شاعران این شماره::مظاهر شهامت، اصلان قزللو، علیشاه مولوی، غلامحسین نصیریپور، علیرضا نوری و رسول یونان
به درازا کشیده شده بود جنگ
باید به خط مقدم میبردیم درختان را
درختان پیدا
پنهان
فراری
و آنان که نهال نحیف بودند
سرشان را تراشیدیم
و لباس فرم پوشیدند
اما
در اولین آتشباری
همه آنها افتادند
مردند
سوختند
درختان سربازان خوبی نبودند
و ما
بدترین کارشناسی نظامی را فکر کرده بودیم
هر درختی تابوت خودش بود.
روزهای سرد
روزهای بی هوایی سر در گم
روزهای کم مهر و ماه
روزهای آه
عبور کنید
ما
با عکسی از خورشید
در چشمهامان
از شب گذر خواهیم کرد
نمای عمومی علاقهی آدمها به عدالت
چراغها که روشن میشوند
ـ به تعداد صندلیهای سینما
امیلیانو زاپاتا برمیخیزد.
حالا ـ اگر کسی فریاد بزند: زاپاتا…؟!
میروم پنجره را ببندم. پیش از آمدن «امیلیانو» ماه رفته بود
یک شعر از: غلامحسین نصریپور
درون فریاد خود مچاله شدهام
پاهایم جامانده در جاههایی
که همیشه تنها پیمودهام
از تو هم ممنون
این همه سال
عزای همه را نگه داشتی
میتوانستی زنبور باشی
تا سورهای به نامات کنند
میتوانستی رودخانه باشی
و تا زانوی دختران بالغ بالا بیایی
چه قدر شبیه جادهها شدهای کلاغ جان
هر جایات انگشت میگذاریم
پای کسی در میان است
دارند در میزنند
شاید مریم باشد
پشیمان از این که سورهای به ناماش شده است
شاید خودت باشی
به شکل سربازی عاشق
که فرار کرده است
کمی صبر کن هوا تاریک شود
لای پنجره را باز میگذارم بیایی
با هم یاد کنیم
از درختهایی که در جهنم میرویند
از رود شرابی که بهشت را به گند کشیده است
از سربازی که گلها را به اسم کوچک صدا میزند
بلند شو
دارند دنبالات میگردند
میخواهند زخمهای زمین را
از چشم تو ببینند
با شعر و سیگنر
به جنگ نابرابریها میروم
من دونکیشوتی مضحکم
که بهجای سرنیزه و
کلاهخود
مدادی در دست و
قابلمهای بهسر دارد
عکسی به یادگار از من بگیرید.