا کوچک» تازه آغاز شده بود و آن‌ها همراه گروه خالو قربان به نهضت جنگل پیوستند. عموی من در جنگ شهید شد و بعد از شکست نهضت، پدرم هم مدتی به روستای «دلیچه» بخش سنگر رفت و پسر عموی پدرم به گرجستان فرار کرد. همانجا ازدواج کرد و بعد از وقایع شهریور ۱۳۲۰ با دو دختر و یک پسرش به گیلان آمد. ولی همسرش که گرجی بود، برنگشت.

مردم گیلان با کردستان اشتراک زبانی دارند و می‌توان گفت ۴۰درصد واژه های کردی و گیلکی مشترک است و تفاوت واژه‌ها در لغت‌های خاص جغرافیایی هر منطقه است، به خاطر همین کردها با گیلک ها خیلی صمیمی هستند. منطقه گروس جای بسیار زیبا و قدیمی ترین منطقه کردستان است. آتشکده «آذرگشسب» آنجاست و منشا «سپیدرود» از گروس است. کوه های بلند با گل و گیاه طبیعی و دارویی فراوان دارد، جنگل و رودخانه، گندم‌زار و حشم فراوان، حتی معدن طلای تکاب نزدیک روستای پدرم است.

 چرا شما از گروس مهاجرت کردید؟

با این مقدمه، خودم از پدرم پرسیدم چرا شما از گروس مهاجرت کردید؟پدرم جواب داد: «ایل جاف» که نزدیک ما بود، مرتب ما را غارت می کرد، بعد قحطی و بیماری پیش آمد. پدرم می گفت تازه جنبش میرزا آغاز شده بود و کردها هم چون اسلحه به‌دست بودند، به میرزا پیوستند. پدرم با «جعفر کنگاوری» و «خالو قربان» وارد گیلان شد. نبود پادشاهی با کفایت در حکومت مرکزی و غارت و ناامنی موجب شده بود هر منطقه برای خودش یک خان و حکمران داشته باشد. بنابراین ناامنی عامل مهاجرت کردها به گیلانی شد که میرزا تلاش داشت استقلالی در منطقه ایجاد کند. ضمن اینکه به دلیل بیماری هایی مثل وبا و طاعون، جمعیت گیلان بسیار کم شده بود و مرزبان نداشت. آن زمان من به دنیا نیامده بودم اما برداری بزرگتر از خودم دارم.

من آذرماه سال ۱۳۰۷ به دنیا آمدم. سال ۱۳۱۴ زمین خانه بوسار را دایی‌ام برای ما به مبلغ ۱۴ تومان خرید و این طور شد که من از بچگی تاکنون در همین محله زندگی کرده و شاهد تغییرات محله بوده‌ام. آن زمان تنها ۶ خانوار در این محدوده زندگی می‌کردند. رشت قدیم چند محله بیش‌تر نداشت. ساغریسازان، چمارسرا، صندوق عدالت و باقرآباد، سرخ بنده و خط ماشین محله‌های مهم بودند. 

– محدوده محله باقرآباد کجا بود؟

اگر بخواهیم محله باقرآباد را بررسی کنیم، می‌باید از چند جهت وارد شویم. یکی محله بوسار است که انتهای باقرآباد بود، یکی از سمت مسجد حاج صمدخان، یکی از محور خط ماشین و جهت بعدی از سمت زیر کوچه و نفت انبار و حد دیگر باقرآباد سرخ بنده است.

مکان دقیق نفت انبار دقیقا مغازه آقای «خباز» بود. چهارراهی که آقای زعیمیان – کاتوزیان چوب فروشی داشتند. از «زیر کوچه» که داخل می‌شویم یک دوراهی هست که سمت چپ آن به سمت خط ماشین می‌رود و سمت راست به سمت نفت انبار و اداره موزیک می‌رود.

– اداره موزیک هنوز هست؟

بله وقتی از دوراهی زیر کوچه جلوتر می‌آییم، یک زمین وسیعی است که یک در قدیمی دارد که مکان اداره موزیک شهرداری بود. در واقع دارالایتام بود که شهرداری رشت بچه‌های یتیم را سرپرستی می‌کرد و به آن‌ها موزیک یاد می‌داد. من با برخی از بچه‌های اداره موزیک همکلاس بودم، برخی از آن‌ها بعدها دکتر و درجه دار نظامی شدند و از همشاگردی‌های بسیار خوب، مهربان و باسواد من بودند.

از اداره موزیک می آییم سمت نفت انبار که مال آقای خباز بود. دست راست می‌رود به سمت صیقلان. از سمت سرخ بنده هم راهی هست که می‌رود به «پل چراغعلی». یک پل چوبی بود که خراب کردند. ادامه پل چراغعلی، امتداد رودخانه بود که به کارخانه ابریشم‌کشی می‌رسید. بعد از نفت انبار، خیابان اصلی باقرآباد بود. اینجا «مرکز ارابه سازی» و خیابان اصلی باقرآباد بود و دو طرف آن اصلا خانه مسکونی نبود.

– مرکز ارابه سازی‌ها همان گاراژ های فعلی بود که ضایعات جمع می‌کنند؟! 

مرکز ارابه‌ها دیوار و حصار نداشت، یک زمین باز بود و مرکز صنعتی باقرآباد همینجا بود. صنایعی همچون ارابه سازی، نجاری، آهنگری، دستگاه بستنی سازی و… .

– خانه‌های مسکونی باقرآباد کجا بود؟

بیش‌تر از مسجد حاج صمدخان به بعد مسکونی بود. اکنون یک خانه قدیمی روبروی کوچه مسجد حاج صمد خان هست که سبک معماری آن شبیه خانه‌های بادکوبه است، مال یک معلم به نام آقای« فرزانه کاری» بود. او حدود ۲۰سال قبل از انقلاب ۱۳۵۷، با خانواده‌اش از ایران رفت.

از طرف شمال که وارد باقرآباد می‌شدیم، چند خانه قدیمی به همین سیاق مال چند مهاجر بود. مشابه خانه فرزانه کاری. انتهای خیابان خط ماشین، صد متر جلوتر از پشت کلیسای ارامنه، خانه‌ای هست که آن هم معماری سبک روسی دارد. سمت چپ پل بوسار هم چند تا خانه به سبک روسی بود که خراب کردند. حاشیه اصلی باقرآباد هم تعدادی خانه بود که خانواده ارابه‌چی‌ها ساکن بودند، ارابه هایی که کار آن‌ها حمل شن و ماسه بود. از باقرآباد که خارج می‌شدیم، چند تا خانه در دو طرف محور بود. از پل بوسار تا خمسه بازار فقط ۶ خانوار ساکن بودند.

طرف راست بوسار به «روبارلات» می‌رفت. سمت چپ مرکز آجرپزی آقای «کاتوزیان» بود. طرف چپ آجرپزی «اسدالله بیک همدانی» و خانه‌اش هم ابتدای بوسار بود. با چند مغازه که اکنون هم وجود دارد. ۹۰درصد کارگران آجرپزی کارگران مهاجری بودند که با خانواده‌های‌شان همان اطراف کوره ساکن بودند.

«روبارلات» یکی از بدترین محلات حاشیه نشین بود که انواع مسائل و آسیب‌های اجتماعی در آن موج می‌زد. اول روبارلات مسکن زنان سیه روز بود. بعد از پل بوسار، باغ گنجه‌ای بود که بعدا ایستگاه رادیویی شد. روبروی «باغ گنجه‌ای»، «سیاه باغ» بود که بعدا شد بوستان ملت.

– پس اکثر ساکنان باقرآباد مهاجر بودند؟

اکثرا مهاجران ترک هستند که کارشان صنایع «ارابه سازی» بود. بعد از انقلاب روسیه، ایرانی‌های مقیم باکو و گنجه اخراج شدند. ۳سری مهاجر به ایران آمد. من با دایی‌ام زیاد مسافرت می‌کردم و کاملا یادم هست. گروه گروه آن‌ها را می‌ریختند توی کشتی و در «بندرپهلوی» پیاده می‌کردند. سری اول، کسانی بودند که با تمام بار و اسباب و اثاثیه آمده و متمکن بودند. سری دوم پول داشتند. سری سوم هیچی نداشتند.

دسته اول کاسب کار و ملاک بودند امثال پورقسمت، قربانی، بخشی آمدند در شهر مغازه گرفتند. مثلا محمود قربانی صنعت «جوراب بافی» را به رشت آورد. وی، کارگاه جوراب بافی را از بادکوبه به رشت آورد و کارگاه بزرگی در صیقان درست کرد.

دسته دوم پول داشتند و صنعتی بنا کردند، در باقرآباد ساکن و صنعت ارابه‌سازی راه انداختند.

دسته سوم هیچی نداشتند. یک طبقه زحمتکش که آن‌ها را آوردند در بندرپهلوی ریختند و گفتند مال شما. سازمان اطلاعات آن زمان و شهربانی مسئولیت آن‌ها را پذیرفت و آن‌ها را در جاهای مختلف پخش کرد. مثلا عده زیادی از آن‌ها به کارخانه پارچه بافی چالوس بردند و یا به شهر شاهی بردند که الان می‌گویند قائمشهر.

دایی من سرپل مغازه داشت، پنج خانوار همان نزدیکی ساکن بودند. یک روز صبح من رفتم دیدم در خانه باز است اما هیچکس نیست. هر پنج خانوار را شبانه از آنجا برده بودند. بچه های آن‌ها و من به مدرسه رودکی شماره ۴ که در زیر کوچه بود، می رفتیم. معلوم نشد آن‌ها را کجا بردند.

– پل بوسار چه شکلی بود؟ 

پل زیبایی که به آن «مرغانه پورد» می‌گفتیم و مثل پل خشتی بود. وقتی با دینامیت خرابش می‌کردند، کاملا دیدم. آهن در آن به‌کار نرفته بود ولی به‌جای ساروج، ملات سیمان بود. این پل را روسیه تزاری در سال ۱۹۱۴ ساخته بود و سال ۱۳۲۹ یا ۱۳۳۰ خراب کردند. نزدیک پل ساختمانی بود که قبلا اداره راه بود.

اما آن زمان، اداره خروج از ایران، تقریبا گمرک آن زمان بود. در واقع پل بوسار مرز بود و به رشت که می‌گویند دروازه اروپا، همین‌جا بود.

– در مورد اولین خط راه آهن رشت بگویید؟ یادتان هست چه سالی خراب شد؟

سال ۱۳۱۷ راه آهن را خراب کردند، موتورش را هم کندند و بردند موزه نظامی در بندر انزلی. ایستگاه راه آهن هم «بازار روز» فعلی در ابتدای خیابان سعدی بود. بعد از تخریب، زمینش را فردی به نام «نهاوندی» خرید و کارخانه برنجکوبی دایر کرد. نماینده‌ای هم به نام «پری سایلوف» داشت. من بچه بودم وقتی ترن می‌آمد، ما به تماشا می‌رفتیم و ذوق می‌کردیم. راننده ترن «علی بهرام‌پور» بود و یک پا نداشت و می‌گفتند در یک حادثه قطار آسیب (دیده) است.

– خط آهن بیش‌تر کالا جابه‌جا می‌کرد یا مسافر؟

هر دو. آن زمان هر کس می‌خواست پزشکی بخواند، از همین خط آهن می‌رفت بندر «پیربازار» سوار کشتی می‌شد و به «باکو» می‌رفت. بیش‌ترین بار خط راه آهن، کالاهای تجاری از جمله «ابریشم» و «کنف» گیلان بود که از طریق بندر پیربازار صادر می‌شد. کارخانه کنف‌بافی در اداره جهاد فعلی بود. طناب‌ها و گونی‌های کنفی تولید شده در این کارخانه را بسته بندی می‌کردند و با ارابه و ترن حمل می‌کردند و با کشتی به روسیه می‌رفت.

بارهای تجاری دیگری هم بود که با شتر حمل می‌شد و یا چانچوکش ها و ارابه‌هایی بودند که بار ماهی و میوه را به پیربازار می‌بردند.

من شنیدم ساختار پای شتر به گونه‌ای بود که در جلگه نمی‌توانست حرکت کند و شترهای تجار استان‌های مرکزی را در «کلشتر» رودبار نگه می‌داشتند. این‌که شترها را کجا نگه می‌داشتند، من نمی‌دانم ولی من با چشم خودم شترها را در همین محدوده می‌دیدم که بار حمل می‌کردند. علت این‌که در باقرآباد اسب و ارابه زیاد بود، بخاطر همین حمل کالاهای تجاری بازار به سمت ایستگاه راه آهن بود. مرکز ایستگاه ارابه‌ها « صیقلان» بود. بعدها که خواستند نمره تاکسی بدهند، هرچند تا درشکه و یا ارابه را جمع می‌کردند و نمره تاکسی می‌دادند.

– ریل راه آهن از کدام مسیر عبور می‌کرد؟ 

از ایستگاه آن که «بازار روز» فعلی در ابتدای خیابان سعدی باشد، رد می‌شد و از امتداد خیابان سعدی عبور می‌کرد. مسیرش خانه «احمدعلی‌خان امشه‌ای»، «خانه سردار محیی» که الان نمایندگی ایران ناسیونال هست، رد می‌شد. کوچه بین ناسیونال هم یک ساختمان مخروبه هست که ملک «نعیمی اکبر» بود. هر سه این‌ها از سران مشروطه بودند. روبروی خانه امشه‌ای «آردسازی» بود که هنوز هم هست مال یک نفر روس بود. ساختمان اطلاعات فعلی و شهرداری، مال فردی به نام «تهرانچی» بود که مهندس ماشین بود و گواهینامه رانندگی صادر می‌کرد. پشت آن ساختمان «فراهانی» بود. بعد، زمین آقای «میخچی»، روبروی ملک آقای «بوداغیان» بود که پرورش خوک داشت. محدوده درمانگاه فعلی فرهنگیان.

راه آهن از پشت خانه عِمرانی و ابوالفضل نامی عبور می‌کرد و از بغل پل بوسار به سمت خمسه بازار می‌رفت. از آن‌جا به پیله ملا، لیلکی رچان، فخب، کماکل ، تخت پل، دراز راشی، رجب آباد و پیربازار. همین مسیر را خط ماشین می‌گفتند. اما در واقع خط ماشین اصلی، همان روبروی بازار روز و از خیابان مجاور می‌گذرد.

– صندوق سازها کدام محله بودند؟

راسته صندوق سازها در «سرخ بنده» بود. یک خیابان پیچ در پیچی بود که به رودبارتان می رسید. با ایجاد خیابان تختی و صیقلان به تختی، بخش زیادی از محله سرخبنده از بین رفت. سرخ بنده یک یخچال طبیعی هم داشت. انتهای کوچه اصلانی که روبرویش نانوایی است، یخچال بود. پشت یخچال هم یک گورستان و مرده شورخانه بود که بعدا گورستان را خراب و مسجد ساختند و یخچال بزرگ سرخ بنده با درختان تنومند و کهنسال اطرافش از بین رفت.

– حالا اگر بخواهید رشت ۹۰سال پیش را با اکنون مقایسه کنید، چه حرفی دارید؟ 

متاسفانه رشت ما را خراب کردند. ۸۰ یا ۹۰سال پیش، شهری از روستایی قابل تشخیص بود. رشتی‌ها عادت داشتند عصرها لباس شیک بپوشند و با خانواده به گردش در خیابان بروند. می‌رفتند پارک شهر، باغ سبزه‌میدان، خیابان شیک. اول خیابان شیک «کافه ژاله» بود که خراب کردند.

اداره موزیک شهرداری رشت، « دسته موزیک» داشت و عصرها در پارک‌ها و معابر اصلی و به ویژه در میدان شهرداری برای مردم موزیک می‌نواخت. متاسفانه خیلی از خانه‌هایی را که هویت این شهر بودند، خراب کردند.

شهردار و مدیریت شهری ما چرا اجازه می‌دهد این طور معماری گذشته نابود شود. اول خیابان اعلم‌الهدی بغل سینما نیاگارا که بعدا سینما «سپید رود» شد، چرا باید ساختمان به آن زیبایی را خراب کنند و به جایش آن بنا را بسازند. در کشورهای دیگر برای بافت تاریخی خود ارزش قائل هستند. امیدوارم که برای بافت شهری و حفظ معماری‌های گذشته، فکر کنند.

گرفته از: شعاع مشرق

درباره Habib

متولد سال ۱۳۳۰ رشت استان گیلان- کسب لیسانس از دانشگاه ملی ایران- کوچ به ینگه دنیا سال ۱۳۶۵ و اقامت در کالیفرنیا-چاپ اولین کتاب شعر بنام (الف مثل باران) در سال ۱۳۸۴ در ایران توسط انتشارات شاعر امروز.
این نوشته در مقاله ارسال شده است. افزودن پیوند یکتا به علاقه‌مندی‌ها.

نظرتان را ابراز کنید