امروز که داشتم صورتکتابم را ورق میزدم دیدم دوستی اطلاع داده که علیرضا نوری نویسندهی مطلب این صفحه شاعر آگاه و عاشق را بهبند کشیدهاند. از این بیعدالتی دلم گرفت
علیرضا نوری را آزاد کنید.
بر گرفته از: صورتکتاب علیرضا نوری
تقریبا نودونه درصد ما هدایت را در بافت رمان و داستان کوتاه ایرانی تحلیل میکنیم و او را با بوف کور در حافظه داریم. هدایت آدم عجیبی است؛ نویسندهای با ذهنی دقیق که در یکی از حساسترین برهههای ادبی نفس میکشد. قصدم نوشتن دربارهی هدایتِ داستاننویس نیست. دربارهاش بسیار نوشتهاند و تا حد زیادی چگونگیِ کاروبارِ داستانی او را در آفتاب افکندهاند. میخواهم انگشت بر دقیقهی مهمی از ادبیات معاصر بگذارم که نقش هدایت در آن بسیار مهم است؛ ادبیات عامیانه یا به قول خود هدایت؛ فرهنگ توده. آنچه در این یادداشت از آن با عنوان ادبیات رسمی یاد میکنم؛ ادبیاتی است که جریان غالبِ نوشتار ادبی بوده و در طول تاریخ ادب فارسی از قرن سوم تا امروز ادامه داشته است. ادبیاتی که مربوط به طبقهای است که خواندن نقش مهمی در آن دارد. ادبیات رسمی در واقع جریان اصلی ادبیات فارسی فارغ از وجه سیاسی آن مدنظر است. در این سالها ادبیات رسمی یعنی ادبیاتی که وابسته به حکومت باشد که منظور من نیست. ادبیات رسمی در واقع ادبیات مکتوبی که در دورهی خود نوشته شده باشد.
نقطهی اوج کار هدایت در داستاننویسی سال ۱۳۱۵ است که بوف کور را مینویسد. تقریبا در همین حوالی نیما هم ققنوس را در سال ۱۳۱۶ میسراید. گاهی تاریخها حرف میزنند. هدایت شاهکارش را نوشته است. تصمیم میگیرد ایدههای دیگرش را هم سروسامانی بدهد. یکی از این ایدهها تحقیق در حوزهی ادبیات عامیانه است که از سالها قبل نطفهاش را در اوسانه و نیرنگستان ریخته است. اوسانه یا افسانه کتابی بود که هدایت از ترانهها و شعرهای فولکور جمع کرد و برای اولین بار ادبیات عامیانه را در کنار ادبیات رسمی قرار داد. دربارهی نیرنگستان مفصل بعدا حرف خواهم زد فعلا فقط اشاره کنم که نیرنگستان تحقیقی است در آداب و رسوم و عقاید و خرافات که هدایت تلاش کرده ریشهی آنها را بررسی کند. در واقع نیرنگستان کتاب خرافههاست. انگار هدایت میخواسته فرهنگی از عقاید خرافی به دست دهد و بنمایاند که از کجا به کجا رسیدهایم.
هدایت قبل از آنکه بوف کور را بنویسد آزمون و خطاهای لازم برای یک نویسنده را انجام داده بود. هیچ نویسندهای بدون نوشتن کار ضعیف و کار متوسط نمیتواند اثر مهمی بنویسد. نویسندگی اساسا همین بالا و پایین شدنهای متناوب و متفاوت است. باید هرجای لازم و نالازم سرک بکشی، تجربه کنی، بد بنویسی، اذیت شوی، خلاصه هی با ناخن دیوارهای روبرو را بخراشی تا روزنی پیدا شود که ببینی آنچه که باید. هدایت اهل همین خطرها بود. ترجمه کرد، داستان کوتاه نوشت، رمان نوشت، رباعیات خیام را تصحیح کرد، زبان پهلوی یاد گرفت. و نکتهای که از نظرها دور مانده اینکه چند مقاله مهم نوشت؛ مقدمهای بر رباعیات خیام، چند نکته دربارهی ویس و رامین و فلکلور یا فرهنگ توده. مکث من در این یادداشت روی همین مقاله فرهنگ توده است اما قبل از آن اشارهای کنم به مقالهی درخشانی که هدایت دربارهی ویس و رامین در سال ۱۳۲۴ نوشت و محمد روشن در تصحیح ویس و رامین در پایان کتاب دو مقاله آورده است که یکی همین مقالهی هدایت است و دیگری مقالهی مینورسکی با عنوان:” ویس و رامین، داستان عاشقانهی پارتی” با ترجمهی دکتر مصطفی مقربی. هدایت اولین نفری بود که نگاه متفاوتی به منظومهی ویس و رامین انداخت و آن را رمان در معنای امروز دانست. جالب اینکه مولفههای فرهنگ توده و ادبیات عامیانه را در ویس و رامین دقیق بررسی کرد و نشان داد تا چه حد ادبیات رسمی از ادبیات عامیانه سود میبرد.
صادق هدایت از اسفند ۱۳۲۳ تا خرداد ۱۳۲۴ در مجلهی سخن از شماره سوم تا ششم مقالهای چاپ کرد با عنوان: فلکلور یا فرهنگ توده. در نوشتههای پراکنده هم حسن قائمی آن را آورده است. این مقاله به احتمال فراوان اولین مطلب درست دربارهی ادبیات عامیانه بود که در آن زمان با نگاهی دقیق به مساله نگاه میکرد. هدایت متوجه شده بود ادبیات رسمی و استادانه یک پایش در همین ادبیات عامیانه گیر است. هدایت در پایان مقاله گزارش مهمی ارايه میکند از کسانی که قبل از او کار تحقیقی در این زمینه انجام دادهاند که تقریبا همگی از مستشرقین هستند: بریکتو، لوریمر، راماسکویچ، زارویین، ژوکوفسکی، کریستینسن، هرمان ماسه، گالونو.
خود هدایت قبل از این مقاله؛ اوسانه ۱۳۱۰و نیرنگستان۱۳۱۶ را چاپ کرده بود. اما این مقاله با تمرکز و دقت بیشتری نوشته است. اصطلاح فرهنگ توده برای اولین بار توسط هدایت به ادبیات فارسی پیشنهاد شد و هم او بود که به وجه مشترک قصههای عامیانه در بین ملل و فرهنگهای متفاوت اشاره کرد. هدایت معتقد بود:«شالودهی مذاهب اولیه و ریشهای توده به طور خلاصه از سه سرچشمه ناشی میشود: پرستش مردگان، پرستش طبیعت و موجودات آن، رسوم و جشنهای موسمی که مربوط به پیوند بین انسان و طبیعت است… از این رو عادات و اعتقادات ما نه تنها از جانب پدر و مادر یا کسانی که در سرزمین همنژاد نیاکان زیستهاند به ما رسیده، بلکه از تمام نژادهای دیگر این عادات و اعتقادات را گرفتهایم. فلکلور دشمنی با بیگانگان را زایل میکند و همبستگی نژاد بشر را نشان میدهد». من به شخصه با بخشهایی از این مقاله همدل نیستم اما فراموش نکنیم این مقاله تقریبا هشتاد سال پیش نوشته است. زمانی که نه منبعی در اختیار هدایت بوده و نه افرادی که در این زمینه کاری کرده باشند. اهمیت کار هدایت تحلیل و واکاوی عرصهای بود که علیرغم اهمیت فراوان، از نظرها دور مانده بود. این مقاله شکل علمی و دقیقِ اوسانه و نیرنگستان است که هدایت بعد از یک دهه آن را مینوسید. بعد از هدایت هر کس که دربارهی ادبیات عامیانه تحقیق کرد و نوشت ناگزیر از رجوع به این مقاله است. مقالهای کم حجم اما پر از نکات و اشارات دقیق.
در این صد سال بعد از هدایت؛ صبحی مهتدی، کوهی کرمان و محمدجعفر محجوب در حیطهی ادبیات عامیانه تلاش فراوان کردهاند. دربارهی محجوب یکی دو یادداشت نوشتهام اما برای ارج کار او بسیار کم است. محجوب عمری صرف زوایا و خبایای این کار کرد و کتاب ادبیات عامیانهی ایران محصول همین کوشش است.