این مصاحبه در دو شماره به نظرتان رسید
گفت و گویی با استاد جوادمجابی در زادروز او
۵۰ سال عشق و شیدایی به فرهنگ و هنر
وارد کوی نویسندگان که شدم نیاز چندانی به پرس و جو برای پیدا کردن خانهاش نبود؛ استاد جواد مجابی، مردی که سال هاست به این شهرک نقل مکان کرده و همراه با ناستین جوادی، همسر نویسنده و هنرمندش در این خانه زندگی میکنند.
مریم شهبازی
امروز سالروز تولد جواد مجابی است و جالب اینجاست که با هر یک از دوستان وی، در حوزههای مختلف برای درج پیامی در ارتباط با این روز که تماس گرفتم همگی به رغم گرفتاریهای روزانه بیهیچ درنگی از او گفتند و به نیکی یاد کردند. حتی در تماس با بهزاد شیشه گران، از هنرمندان پیشکسوت عرصه نقاشی، طراحی و گرافیک هم موفق به دریافت پرترهای شدیم که هدیه او شد به دوست قدیمیاش در سالروز ولادتش که برای نخستین مرتبه در روزنامه ایران منتشر شد. ما هم فرارسیدن سالروز تولد این هنرمند و ادیب معاصر را به وی، خانواده و تمام دوستداران فرهنگ، هنر و ادبیات این مرز و بوم تبریک میگوییم، به او که امروز، بیست و دوم مهر ماه تنها آرزویش این است که «تا وقتی زنده است ردپای فراموشی و هیچ بیماری ناتوانکنندهای به در خانهاش نرسد تا بتواند با همین شور و اشتیاق برای فرهنگ و ادب کشورش بنویسد و دست به تحقیق بزند و مرگش همچون جدا شدن برگی از شاخه، آرام باشد».
ادامه از شمارهی قبل
– انتقال قدرت خلاقه از ظرف ادبیات به هنرهایی نظیر تجسمی؟
— بله اقتضای زمان چنین ایجاب کرده و ما شاهد انتقال آن از ادبیات به هنرهای تجسمی میشویم. کما این که میبینم در چند دهه اخیر آن قدرت خلاقه موجود در شعر چطور به سینما و هنرهایی نظیر نقاشی منتقل شدهاند. ظرفیت ذهنی جامعه مرتب رو به رشد است اما این که در چه ظرف و رسانهای قرار بگیرد به تناسب شرایط هر دورهای عوض میشود. از همین رو هنرمندی نظیر کیارستمی را میتوان شاعر بزرگی دانست که به سینما پرداخته است. فرهادی هم آدمی مثل گلستان است که به جای ادبیات به سراغ کار سینمایی رفته است. شاید سینما مدتی جای شعر و داستان را بگیرد اما از آن طرف خیلی طبیعی است که این قدرت خلاقه دوباره به سمت شعر بازگردد. دوباره بعد از یک دوره رکورد توجه به شعر شکل خواهد گرفت و هیچ گاه از میان نمیرود.
– به سال ۵۸ بازگردیم، دورهای که به واسطه تعطیلی کافهها و از بین رفتن فرصت تعامل برای اهالی فرهنگ و ادب، شما در خانه تان را به -روی علاقه مندان بازمیگذارید، قرار بود خاطرات آن سالها را در قالب کتابی منتشر کنید، سرانجام این کتاب به کجارسیده؟
— کتابی که از آن پرسیدید تقریباً در مرحله صفحهبندی قرار دارد، این کتاب خیلی مفصل و در دنباله کتابی است که قبلاً درباره زندگیام منتشر شده است. دوست جوانی به مدت یک سال و خوردهای با من صحبت کرد که هم زندگی شخصی و هم خاطراتی که با دیگران داشتم را با وی درمیان گذاشتم. بخشی از این گفتوگوها منتشر شده و باقی آن که دربردارنده خاطراتم با شاعران و نویسندگان و هنرمندان است در دست چاپ است. سخن گفتن درباره برخی از این افراد واقعاً لازم است چراکه آنان جزیی از تاریخ شفاهی مان هستند.
– قدری هم از ماجرای محفلهای سهشنبههایتان بگویید که گاهی هم در خانه شما برپا میشد.
— در همان ابتدای انقلاب و آغاز جنگ به نوعی انزوای ناخواسته دچار شدم، شرایط بسیار دشواری بود. جنگ تحمیلی پیش آمده و کشورمان از آن همه هجوم جهانی آسیب دیده بود. آن زمان من و چند نفر از دوستان فکر کردیم ادامه این انزوا ما را از میان میبرد، بنابراین در پی آن برآمدیم که گروهی از دوستان را تشکیل بدهیم و در خلال دورهمیهایمان به تعامل و گفتوگو بپردازیم. گروه «سه شنبه» قبل از من تشکیل شده بود و من را هم به آن دعوت کردند. جلسهای بود که عمران صلاحی، عظیم خلیلی و… قبلاً تشکیل داده بودند که حدود ۱۰ نفری میشدیم. هر سهشنبه در منزل یک نفر جمع میشدیم و به تبادل نظر میپرداختیم. به مسائل سیاسی به هیچ وجه نمیپرداختیم و مهمترین دغدغه مان مسائل ادبی بود چرا که معتقد بودیم فرهنگ و هنر باید از زیر سلطه سیاست خارج شود و استقلال خود را حفظ کند. البته در میان ما هم افراد سیاسی بودند اما در سهشنبهها تنها به فرهنگ پرداخته میشد. عمر این جمع به حدود یازده سال رسید و ما سخن گفتن و تحمل نقدپذیری را در خلال آن یاد گرفتیم. از همین رو بعدها در کانون نویسندگان توانستیم در زمره افرادی باشیم که با هر نوع عقیدهای گفتوگو کنیم.
– مجله «دنیای سخن» حاصل همین جلسات بود؟
— بله بعد از مدتی به جایی رسیدیم که گفتیم حالا وقت آن شده که حاصل این گفتوگوها از جمع خودمان خارج شود. این مجله را برای یک سال منتشر کردیم و در نهایت دوباره به ناچار خانه نشین شدم. بعد از آن مدتی مجله «تکاپو» را منتشر کردیم. وقتی در چهل سالگی خانه نشین شدم با خودم گفتم باید به جای ناراحتی از این که 3 شغل را از دست دادهام یاد بگیرم چطور در انزوا کار کنم. نظمی که در کار روزنامه نگاری داشتم به من یاد داده بود که میتوانم هر روز در منزل نشسته و کار کنم. از آن دوران به بعد هر روز کار کردم، به خودم گفتم دنیا که دگرگون نشده و ما باید همچنان کار فرهنگی مان را پیش ببریم.بنابراین به این انزوا به شکل فرصتی برای انجام کار حرفهای در حوزههای مورد علاقهام نگاه کردم و طی تمام این سالها زندگیام صرف فرهنگ و ادبیات شد. آنچنان که دیگر بجز مسائل فرهنگی و ادبی قادر به صحبت درارتباط با هیچ چیز دیگری نیستم، حتی خانوادهام نیز به این مسأله مبتلا شدهاند. همسرم نویسنده و دخترم نیز شاعر است، از همین رو میبینید که مسأله ادبیات و هنر در خانواده ما امری طبیعی و عادی است. انتخاب آن سالهایم را انتخابی درست میدانم چرا که باعث شد هیچگاه به افسردگی فرصتی برای جولان ندهم.
– وقوع تحولات سیاسی و اجتماعی آن سالها با توجه به مشکلاتی که خودتان با آنها مواجه شده بودید چقدر در آثار شما نمود پیدا کرد؟
— به طور قطع تأثیر بسیاری بر کارهایم داشت، پیش خود گفتم حالا که انقلاب و جنگ شده است باید بنشینم و حرفهای تازهای بزنم البته متأسفانه بخشی از پیشبینیهایم درست از آب درنیامد. گمان میکردم با انتشار این رمانها و داستانها موفق به کسب درآمدی خواهم شد که در کنار آن حقوق بازنشستگی مختصر کفایت خواهد کرد، اما چنین اتفاقی رخ نداد و آثارم به مشکل برخورد و برای یک دهه منتشر نشد.هدفم این بود که در خلال نوشتههایم بگویم که ما کجا هستیم، چگونه میاندیشیم و راه برون رفتمان از مشکلات چیست. سعی داشتم به طرح مسائل تازهای که در رمان لازم بود بپردازم، شعر و رمان تأمل یکی از مهمترین مسائل ادبی در کشورمان است. شعر باید محملی برای تفکر و تأمل نسبت به وضعیت پیرامونی مان باشد.
– یعنی آن تفکرات آرمان گرایانهای که منجر به تحصیل شما در رشتههای حقوق و اقتصاد شد در نهایت سر از نوشتههایتان درآورد؟
— بله چرا که معتقدم رسالت هنر و ادبیات در خود آن است. عادت کردهام به عنوان فردی که در این فرهنگ زندگی میکند آن را بشناسم و نسبت آن با فرهنگ جهانی را درک کرده و بسنجم. باید ببینیم امروز کجای این فرهنگ جای داریم و برای ارتقای آن چه کارهایی میتوانیم انجام بدهیم. موضوعاتی که انتخاب کرده بودم اغلب درباره آزادی، عدالت و حتی قدرت حاکمیت و افکار عمومی بودند از همین رو با موانعی روبهرو میشدند. هیچگاه برای سرگرمی صرف مخاطبان دست به تألیف اثری نزدهام و همواره هدفم بیدار کردن مخاطبان خواب زده بوده است. البته همیشه تلاش کردهام تا در این مسیر دچار توهم نشوم و گمان نکنم که حالا حرف تازهای پیش روی مردم خواهم گذاشت. نه! ما هیچ حرف تازهای نداریم، همه حرفها زده شده منتها ما نسلی بودیم که میخواستیم صدایمان در میان دیگر افرادی که وجود داشتند انعکاسی داشته باشد. بنابراین به واسطه انعکاس صادقانه صدایمان در جامعه با مشکلاتی روبهرو میشدیم و من به واسطه منتشر نشدن آثارم با عزلتی روبهرو شدم. حتی یک بار خانم بهبهانی گفت که من حتی عطرهایم را هم فروختم تا بتوانم گذران زندگی کنم، دوست دیگری برای خرید شیرخشک فرزندش معطل مانده بود. من هم به ناچار بخشی از تابلوهایی که با عشق خریده بودم را فروختم تا آن دوران هم سپری شد. البته اینها هیچ کدام برایمان اهمیتی نداشت چراکه هدفمان زندگی و تألیف آثارمان بود. زندگی میکنم تا بنویسم و حرفم را بزنم.
– یعنی بیش از زندگی، منعکس کردن صدایتان برایتان مهم است؟
— برای زندگی اهمیت بسیاری قائلم و آن را دوست دارم چراکه معتقدم زندگی کردن، مهمترین حادثه ممکن است. از همین رو باید از تمام لحظات زندگی استفاده کرد. در عین حال اگر این زندگی قرار باشد که با معنا باشد باید از برخی مسائل که اشاره کوچکی به آنها شد نیز غافل نشد. گاهی سیاست، هنر و ادبیات به این زندگی معنایی اضافه میدهد، نوشتن برای من مسأله اصلی بوده اما این به معنای این نیست که به زندگی عادی روزانه بیاعتنا هستم. با این همه زندگی روزانه عادی برای من مهمترین تجربه است، از همین رو نزدیک به بیست سال است که هر روز بیدار شده و شعر مینویسم. شعر برای من حکم یادداشتهای روزانه را دارد، وقتی خودم به شعرهایم مراجعه میکنم متوجه حال روزانهام میشوم. شعر دیگر برای من یک هنر متعالی یا بهانهای برای تفاخر نیست، بلکه آن را اعترافات ذهن خودم میدانم.
– به وضعیت کلی فرهنگ و هنر و اعتقادی که به وجود استعدادهای درخشان دارید اشاره کردید اما اگر قرار باشد قدری دقیق تر، درباره خود ادبیات بگویید وضعیت ادبیات معاصر فارسی را چگونه ارزیابی میکنید؟
— متأسفانه ادبیات فارسی معاصر از نظر مضمونی ضعیف شده، شعر، داستان و رمان در شرایط فعلی در سطح پایینی قرار دارد. با این همه باز هم باید بگویم که از این ارزیابی نباید اینگونه برداشت کرد که افراد با استعدادی در ادبیات وجود ندارند و از سویی فعالیتی هم انجام نمیدهند. منتها مجموع ادبیات امروز فقیر شده است و یکی از مهمترین دلایل آن هم سانسوری است که همواره به آن تحمیل شده است. از سوی دیگر شرایط اجتماعی هم به گونهای شده که اجازه طرح بسیاری از مسائل را نمیدهد. در ادبیات باید در کنار توجه به بعد هنری به مسائل حاد اجتماعی هم توجه داشته باشید که هدف من تنها بحث سیاسی نیست، حتی مسائل روانی را هم باید در آثار ادبی منعکس کرد. خشونتی که مردم به آن گرفتار شدهاند و کمک به ریشهیابی آنها در آثار هنری هم بخش دیگری از رسالتی است که نویسنده و هنرمند برعهده دارد. این مسائل را نمیتوان با یک مشت تعارف برطرف کرد و تنها نتیجه این نادیده گرفتن، فقیر شدن ادبیات و هنرمان است. البته ادبیات به جهت تکنیکی در وضعیت بسیار خوبی قرار دارد. ماجرای رمانهای ما تنها به روابط آدمها در کافهها، آپارتمانها و مسائل سطحی خانوادگی محدود شده یا از سویی در غصهها و مشکلات شخصی نویسنده خلاصه شده است. این موارد در ادبیات جهان نیز هست اما مسائلی که نویسندگانی نظیر همینگوی یا سلین مطرح میکند در ادبیات ما نیست. ادبیات است که باید بگوید اگر آدم نکشتهای بهخاطر آن است در آن شرایط قرار نگرفتهای! وگرنه شاید تو هم انجام بدهی. ادبیات است که میتواند نشان بدهد که آدمها به خوب یا بد تقسیم نمیشوند بلکه همه انسانها مجموعهای از ویژگیهای بد و خوب اخلاقی هستند. ادبیات معاصر ما چنین کارکردی ندارد و بیشتر کاربرد سرگرمی دارد. خود من در رمان «مومیایی»کل تاریخ کشور را بازگو کردم. در «برجهای خاموشی» مسأله جنگ، خشونت و زندانها و خشکسالی روحی مطرح شده است، به این موارد باید پرداخته شود، البته شکی نیست که من حرف نهایی را نمیزنم بلکه تنها یکی از افرادی هستم که حرف میزند.
– در زمره معدود افرادی هستید که از شما به عنوان روشنفکری یاد میکنند که هیچگاه دچار هیاهو یا ژستهای روشنفکرمآبانه نشده، علت این مسأله نوع نگاهی است که در پیش گرفتهاید؟
— به گمانم روشنفکر یک عنوان افتخارآمیز نیست و برعکس یک وظیفه است. روشنفکر کسی است که نسبت به وضعیت موجود نقد خردورزانه دارد و برای بهبود آن شرایط هم تلاش میکند. مخاطب او هم طبقه متوسط جامعه است، روشنفکری یک وظیفه است و نباید با آن پُز بدهیم یا حتی از آن بترسیم. روشنفکری اگر تنها به اعتراضی که مبنای آن رفتاری احساسی است تبدیل شود دیگر روشنفکری نیست هر چند اعتراض معقول هم بخشی از وظیفه روشنفکری است. با وجود این یک سوءتفاهم تاریخی نسبت به امثال من وجود دارد که هنوز برطرف نشده، تنها به من نویسنده یا فلان آهنگساز و نقاش هم محدود نمیشود. تنها ماجرای دولتها هم نیست بلکه فرهنگی است که هم به دولتها و هم به ما تحمیل شده است.
– استاد مجابی شما در حوزههای مختلفی از فرهنگ و ادبیات فعالیت کردهاید! علت این فعالیتهای متعدد شما به همان مسأله لزوم انتقال قدرت خلاقیت از ظرفی به ظرف دیگر بازمی گردد؟
— به طور قطع زمانی که تلاش کنیم تا ذهن خود را برای آموختن آزاد بگذاریم باید چیزهای بسیاری را فرا بگیریم تا قادر به بیان حرف تازهای بشویم، من هم از این امر مستثنی نیستم. از ۱۰ – ۱۱ سالگی تا همین حالا فرصت بسیاری برای مطالعه داشتهام. خواندن و دیدن بسیار، ذخیره ذهنی خوبی ایجاد میکند که به ما قدرت خرج کردن آن را در مواقع لازم میدهد. خود من از حدود سال ۳۷ با نقاشی ایران به طور آگاهانه و مداوم برخورد کردم. این مسأله منجر به آن شد که زمانی قادر به تألیف تاریخ نقاشی مدرن در ایران بشوم. عدهای به من میگویند تو چرا کارهای متفاوت انجام میدهی، به عقیده من آن افراد با پرسش مذکور به دنبال مخفی کردن تنبلی خود هستند! گرچه من خودم را هم فرد تنبلی میدانم و معتقدم هیچ کار مهمی انجام ندادهام. البته فعالیت در این حوزهها را از این شاخه به آن شاخه پریدن نمیدانم چرا که همه این هنرها به نوعی به نوشتن مرتبط بودهاند.
– علاقهتان به طنز از چه نگاه یا دورانی نشأت گرفته است؟
— علاقهام به طنز به همان سن نوجوانیام بازمی گردد، «آقای ذوزنقه» نخستین کتاب طنزی است که از من در سال ۴۶ منتشر شد. منتها طنز بعدها بتدریج در ساختارهای متفاوتی از آثارم وارد شد، گاه در قالب جملات قصار و گاهی هم در رمان و قصه و شعر از آن استفاده کردهام. اگر همه چیز جهان را نابجا، غلوآمیز و اغراقآمیز ببینید آن نگاه، نگاهی طنزآمیز است. در طنز باید یک نابجایی کلی و یک ناهنجاری عظیم را ببینید که همچون هدایت، چوبک و آلاحمد بخواهند با آن مقابله کنند! طنز در نوشتههای خود من هیچگاه غایب نشده است، شاید از سطح آسان یاب ظاهری به سوی عمق و ریشهها رفته باشد اما همیشه در همه کتابهایم حضور داشته است. به عنوان نمونه در کتاب «عبید بازمیگردد» کلام طنزآمیزم بیشتر مشخص است و در «لطفاً درب را ببندید» نامحسوستر بوده و شاید درک آن برای مخاطب سختتر باشد. طنز نوعی آگاهی فرارسانهای به فرد میدهد که آن را قالب همه هنرها از جمله تئاتر، نقاشی هم میتوان دید.
– به واسطه تأثیری که معتقدید طنز در قالب هنرهای مختلف دارد چندین دهه به سراغ پژوهش در این بخش از ادبیات رفتید؟
— مجموعه دو جلدی که با همکاری نشر ثالث منتشر شد حاصل بیش از سی سال تحقیق و پژوهش من در حوزه طنز است. جالب است که بدانید یکی از فصلهای نخستین آن سال 54 نوشته شده است.
– از آثاری که آماده چاپ دارید هم بگویید.
— بزودی تمام مجموعه داستانهای جدیام در دو مجموعه منتشر میشوند. این اواخر مجموعه طنزهایم نیز منتشر شدهاند. علاوه بر انتشار چند مجموعه شعرم، یکی دیگر از مجموعه داستانهایم که با عنوان «جونم واست بگه» پیشتر خارج از کشور منتشر شده بود هم در ایران هم چاپ میشود.
روزنامه ایران