مجموعه شعري داشتم با عنوانِ “نور سياه” كه سال ٩٧ براي چاپ به نشر مانيا هنر دادم. كه البته ١١٧(صد و هفده) مورد اصلاحيه خورد و چاپ نكردم.
علیرضا نوری
شعر ۴۱
بلند میشود خودش را میاندازد سر کول
راه میافتد سمت دایرهالمعارف
بعضی مدخلها راهش نمیدهند
بعضی مدخلها را خودش نمیپسند
خودش را که انداخته سر دوش
پرت میکند کنار قیمت کتاب
ماندهای کدام تویی
آنکه پرت کرد؟
آنکه پرت شد؟
آنکه دارد همین الان مینویسد/ او
لغتنامه را باز میکنی
کلمات محصور
بیادب
کلمات رانده شده
اعدامی
کلمات سیاسی حمله میکنند به طرح جلد
یا مولف
یا مولف
دری که بسته بسته؛ قید؟ صفت؟ / او
بعضی کلمات بو میدهند و رنگ چشمهاشان تاتار تاتار
بعضی مدخلها را با خون نوشتهاند:
کوها دارن گُل گُل آفتابو میکارن
و نقش پارچهی قرمز را قرار بود من بازی کنم / او
خودم پوستم را دست بگیرم جلو گاو تکان بدهم
جلوی اسم من در لغتنامه نوشتهاند:
احتیاج به منابع بیشتر
اما لغت کناریام را نتوانستم فراموش کنم بعد از چهل سال / او
دوتا پایش را بریده بودند از زانو
و مورچهها از زانو به بالا را خورده بودند تا کشاله
(لغت این سمتیام، شب عروسیاش، سرش را از تنش برداشته بودند گفته بودند:
تو با تنت باید باهم برقصید )
از لولهی آزمایشگاه دو قطره چکید / او
فنل فتالئین ارغوانی یادتان هست که؟
من سرخش بودم
برگشتم به لوله
عاشق حالتی هستم که خانم زیبای آزمایشگاه انگشت اشارهاش را میگذارد روی دهانهی لوله، لوله را تکان میدهد
چند بار هی می خورم به نرمی نوک انگشتش
عرفان من همین تکان تکان تکان
عرفان من خانم زیبای آزمایشگاه وقتی که ساعت دو بعدازظهر سرش را تکیه میدهد به صندلی و خودش را کش میدهد
یا عضلات منقبض/ منبسط شونده در ساعت دو بعدازظهر / او
تاریکم
آتش را بغل میکنم
دمنه داشت از آن طرف دشت رد میشد دوربین شکارش کرد
سلطان جنگل اما اعتقادی به کلمه نداشت
داد دمنه را در همان اول فیلم اخته کردند
دمنه جادوگر
دمنه در آغاز لغتنامه عارف بود
چرا
چرا لولهی آزمایش شکست
چرا اسحاق پرسید:
پسرم چطور توانستی به این زودی شکاری پیدا کنی
(سفر پیدایش، یعقوب برکت را از اسحاق میگیرد )
و دمنه هی از جلوی دوربین رد میشد
فریاد میکرد:
هیچ گاه فرزندانم را از دست نخواهم داد.( اشعیا، سقوط بابل )
چرا
چرا
خصومت من با برادرانم از یک شمعدانی شروع شد
من دوست داشتم همهی همهی همهی همهی همهی آبها خواهرانم باشند
برادرانم میخواستند من شیر سیرک باشم
از توی آتش بپرم
روی دو پا بایستم
به جماعتی که برای حماقتم دست میزنند تعظیم کنم
یک سیلی ابدی بیخ گوش کلمه هست در لغتنامه / او
زلف کدام زن، مرا از چاه لغتنامه بیرون خواهد کشید
کدام علامت سوال نقطهی زیرش را به خاطر من روشن خواهد کرد
چرا لولهی آزمایشگاه شکست و آن غول جادو پرید بیرون
یا دمنه
یا نفرینی
بعضی از کلمات ما:
او
او
بعضی از کلمات ما:
بهشت زهرا قطعهی گمنامان
بعضی از کلمات ما:
زندان زاهدان، مسجد سلیمان، رجایی شهر
تاریکم
مرا بغل کن
ببر کنار سنگ و مرجان و خزه
رودخانه را بیاور کنار انگشتان دست چپم / او
به لوبیاهای اطرافمان احترام بگذار و صدای مخفیشان را از تهیگاه شهرها بیرون بریز / او
و سرهاشان را بگذار کنار تنشان
رودخانه را ببر آرایشگاه بده مرجان آرایشگر گونهاش را چال بیندازد
بگو روی گونهی رودخانه با رژ بنویسد:
یا او
بگو این علیرضا نوری است / او
به انگشتانم اشاره کن:
در گیسهای سیمین جا مانده
انگشتانم را نزدیک مغرب بود که دیدم دارند میروند از ماه آب بیاورند
و زن ترکیبی از همهی عناصر بود/ او
که با کشمش و مویز و گردو به جنگ خدایان رفت
رودخانه را بکش روی تنم
خزهها را بگو بروند روزِ قبل از کوتای ۲۸ مرداد قمه باشند / او
و سی سال بعد، باز ۱۳۸۸ سال از عمرم خواهد گذشت
لوبیاها دوباره روی خاک میآیند
آدم میشوند
و از عمرشان ۱۳۸۸ لوبیا خواهد گذشت
قاطعانه با رنگ چشم نوشتم:
آدمی یک روز دهان دیو را جر میدهد و دندانهایش را میفرستد موزه تهران/ او
و بعد لوبیا میشود
خیال اولین قاتل آدمی است
انگشتانم را از کنار مغرب بر میگردانم
زن ها اهل جوانی من بودند
با کبریتی روشن
با بوسه ای گُر میگرفتند
گُر هم آنها را میگرفت
من به گر حسادت میکردم و بخار میشدم
هر آدمی با لوبیاهای درونش زیباست/ او
یکی باید با همهی گُرهای تنش
تاریخ لوبیا را در این سرزمین بنویسد/ او
درباره Habib
متولد سال ۱۳۳۰ رشت استان گیلان- کسب لیسانس از دانشگاه ملی ایران- کوچ به ینگه دنیا سال ۱۳۶۵ و اقامت در کالیفرنیا-چاپ اولین کتاب شعر بنام (الف مثل باران) در سال ۱۳۸۴ در ایران توسط انتشارات شاعر امروز.
__لل______________________..._________________.....................................................................................دفتر هنر شمارههای گذشته را میتوانید از طریق رسانه ابتیاع کنید.ntjv ikv_..._________________..**************
*دوستان گرامی
از شما که علاقهمندید با درج کارهای ادبی و هنریتان و نیز اخبار و اطلاعات تازه در رسانه شرکت کنید آنها را با فرمتwordبه نشانیی
habib@rasaaneh.comبرایمان ارسال کنید تا در صورت امکان در اینجا منتشر کنیم.
____________________________
....
.............«الف مثل باران» را ازرسانه بخواهید...............
....دو گفتار کتاب جدید محسن صبا چاپ انتشاراتیی آوانوشت منتشر شد. ......_____________________________________________________________________________________________
کتابهای رسیده
.با تشکر از دوستانی که کتابهای خود را برای رسانه ارسال داشتهاند.