رُز آران، احسان اسکندری، یداله رویایی، اصلان قزللو، حافظ موسوی و مظاهر شهامت
یک شعر از: رر آران
ساعت از تیک تاک میایستد
تا مردگان باخیال آسوده مردگی کنند .
«زندگی بوی گند میدهد»
.
.
تاریک است که میروم
تاریک است که برمیگردم
و نفهمیدم کی
خستگی خوابهایم را از من گرفت
یا جوانی من کو؟
آن روزها من که با هر ترانه عاشقت میشدم
و از تمام جهان سففی بس بود
تا با تو قسمتش کنم
اما حالا
سالهاست
که خواب هیچ کدامتان را ندیدم دیگر
و مرگ مگر همین نیست
مگر مرگ همین دندان عاریه نیست
همین گیسوان سپید یکدست
همین که هیچ کدام از این گلها
دلتنگ من نمیشوند دیگر
تا شبهام
همنشین مور و
گور و
مادران تازهجوان از دست داده باشند و
روزهام
از زیرزمین بی روزن بگذرند
در روز بایگانی باریک
زیر خروارها پرونده
در زیر زمین تاریک
و مرگ مگر همین نیست
همین که چهرهات را دیگر
درست به خاطر نمیآورم
حال خودم را میپرسم و
دست تکان میدهم
برای آنکه در آینه روبروی من ایستاده است
اما دیگر چیز زیادی نمانده برای گفتن
نه با باران
و نه با این درختها که در باد سر خم کردهاند و
نه با گلها
که چهرهشان را دیگر
درست به خاطر نمیآورم
آخر
خوابند که میروم
خوابند که برمیگردم.
[شعری از دفتر «در از تن سر رفتن» سرودهی دوست شاعر، زندهیاد احسان اسکندری ۱۳۶۰-۱۳۹۹]
#لبریختهها ۱۱
در هیئتِ هوا
دائم مراقبتم میکند.
او هست
هرجا هوا که هست
نه میگریزم میخواهم
نه میتوانم بگریزم
ناچار در هوای او هر چیز
مثل هوا زیبا میگردد
من شکل حرف خودم میشوم
گل شکلِ عطرِ خودش
و اوست دوست
وقتی هوا مجسمهای از
اوست
میان هزار آوای مبهم
صدای پاره طنابی
مرگ را سبک میکند
تا نفسها قطار شوند
و زندگی در ریلها,
رها.
چقدر گلو میخواهد
این ایستگاه آخر
.
” ایلغار “
از آن سوی آبها نیامده بودند
از آن سوی صحراها نیز .
بر اسبهای عربی سوار نبودند،
لهجهی مغولی نداشتند
از لای کتابهای ارسطاطالیس هم در نیامده بودند .
بر سینهی لباسهای نافرمشان
نامی نبود
نامی نداشتند
خود را ولی برادران ما میپنداشتند .
میگفتند از آسمان آمدهاند
دروغ میگفتند؛
از جعبهی پاندورا در آمده بودند.
سیاههای در جیب داشتند
خنجری در مشت .
به خانههای ما ریختند
و نام یک یک ما را پرسیدند.
دهانهایشان
مثل بند پوتینهایشان، باز بود،
وقتی که صندلیها را خرد میکردند
و جامهها و کتابها را
از جامهدانها و قفسهها بیرون میریختند.
جامهها و بعضی کتابها ماندند
صندلیهای شکسته وُ پیرترینهامان ماندیم
زیباترین و جوانترینها را
بردند.