هزار نکته‌ی باریک

نگاه منصور خورشیدی به خط و قلم علی‌مسعود هزارجریبی


منصور خورشیدی         علی‌مسعود هزارجریبی

تو سرنوشت کدام

از کتاب جهانی

که شانه های تو

از افق خالی است

خیلی جوان بودیم که با هم آشنا شدیم ، زمینه‌ی آشنایی شعر بود. آن قدر جستجو کردیم ورق زدیم خواندیم تا مانیفست ” شعر محض ” را نوشتیم. چهار شماره در یک سال با نام ” پرسه‌های زیبای شاعرانه “

این که چرا عرضه نکردیم بحث مفصلی دارد! موجزتر آن که دوستان ما پیش‌ترمانیفست خود را عرضه کرده بودند، ما قصد مقابله نداشتیم، همان را پذیرفتیم و تا امروز خط برجسته‌ی ذهن و زبان ما است.  “حجم گرایی ” را می‌گویم.

از آن پس تا کنون پوبلیک تفکر ما شعر حجم شد، و شعر حجم مدام تازه‌شدن بود. و ما در این تازگی خود را شریک کردیم. حادثه‌ای بزرگ در شعر امروز ما ، و تا هنوز هم.

هزار جریبی مثل دوستان دیگر ما که شاید دوست نداشته باشند نام نمی‌برم. هوشمند‌تر از این حرف‌ها بود برخورد حرفه‌ای با شعر دارد. تمام استعداد خود را به کار می‌گیرد تا ذهن خود را طبقه‌بندی نکند ،  او ضد تفکر طبقه‌بندی شده است.

هرگز در یک نقطه متوقف نمی‌شود. او در تمام خط‌ها و نقطه‎ها توقف کوتاهی دارد، وقتی به درک آن‌چه می‌خواهد برسد به سادگی عبور می‌کند. استقرار او تا زمانی است که به تفکری، اندیشه‎ای از نوع هنر به ویژه شعر برسد. همین رسیدن‌ها است که او را به سمت تعالی سوق داده است.

شعر کلاسیک را خوب می‌شناسد، از کودکی مشق گلستان می‌کرد. شاهنامه برایش می‌خواندند. حافظ را حفظ می‌کرد. حافظه‌ی قدرتمندش به او کمک می‌کرد تا همه چیز را به راحتی دریافت کند.

هزارجریبی عطش درک و دریافت‌های ” آن ” دارد. به همه‌ی پدیده‌های پیرامون خود صفت روحانی می‌دهد، عزت نفسی که او را از میان زحمت و مشقت عبور می‌دهد. تا همه تن چشم در جستجوی آفرینش و خلق هنر برآید. برش‌های ذهنی او را در نقد و نظرهایی که ازخود به جای گذاشت می‌توانیم مورد قضاوت قرار دهیم.

در نقد یکی از شعرهای من با نام ” کبوتران مرطوب ” چاپ شده در ” کادح ” سال ۷۲ بود که ” رویایی ” به حرف آمد:

” سازگاری‌هایی در سرشتن شعر ” تامل هوشمندانه‌ی هزارجریبی بر آن قطعه از شعر شما بود. ایشان برای من تصویر کسی را دارد که از خود و در خود توقع اصالت دارد. برای خواننده البته جالب‌تر می‌شد  که با تامل بیش‌تر نگاهی به نگاه منتقدان دیگر می‌کرد. یا در صدر مقاله اشاره‌ای به این مبادله می‌شد. چون هنر خواندن همان قدر در نوشته اثر دارد که هنر نوشتن. “

نگاه عمیق و دقیق هزار به  ” لبریخته‌ها ” ی رویایی چاپ شده در ” از حاشیه تا متن ” جای بحث دیگری را باز می‌کند! زیرا ایشان هم ”  هنر خواندن را می داند و هم هنر نوشتن را “

البته نقد و نظرهای او در طول این همه سال کم نیستند. اجازه ندارم تا نام مستعار او را، از گذشته تا امروزکه پای نقدها و مقاله‌ها می‌گذارد بیان کنم. همان مقدار انگشت شمار که با نام خود در نقد کتاب ” لبریخته‌ها”ی رویایی، ” نرگس فردا”ی علی پور،  از فکرهای با تو “ی خورشیدی، ” ماه، حلقه‌ی بی‌انگشت ” میثم ریاحی، پگاه احمدی،  م-موید، رستم اله‎مرادی و در گذشته بیژن الهی، فیروز ناجی، نجدی، رادمنش  و دیگران از خود به جای گذاشت. کافی است که سبک نگارش و شناخت او را از شعر بیشتر درک کنیم .

در محافل ادبی و دانشگاهی و حتی داوریِ‌ی شعر در جشنواره‎ها، نقطه نظرهای او زبانزد اهل هنر و شعر است. هزار، سینما را خوب می‌شناسد و در چند کار سینمایی مشاور ارزنده‌ای برای ارتقای فیلم و فیلمنامه‌نویسی بود.

حشر و نشر او با کارگردان‌های بزرگ و برجسته‎ی سینمای ایران، صاعقه‌ای در کار فیلم‌سازی محسوب می‌شود. او در شناخت خط و نقاشی نیز توانمندی‌ی حیرت انگیز دارد.

جهان روحانی او در زمینه‌ی عرفان نظری بحث دیگری است که نشان می‌دهد. عرفان اسلامی را خوب می‌شناسد. و در این طلوع درخشان طالع بلندی دارد در زمینه‌ی درک فلسفه از نوع” اشراق سهروردی ” و از نمونه‌های خوب فلسفه‌ی غرب ” هوسرل “، گره‌زدن دو تفکر از دو نقطه‌ی جهان که نتیجه چهل سال تلاش متفکرانه او است.

در این میان عروج ” مقداد ” موجب شد تا زمینه سیر و سلوک او به عرفان عملی کشانده شود. اگر چه زمینه‌ی چنین حرکتی را سال‌ها پیش در خود ذخیره کرده بود. منش هزار در جهان روحانی الگویی مناسب برای نسل جوان محسوب می‌شود.

اهل کتاب را دوست دارد. و با بزرگان دین که سلوک عارفانه دارند برخوردی از نوع نزدیک دارد. در تعامل با همه هست و با هیچ‌کس نیست! هرگز خود را به کسی تحمیل نکرده است. ولی همگان را با هر تفکری تحمل کرده است.

و تا امروز لحظه‌ای را بی‌بهره از تبسم آفتاب نبوده است. همیشه تلاش می‌کند تا سهمی از بهار را نصیب خود کند. زمان سوخته در زندگی او راه ندارد. آسمان را باور دارد، و به تقدیر تن می‌دهد و گاهی به آن پهلو می‌زند!

بی‌هراس از سیاهی راه ذوق شکفتن دارد و مدام روییدن را در خود بارور می‌کند. چون رشد ساقه‌های جوان را باور دارد. در ذکر مدام است و در گردش سریع خود و در سیر و سفرها، دایره‌های دگر می‌زند. و زمان رفته و نیامده را در ارتفاع نگاه خود تفسیر می‌کند.

عطش نسل جوان امروز را به روز در برابر هنر و زیباشناسی شعر قرار می‌دهد. تا به نگاه آن‌ها وسعت ببخشد. و مدام شکل درهم هوا را مرور می‌کند تا مست نگاه پرنده برای پرواز شود.

تو آن پرنده‌ای

رقم سومین

با تب شدید در استخوانت

که روی صخره‌ی ساکت

شتاب آب را

سجده می‌کنی

درباره Habib

متولد سال ۱۳۳۰ رشت استان گیلان- کسب لیسانس از دانشگاه ملی ایران- کوچ به ینگه دنیا سال ۱۳۶۵ و اقامت در کالیفرنیا-چاپ اولین کتاب شعر بنام (الف مثل باران) در سال ۱۳۸۴ در ایران توسط انتشارات شاعر امروز.
این نوشته در دیدار با یک شاعر ارسال شده است. افزودن پیوند یکتا به علاقه‌مندی‌ها.

دیدگاه‌ها غیرفعال هستند.