شاعران این شماره:
واهه آرمن، شاپور بنیاد، سینا بهمنش، مزدک پنجهای و فرزاد میراحمدی
یک شعر از واهه آرمن
.
در یک روز زمستانی
دختری سیاه پوش
شال سرخی را
که در سوم ماه مِی بافته بود
در کافه جا گذاشت
و شانههای شاعران
یک باره گرم شد
دیگر از ماه بگویم؛
ماهی که میوهی مشترک درختهای حیاط بود
ماهی که پدرم سحرها میشُستش،
و باز در آسمان رهایش میکرد،
و ماه از وقار نسیم، تبسّمی نصیب میبُرد
و ستارههای شیدا را
در امتداد نارنجها پرتاب میکرد
شاید ماه اینجا؛
سرنوشت خویش را جستجو میکرد
گاهی که با سبزههای حیاط گفتگو میکرد.
پروانههايم
در گذر از حلقهى آتش
سوختند
میروم اين بار
پلنگی را رام کنم
یک شعر از: مزدک پنجهای
نقل از: صورتکتاب علی یاری
معجزه
چراغ را تو روشن کردی!
سخت میگذشت زندگی
و ما که پنداشتیم خورشیدمان هیچگاه غروب نخواهد کرد
سخت بود این گونه دوستداشتن
عاشقانه زیستن
مثل سنگی که دل نداشت جان به قطرههای آب بسپارد
آنچنان میشتابیم
که شب را به بوسهای و آغوش خاموش کنیم
ما فراموش شدگانیم
مسافران کشتی مهاجری که نان را پارو میزدند
کاش میآمدی و معجزه میشد
بر لبانمان بوسه میریخت
سالهاست مردمی را میشناسم که به پرترهای خیرهاند و تمرین لبخند میکنند
در ما هزاران آرزوی زاده نشده است
و این سرنوشت چه پوشالی است
کنار یکدیگر قد میکشیم و در فرصتی به مرگ طعنه میزنیم
-چراغها را من خاموش میکنم
تو آب بیاور!