نوشته:علیرضا نوری
اخوان؛ گزارش از بیرون
پس من هم نوشتم . . . و به رذیلت نوشتن تن دادم
پریمو لوی
۱
شعر فارسي از همان لحظههايي كه نفس تازه كرد و حيات دوبارهای يافت. تلاش كرد گزارشي از بودن خويش ارائه کند. بودني كه از دل يك غياب بزرگ بيرون میآمد. تحلیل این غیاب عملا تحلیل لاپوشانی در عالم شعر است که در دو قرن اول اتفاق میافتد و اتفاقا یکی از مهمترین پاگردهای شعر فارسی است که در محاق مانده است. از منظر تاریخی/ سیاسی میتوان كل جريان شعر فارسي را با تساهل حاشيهاي بر يك ايدهي غالب دانست؛ ايدهي حذف. ایدهای که از دربار شروع شد و با امتزاج با نگرش دینی / آیینی پیش آمد و در صفویه شکل حادتری پیدا کرد. ايدهي حذف از دل يك وضعيت سياسي/ مذهبی ميآمد كه عملًا تاب چيزي جز امر مقدس را نداشت. شعر فارسي حاشيهاي بر اين امر مقدس است. هر چند در برهههايي از زمان شعر به اين امر مقدس خدمت كرده و در ثبات آن نقش داشته اما جريان غالب اين است كه شعر فارسي اغلب به قول اخوان بر قدرت بوده نه با قدرت. داستان شعرهاي مدحي را هم ميتوان از همین حيث بر رسيد و نشانههای گستاخی به قدرت را در آنها مشاهده کرد.
گزارش در ادب فارسی همواره به دو صورت انجام شده است؛ گزارش از درون و گزارش از بيرون. گزارش از بیرون دم دستيترين روایت از درون یک وضعیت است که تلاش میکند لایهی بیرونی آن وضعیت را بشکافد و از آن رخی در آفتاب بیفکند. این نوع گزارش رایجترین گزارش در ادب فارسی است که اغلب از ظلم و جور و سیاهی و تباهی حرف میزند و یک روایت کلی از وضعیت موجود یا آنچه قبلترها تجربه شده ارائه میدهد. صدایی که از تجربهی زیست شده، آن بخشِ کم خطرِ عرفی/ سیاسی/ اخلاقی را گزارش میدهد و امر توضیح ناپذیر را همچنان دست نخورده باقی میگذارد. صدای شاعر یا نویسنده یا راوی نمایندهی صدای عموم است. نماد یا استعارهای است که قابل تفسیر و تعمیم به وضعیتهای مشابه است. میتوان آن را از سطح به عمق برد و به گفتمانی در ظاهر رادیکال تبدل کرد. گزارش از بیروننمایی معترض دارد اما به آن بخش عفونی و گندابِ هر موضوعی که از آن حرف میزند نزدیک نمیشود. اغلب از زیستن و مرگ بایسته حرف میزند بیکه در لحظاتِ گُهی آن زیست یا مرگ انگشتی فرو کند. تحلیل گزارش فردوسي در شاهنامه میتواند به روشنشدن مساله کمک کند؛ قسمتهاي آغازين شاهنامه تا آغاز داستان کیومرث یک نوع گزارش است و از آغاز کیومرث تا انتها گزارش از لونی دیگر. با داستان کیومرث گزارش از بیرونِ فردوسی شروع میشود. در گزارش از بيرون است كه میتوان تفاسير متعددي ارائه کرد و آن را به برهههايي از روزگاران بعد تعميم داد. در این مدل گزارش است كه نمادها اهميت پيدا میكنند. ضحاك نمادي از حاكم ظالم میشود، كشته شدن سهراب توسط رستم، پسركشي در اين فرهنگ تعبير ميشود و قس علي هذه.
قبل از آغاز داستان کیومرث، فردوسی گزارشی میدهد از چگونگی شکل گیری ایدهی سرودن شاهنامه که در آن اشارهای هم به مرگ دقيقي شاعر و همچنين ناپديد شدن اميرك منصور میکند. این دو بخش مخصوصا ناپدید شدن امیرک یکی از درخشانترین لحظههای گزارش از دورن در ادب فارسی است كه در يك وضعيت انضمامي پتهي جريان سياسي روز را روي آب میريزد و عملًا انگشت روي حذف امیرک میگذارد:
بدیننامه چون دست کردم دراز / یکی مهتری بود گردن فراز
(فردوسی، شاهنامه، تصحیح خالقی، ج ۱، ص ۱۴، تهران، دایرهالمعارف اسلامی، چاپ سوم ۱۳۸۹).
این بخش از شاهنامه گزارشی یکه است که فردوسی در پانزده بیت در قوارهی شاهد در معنای آگامبنی آن از درون فاجعه ارایه میکند. و این آغاز نوعی گزارش از درون است که به مرور در شعر فارسی پا سفت میکند.. گزارش ازدرون پروبلماتیک کردن مفهومِ افشا است. پرده برداشتن از سازو کارهای پنهان و دست نخوردهی یک وضعیت.
در گزارش از بیرون، در دو قرن اول، شعرِ فارسی عملا تعطیل است و در قرن سوم با شاعرانی مانند محمدبن وصیف سگزی آغاز میشود. اما در گزارش از درون متوجه میشویم در آن دو قرن شعر فارسی چه وضعیتی داشته است. احمدعلی رجایی در کتاب پلی میان شعر هجایی و عروض فارسی در دو قرن اول به خوبی این وضعیت را کاویده است.
گزارش از بيرون مواجههاي با فاصله است حتا اگر شاعر خود درون آن وضعيت باشد. نمونهي دم دستي اين تقسيم، شعرِ کیفر-در اینجا چارزندان است- شاملو و شعرهاي ظلالله براهني است. چار زندان شاملو گزارشي از بيرون است كه شاعر تلاش ميكند در فاصلهاي از آن وضعيت بايستد و فرم تراژيك آن وضعيت را بيان كند. اما در ظلالله شاعر از درون آن وضعيت گزارش میدهد و ديگر فرصتي براي تراژيك ساختن آن نيست بلكه اين فاجعه است كه سر بر میكند. گزارش از بيرون پر از حسرت و نوستالوژي و آه و داد و فرياد است اما گزارش از درون نشان دادن چرك و عفونت و بخشهاي به حاشيه رانده شدهي آن وضعيت است. گزارش از درون افشا کنندهی امر توضیح ناپذیر است. آن چیزی که از آمدن به حیطهی گفت به دلایل اخلاقی/ عرفی/ سیاسی/ اقتصادی تن میزند و همچنان دست نخورده باقی میماند. گزارش از درون بو میدهد؛ بوی ماندگی، عفونت، گه، تجاوز جنسی. در واقع گزارش از درون برملا کنندهی آن چیزهایی است که در گزارش از بیرون نمی شود از آن حرف زد. برای روشن شدن قضیه کافی است شعرهای بعد از کودتای ۲۸ مرداد را با شعرهای بعد از هشتاد و هشت مقایسه کنیم. آن شکست و یاسی که بعد از کودتا به حیطهی شعر وارد شد. در هشتاد و هشت بدل به مفاهیمی مانند: افسردگی و جنون و خودکشی و خودزنی و تباهی و زجر روح و روان در شعر شد. گزارش از بیرون در آن دوران به ساختی در شعر منجر شد که می خواست تنه ی شعر را همچنان محکم و استوار نگه دارد و گزارش از درونِ بعد از هشتاد و هشت نوعی فروپاشی ساخت در شعر را پیش کشید. این مقایسه صرفا برای این بود که تفاوت این دو گزارش مشخص شود. و گرنه تحلیل تاثیر این دو اتفاق مجال دیگری میطلبد.
یكي از درخشانترين نمونههاي گزارش از درون، در شطحيات عارفان اتفاق ميافتد. گزارش از يك وضعيت انتزاعي كه جز با تناقض و لوليدگي زبان نميتوان آن را به بيان كشاند. لحظههای درخشان نثر عرفانی گزارش از درون همین وضعیت است که خصلتهای شعرگونه پیدا میکند و گاهی از آنچه امروز به عنوان شعر آزاد نوشته میشود بسیار شعرتر و پیشروتر است.( در مقدمهی کتاب نور از دهان در حد بضاعت در این زمینه بحث کردهام).و همین شیوهی گزارش یکی از دلایلی بود که رویایی و براهنی و تعدادی از شاعران دیگر به سمت و سوهای متون نثر عرفانی رفتند.
در شعر معاصر اولين گزارش از درون را نيما ارئه ميكند. نيما از درون جريان شعر فارسي گزارش ميدهد. از حادترين جاي آن و شعر افسانه، انگشت گذاشتن بر رگ حياتي شعر فارسي، يعني تغزل است. نیما از درونیترین بخش تغزل که مغفول مانده گزارش میدهد؛ کنشمندی معشوق. او تلاش میکند صدای معشوق فارسی را بازتاب دهد. افسانهی نیما گزارشی از زن فارسی است که دارای دهان شده است. بعد از نيما تا همين امروز ميتوان شعر معاصر را از حيث همين نوع گزارش كد گذاري كرد. در واقع شعر فارسی و مخصوصا شعر معاصر محصول همین دو نوع گزارش است.
۲
شعر زمستان اخوان يكي از نمودهاي نوعی شعر سیاسی در ميدان ادبي دهه سي و چهل است و میتوان آن را از شعرهايي دانست كه ذيل گزارش از بيرون هويت پيدا میكنند. شعر زمستان از همین حیث است که دارای اعتبار میشود. حتا اگر اخوان آن را در نزدیکترین زمان نسبت به کودتای ۲۸ مرداد نوشته باشد یعنی دی ماه ۱۳۳۴. در نگاه اول شعر زمستان همانطور که در تمام این سالها هر کس که دربارهاش نوشته به آن اشاره کرده؛ ترسیم وضعیت سیاه آن سالها و تاثیر کودتا بر نوع زیست مردم و مخصوصا هنرمند است. زمستان بیانگر وضعیت ظلم، استبداد و خفقان و دوران وحشتی است که انسان آن دوره تجربه کرد و قابل تعمیم به دورههای بعدی نیز هست. و اتفاقا پاشنهی آشیل این شعر و این تفکر همینجاست. بیان یک سری از مسائل کلی و رسا کردن صدایی که صدای شاعران آن دوران نیز هست. همان صدای دانای کلِ آسیب دیدهی عصبی. همان صدای گزارشگرِ از بیرون. اخوان در زمستان مرئیترین سطح یک وضعیت را بیان میکند. گزارشی از یک شب سرد در هفت بند که لحن موسیقیایی کلام پیش برندهی شعر است. اما”آن قندیل سپهر تنگ میدان، مرده یا زنده” را چگونه میتوان با مفاعیلنِ لطیف بیان کرد و نشانی از سوز سرما را در جان کلمات گذاشت. اخوان و اغلب شاعران آن دوره کثافت و خون و چرک را هم میخواستند زیبا بنویسند. و این زیبانویسی از مشخصات گزارش از بیرون است.
اهمیت شعر زمستان در گفتگو با دیگریِ ساکت است. همان پیرِ پیرهن چرکین که در طول شعر ساکت است و لام تا کام حرف نمیزند. اخوان تا ابتدای سکوت پیش میآید اما از دست درازی به حریم سکوت باز میماند. سه شخصیت در این شعر هستند؛ یک: راوی بند اول و دوم و بند آخر. دوم: راویای که با پیرٓ پیرهن چرکین حرف میزند و پشت در ایستاده است که در باز شود و داخل میکده برود و شخصیتِ سوم؛ خودِ پیر. راوی اول همانی است که در بند اول و دوم گزارشی از وضعیت موجود اعلام میکند و همین راوی در بند آخر شعر نتیجه میگیرد که:” سلامت را نمیخواهند پاسخ گفت/ هوا دلگیر، درها بسته، سرها در گریبان، دستها پنهان/ نفسها ابر، دلها خسته و غمگین/ درختان اسکلتهای بلورآجین/ زمین دلمرده، سقف آسمان کوتاه/ غبارآلوده مهر و ماه/ زمستان است”( اخوان ثالث، زمستان، ۱۳۸۶، زمستان، تهران، ص ۱۰۷، ۱۰۸، ۱۰۹). همین صدا، صدای غالب و رایج شعر در صد سال اخیر است. صدایی به شدت فربه، عمومی شده، کلیگو و عاصی. صدایی که مسئول گزارش از بیرونِ وضعیتهایی است که انسان این صد سال آن را تجربه کرده است. صدایی که ته لهجههای نثرهای قدیم را دارد و تلاش میکند با احضار گذشته و آمیختنش با امروز، شمایی کلی از وضعیت انسان قاب کند. ردیابی این صدا منوط به تحلیل شعر دوران مشروطه است، آنجایی که به “یاد آر ز شمع مرده یاد آر” میرسد و بعدها در “هان ای شب شوم وحشت انگیزِ” نیما به شاعران معاصر تزریق میشود.
راوی دوم همانی است که پشتِ درِ میکده ایستاده و التماس میکند که پیر پیرهن چرکین در را باز کند. پیری که از دل تاریخ احضار شده و فرهنگ میخانهای را هم با خود آورده است با همان دبدبه و کبکبهی تاریخیاش؛ البته اینجا سکوت کرده و اخوان میخواهد این سکوت را گردن زمستان بیندازد. راوی دوم میتوانست گزارش کثیفتر و حادتری ارائه دهد مخصوصا با صدایی که ته لهجهی داش آکل را هم دارد و به گونهای صدای لوطیان رانده شده نیز هست که زیر سیلی زمستان جایی جز میکده( محل رهایی و آرامش از غم روزگار) ندارند. این صدای ملتمس در واقع روی دیگر همان صدای اول شعر است که نحیف شده و پشت در خصوصیات خود را برای پیر بر میشمارد. گفتگوی این صدا با سکوت پیرِ پیرهن چرکین لحظهی تراژیک شعر اخوان است. در واقع کلنجار رفتن با سکوت پیر است که ور رفتن با شعر را اندکی قابل تحمل میکند. تبارشناسی این سکوت است که میتواند یا میتوانست روزنی به داخل وضعیت مشمئز کنندهی دوران کودتا باشد. از آن همه خون و جنایت و فجایع چه در شعر زمستان پیداست. جز بیانی که همهی آن اتفاقات را به زور دگنک در کیسهی نمادین زمستان فرو کرده و چیزی شسته رفته پیش روی مخاطب قرار داده است. این زمستان را هم که از نیما گرفته است. تبارشناسی این سکوت و رابطهاش با ایدهی حذف از اهم واجبات است که از نظرها دور مانده و اکنون میتواند ترمی پژوهشی باشد که روی دیگری از شکل و شمایل شعری ما را نمایان کند.
پیر پیرهن چرکین بدون اینکه صدایی از او بشنویم انگار حرفی چیزی زیر لب زمزمه که راوی به او میگوید:” چه میگویی که بیگه شد، سحر شد، بامداد آمد؟”( همان). از پاسخ راوی متوجه میشویم احتمالا حرفی بوده یا اینکه راوی خود دریافته دلیل باز نکردن را. شعر زمستان در پی تاباندن نور به لحظههای تراژیکی است که باید تر و تمیز باشند، شیک باشند و حال به هم زن نباشد. تبحر اخوان در این نوع گزارش مربوط به این شعر نمیشود او در شعرهایی مانند؛ سرود پناهنده، کتیبه، آواز کَرَک، چاووشی، باغ من، میراث، آخر شاهنامه، برف، که جز شعرهای خوب اخوان هستند با همین صدا و لحن حرف میزند و گزارش میدهد. اما تفاوت زمستان با دیگر نمونههای مشابهش، مریی کردن سکوتی است که کل شعر بر مدار آن میچرخد.
این مطلب در ماهنامهی وزن دنیا، شهریور ۹۹، شماره هشت چاپ شده است