نوشته: مهدی وزیربانی
(اردیبهشت سال ۱۳۷۵ آن نوشته، آن درخت و تن معلقِ غزاله خدا را به سخره گرفت)
“سیمین بهبهانی معتقد بود غزاله علیزاده خودکشی نکرد بلکه قربانی ماشین کشتارِ سعید امامی شد”
غزاله علیزاده منهای جهان دیالکتیک و بیآلترناتیوی که در داستاننویسی «زن» ادبیات ایران از خویش در طول عمر کوتاهش بر جای گذاشت. صاحب کاراکتری به شدت کاریزماتیک بود و این را میشود در بیان کسانی که از او حرف میزنند به وضوح دید و درک کرد. او یکی از برترین نویسندهگان زن تاریخ داستاننویسی ما بود که حتا نوع مرگش افسانهای معماگونه رقم خورد. شاید پس از مرگ خودخواستهی صادق هدایت، مرگ خودخواستهی هیچ نویسندهای نمیتوانست جنجالی ذهنی آن هم در گذار از فرسایشِ زمانِ ذهنیِ زیست جامعهی ایران ایجاد کند. اما غزاله علیزاده چیزی فراتر ازیک روایت ساده بود جهان ملموس این زنِ بینظیر، در داستاننویسی را میشود با نگاهی کوتاه بر آثارش به وضوح رصد کرد. او همواره در متنهایش از پیشنیازهای سنتی فاصله میگرفت و یا حتا در بازتولید آن با شمایل سادهانگارانه وارد تشخص متن نمیشد. دنیای داستاننویسی علیزاده را میتوان دنیایی خاص، زنانه و به شدت فردی دانست که این قدرت شگفتآور را با خود به همراه داشت که حتا بتواند پذیرندهی مرجوعات ذهنی خالق خویشتن خویش باشد و این چیزی فراتر از ” موضوع و مهمول ” یا نظریهای “معمول و مشمول” است.
غزاله علیزاده با همین دنیای متراکم در”نثر” به جایی میرسید که فاصله گرفتن نویسنده از جهان رایج تا چیزی کلیتر در تخیل دیالکتیک را میسر میکرد و اما این فرایند در کنش با جامعهی پوپولار به حداقلترین حالت از تفاهم میرسید و جهانی را رقم میزد که تنها غزاله علیزاده میتوانست از پس سرانجامش برآید. بنا بر همین نکات بود که فضای نوشتاری او برچسب “پستمدرنیسم” را به خود گرفت و او عملن با پایان دادن به مسئلهی “کلان روایت” خودش را به مخاطب و منتقد تحمیل کرد. اما این پایان کار نبود و او در روایتی دیگر مدام آن صورت مسدله را مخدوش میکرد و معادله را بهم میریخت
باید اشاره کنم که در توصیف این دنیا همواره باید بر عناصری تکیه کرد که امکان رابطهگیری میان دنیاهای فردی متفاوت – کاراکترهای اثر باهم و نیز دنیاهای فردی مخاطب را داشته باشد. اینجاست که در بیشتر آثارغزاله علیزاده با رو در رویی “خدا و شیطان” مواجهیم و نه روایت تکراری برخورد ” انسان و شیطان! ” او خدا را در متنهایش به آزمونی میگمارد که همیشه خدا برای انسان رقم زده است و این ویژهگی میان غزاله، هدایت و بهرام صادقی به اعتقاد من مشترک است. “پروژه ی” معضل برانگیز رو در رویی خدا و شیطان در متن او به پروسهی معطل سازی ذهن مخاطب میرسد و اینجا هنر بیکتمان و منحصر بفرد نویسنده خودش را نشان میدهد که این معطلسازی ملانکولیک با هنر نویسنده تبدیل به محور اصلی داستان میشود.
بطور کلی نمیتوان در یک استاتوس کوتاه در مورد آثار ناب غزاله علیزاده نوشت و این با بیسوادی محض که گریبان مرا رها نمیکند کاری بس مشکل است و خردهروزنامهنگاری چون من در شان و جایگاه رفیع این نویسنده قهار نیست و همیشه از نوشتن دربارهی او حذر کردهام چرا که این تنها به عیار قلم نویسندهگان و منتقدان بزرگ داستاننویسی ایران شدنیست.
در مورد مرگ نوستالژیک غزاله علیزاده و انتخاب شیوهی مرگ که خود داستانی حیرتآور است تا به امروز صحبتهای زیادی شده است اما یک چیز همیشه ذهن مرا درگیر کرده است. سیمین بهبهانی هرگز و به هیچ وجه مرگ غزاله را « خودکشی » ندانست و بارها حتا به خود من گفت که غزاله در پروسهی «قتلهای زنجیرهای» با برنامهریزی که نشان از خودکشی داشته است صورت گرفت. سیمین تا پایان عمر غزاله را قربانی ماشین کشتار «سعید امامی» تلقی کرد و دلایلی داشت که میگذارم در فرصتی دیگر تا بیشتر به موضوع قتلهای در سایهمانده آن دوران بپردازم و در آن میان غزاله و حرفهای سیمین را که فایل صوتی از او موجود دارم در اولویت قرار دارند .در انتها برای شما متن کوتاه یادداشتی که غزاله علیزاده پیش از خودکشی یا به زعم سیمین به قتل رسیدن از خود برجای گذاشته را میآورم تا کسانی که نخواندهاند ببینند. میدانم عکسهای تکراری همیشه ازغزاله علیزاده دیدهاید و من این عکس را از آرشیو بیرون کشیدم تا برای آنها که ندیدهاند تازهگی و هیجان داشته باشد
این عکس دی ماه سال ۱۳۷۴ در حاشیهی همایش بزرگداشت نیما یوشیجِ شهر ساری برداشته شده است. طی این رویداد فرهنگی که سه روز به طول انجامیده بود، هنرمندان ما در«هتل بادله» ساری دور هم جمع شده بودند تا ادای دینی به پدر شعرنو ایران کرده باشند بزرگانی چون، هوشنگ گلشیری، نصرت رحمانی، محمدعلی سپانلو، محمد محمدعلی، علیاشرف درویشیان، منصور کوشان، محمد شمس لنگرودی، فرزانه طاهری، غزاله علیزاده و… در این همایش حضور داشتند که در این عکس برخی از آنها حضور ندارند. شما در این تصویراز سمت چپ می توانید: غزاله علیزاده، سلمی الهی ( فرزند غزاله علیزاده و بیژن الهی )، محمد محمدعلی، صمدی پژوهشگر مازندرانی، حمید فرحناک و محمدعلی سپانلو را ببینید. این عکس را تقدیم میکنم به دوستداران غراله علیزاده.
اما آخرین یادداشت غزاله علیزاده چنین بود:
«آقای دکتر براهنی و آقای گلشیری و کوشان عزیز: رسیدگی به نوشتههای ناتمام خودم را به شما عزیزان واگذار میکنم. ساعت یک و نیم است. خستهام. باید بروم. لطف کنید و نگذارید گم و گور شوند و در صورت امکان چاپشان کنید. نمیگویم بسوزانید ازهیچ کس متنفر نیستم. برای دوست داشتن نوشتهام. تنها و خستهام برای همین میروم. دیگر حوصله ندارم. چقدر کلید در قفل بچرخانم و قدم بگذارم به خانهای تاریک. من غلام خانههای روشنم. از خانم دانشورعزیز خداحافظی میکنم. چقدر به همه و به من محبت کرده است. چقدر به او احترام میگذارم. بانوی رمان بانوی عطوفت و یک هنرمند راست و درست. با شفقت بسیار. خداحافظ دوستان عزیزم.»
*انتخاب عنوان از رسانه