شهاب متقربین
سایت شخصی شاعر
این مطلب در پاسخ به نظرخواهی آقای محمد آشور، برای فصلنامهی «انشا و نویسندگی» (ویژهنامهی سادهنویسی در شعر) نوشته شده است.
منیع: فصلنامهی «انشا و نویسندگی»، تابستان ۱۳۹۱، ویژهی۲
گفتوگو دربارهی «ساده نویسی» و عکس آن، که نمیدانم باید «پیچیده نویسی»اش نامید یا «دشوار نویسی»، چندان برایم خوشایند نیست. اما چندیست که این خواستهای عمومی از جانب مطبوعات و خبرگزاریها شده است. چه بسا خواستهای طبیعی نیز باشد، چرا که همواره در مقالهها و نقدها و اظهارنظرهایی که اینجا و آنجا منتشر شده، به این دو مقوله بهعنوان دو جریان اصلی (و رقیب هم) در شعر امروز ایران دامن زده شده است. اما چرا گفتوگو در اینباره برای من خوشایند نیست؟
اول این که پیش از این نیز چند بار در گفتگوهایی نظر خود را گفتهام و این تکرار مکررات است. دوم آن که به نظرم خود این بحث، به دلایلی که خواهم آورد، بحثی غیرعلمیست، تا آنجا که من شخصاً دیگر وقتی میبینم نقد یا مقالهای مبنای سنجشاش را بر این تقسیمبندی گذاشته، از همان ابتدا، جدیت و اعتبار آن برایم کمرنگ میشود. چرا؟
در هر مبحث علمی، معمولاً برای ایجاد انتظام و اشراف بر موضوعات آن مبحث و جهت سهولت در شناخت، به دستهبندیهایی میپردازند. این دستهبندیها از روی تفنن یا میل و سلیقهی اشخاص نیست. شرایط و قوانینی دارد که میتواند بر اساس ماهیت موضوعات هر مبحث علمی، خاص و با دیگری متفاوت باشد، اما شرایط عامی نیز هست. از جمله اینکه هر دستهبندی باید کاربردیترین دستهبندی ممکن باشد، به این معنا که در شناخت موضوع، حداکثر تأثیر ممکن را داشته باشد. به این منظور، دستهبندی باید بر اساس آن عده از تشابهات و وجوه اصلی مشترک میان اعضای هر گروه انجام پذیرد که بیشترین و برجستهترین نقش تعیینکننده را در شناخت هر عضو داشته باشد و پروسهی شناخت را از کوتاهترین و سهلترین راه ممکن به انجام برساند. دیگر اینکه باید مرزی عینی و مشخص میان دستهها وجود داشته باشد، بهطوری که این مرزبندی، مستقل از ذهنیات شخص مطالعهکننده باشد. شاید در مورد بعضی مباحث، وجود این شرایط بهطور قاطع و مشخص امکانپذیر نباشد و ذهنی و نسبی بودن موضوع مورد مطالعه، امکان ایجاد چنین شرایطی را فراهم نکند؛ در این صورت، هر چه از این شرایط دورتر شویم، موضوع مورد مطالعهی ما از گسترهی علوم دقیقه دورتر و به سمت هر چه نادقیقتر بودن علم حرکت میکند، تا آنجا که ممکن است حتا از گسترهی علم هم بیرون رود.
شعر مقولهای علمی نیست، اما نظریهپردازی دربارهی شعر مبحثی علمیست که علیرغم نادقیق بودن آن، بههر حال باید بر پایهی اصول و تعاریف عینی و مشخصی استوار باشد.
برای مطالعه و شناخت وضعیت شعر امروز ایران، تقسیمبندی آن به دو جریان «ساده نویسی» و «دشوار یا پیچیده نویسی» هیچیک از ویژگیهای مورد نظر در یک تقسیمبندی علمی را ندارد. از همین روست که در هیچیک از نظامهای جدی نظریهی ادبی معاصر، با این نوع تقسیمبندی روبرو نمیشویم. مرزبندی دقیق و مشخصی میان این دو گروه نیست. یک تقسیمبندی ذهنیست که وابسته به شخص مطالعهکننده است. متنی که برای یکی ساده به چشم میآید، برای دیگری ممکن است پیچیده باشد و برعکس. گذشته از این، حتا اگر بهفرض، در این باره اختلاف نظری هم نباشد، مشخص نیست که سادگی و پیچیدگی در چه وجه از وجوه شعر مورد نظر است؛ زبان، فرم، ساختار، تصویر، فضاهای ایجاد شده، مفاهیم برآمده از آن…؟ اگر فقط برخی از این وجوه، ساده یا پیچیده به نظر برسند، معلوم نیست که کل شعر در کدام دسته قرار میگیرد. ممکن است شعر زبانی ساده داشته باشد، اما درک آن دشوار باشد. پيچيدگي يا رازآلودگي شعر فقط با پيچيدگيهاي زباني بهدست نميآيد. در زبانی ساده هم ممکن است تصويرها، فضاها و عينيتهاي شكلگرفته، شعر را رازآلوده و پیچیده کنند و برعکس، شعرهايی هستند با زبانی پيچيده و معماوار كه پس از چندی كلنجار رفتن با آنها، نهايتاً ميبيني چیزی جز یک بازی پیشپاافتاده یا حرفی سطحی و ساده عایدت نمیکنند. این چگونگی در مورد دیگر عناصر تشکیل دهندهی شعر، بهجز زبان، نیز میتواند صادق باشد. هیچ تعریف جامع و مانعی که مقدمهی ورود به هر بحث علمیست، در این باره ارائه نشده است.
اگر همهی اینها را نیز نادیده بگیریم، و فرض کنیم که همهی ابهامات این نوع دستهبندی برای ما روشن شده باشد، معلوم نیست این نوع تقسیمبندی چه مشکلی را برای تحقیق در مورد چگونگی وضعیت شعر حل میکند. (از نظر کاربردی فاقد ارزش است.) آیا سادگی یا پیچیدگی یک شعر تعیین کنندهی ارزشهای زیباییشناختی آن است؟ نمونههای فراوان موفق و ناموفق، – متعالی و مبتذل،- در میان گونههای مختلف شعر که به زعم اذهان مختلف، میتواند ساده یا پیچیده بنماید، میشود پیدا کرد.
با توجه به این مسائل، من معتقدم که منتقدان و نظریهپردازان ما برای بررسی، شناخت و نقد شعر امروز ایران، باید راههای دیگری را در پیش بگیرند. روشمندی علمی، نخستین و ضروریترین گام برای پا گذاشتن به هر راهیست که میخواهد یک پژوهش علمی را در چشمانداز خود داشته باشد.
درباره Habib
متولد سال ۱۳۳۰ رشت استان گیلان- کسب لیسانس از دانشگاه ملی ایران- کوچ به ینگه دنیا سال ۱۳۶۵ و اقامت در کالیفرنیا-چاپ اولین کتاب شعر بنام (الف مثل باران) در سال ۱۳۸۴ در ایران توسط انتشارات شاعر امروز.