نگاهی به مجموعه شعر ” وقتی صدا را مرتکب شدم “
شاعر: میثم ریاحی
از: منصور خورشیدی
پلکان اول : ” و تنم کلمه ” ۱۲۳۴۵۶۷۸۹۰
میثم ریاحی در مجموعه شعر : ” وقتی صدا را مرتکب شدم ” (۱)
او رابطهی خوبی با طبیعت دارد. روایتی محسوس و ملموس که به شکل گفتاری با طبیعت ارتباط برقرار می ند. از نوع رابطهی شاعران ” شعردیگر ” با طبیعت اشیا ، جهانی خسته و نشسته در اتاق خود دارد و دلش برای پرستو میسوزد که نمیتواند نام مختصری برای آسمان باشد. و یا ” سنجابی که نگران افتادن آسمان است ” نگران خرگوشها و بنفشهها و نگران شاخههای شکسته روی لبها و دلواپس کوه که بیرابطه مینشیند!
” دلم میسوزد
زیرا پرنده که میافتد
آمیزشم با گیاه / بهم میریزد . “۱۱
شاعران شعر دیگر نیز برای خلق حادثه تلنگری به مصراع میزدند از این نظر میتوانم او را در این نگاه اندکی متفاوتتر از گذشته ببینم. این فرو رفتن و فراز آمدن در پدیدههای طبیعی را در تقطیع مصراعهای بلند و کوتاه به راحتی میتوانیم مشاهده کنیم . یک نمونهی آن را اینجا میآورم و بقیه را در طول بررسی شعر با هم میبینیم و میخوانیم .
” و پیراهنم
سنجاقکِ غریبیست
که باید کنار تیرو کمان کودکی باشد
که سیزدهمین آرزویش
چهاردهمین ماه آسمان است “۳۱
منصور خورشیدی
حضور عناصر طبیعی و حسی با نشانههای معلوم به شاعر هجوم میآورند. گذر آسان شاعر نیست که او را از میان پدیدهها عبور میدهد به نظر میرسد که به تجربه تازهتری در ارائهی بیان رسیده است تا با عبور از میان همهی ارکان موجود در خود عمیق شود و زمینه را برای خروج از وابستگیهای عاطفی و احساسی فراهم کند.
” بیگانهام امروز
با گریههای گلاب و
اُفتادن گَون
آه در به دری هستم / که با رود خانه میرود و / عاشقانه نمیداند “۵۲
” آنقدر سادهام
که چشمانم از باران
میریزد و / میشکند هر روز “۴۹
انگار طلوع تازه این حرکت، در میان سادهترین نوع بیان طبیعت آرام شاعر را شکل میدهد. وقتی با پلکهای خود کلنجار میرود و از برجها که خستگی دور و افتادهتر از لبها هستند. با چشمهای مضطرب در یک شاخه از پلکها که میان آبهای منطقه جاری است.
” به من چه ارتباط دارد که درخت
در دل آسمان فرو رود
و یا آسمان / از بال پروانهای / بیفتد/ اینها ” شایعهی رنگین کمان / بدون باران است “۱۶
” بگذار / در صدای هر ثانیه / نُت سکوت / شعور پرندگان باشد “۱۷
” حالا / در استخوانهای شکستهی آسمان
و بدن لهیدهی ابر
در دهان یک ماهی مرده که به عمق میرود
به عمق میروم و
دور میشوم از تکههایم . . . “ ۸
مکان آسمان و زمان تابستان ” هنوز لا به لای صورتاَم / به شکل چشمهای که عزای تابستان دارد” با چهرهای از انگشتهای شبانه و تصاویری از تشبیه، کنایه، تناسب و تشخص بخشیدن به اشیا ، با ترکیبهای وصفی و اضافی( استخوان شکستهی آسمان و بدن لهیدهی ابر ) به استعارهی کنائی میرسد. “استخوان آسمان و بدن ابر ” ترکیب سازیهائی که مخاطب را به گذشتهی این نوع از بیان در برخی از شعرهای شاعران گذشته میرساند.
” پهلوی صبح، بغل آب، خواب قبر، و عزای تابستان،
نگاه پنجره، پیراهن عجول، عددهای معصوم”
اینها نمونههای بارزی از ترکیبهای کلامی دراین مجموعه محسوب میشوند. گاهی به صورت تتابع اضافات در برخی شعرها و در یک مصراع به چشم میخورد.
” باد سفیدِ استخوانی آفتاب ، چار فصل پا برهنهی مادری دریا ، معطل فردای یک پنجره،
مژههای معصوم ماه، چهاردهمین ماه آسمان، دروغ بزرگ تمشکها،
گوزن گستردهای سفید ، انگشتهای سبز و چشمهای ارغوانی”
شاعر جوان شعر معاصر امروز ایران که انگشت اشاره به پهلوی اردبیلی و الهی دارد . دکلاماسیون کلام را در مصراع و دریک بند یا یک قطعه شعر به شکل گفتاری از شاعران “شعر دیگر ” وام میگیرد. بایدتلاش کن. انسجام رابطههاي درونی و بیرونی شعررا، با شعاع کمتري از كار كردهاي كلامي و ترکیبهای وصفی و اضافی در مدار متحول زبان شکل ببخشد. تا زمينهي گريز از دواير بسته جلوههاي خود را به سمت باز تری فراهم سازد. اين ضرورتي است كه قلمرو زبان روي دوش شاعران اين نسل ميگذارد.
پلکان دوم : ” قدیمیهای حالای ماه “
« و تنها وطنم بود که تنها تنها میرفت
بیآنکه برگردد و نگاه به اقاقیا بیندازد
بی آنکه برگردد و چشمان مایوس مادرم را نوازش کند “
حسرت روحی و روانی شاعر با تنی که به همراه وطن تنها میرود و روایت آنچه بر او گذر کرده و گذشتهی او شد. و ذهن او را درگیر عوامل بیرونی ساخته و در احوال شاعر رخنه کرده است. آگاهانه از خود دور کند. تا”معنای نزدیکی با شقایق ” را در عبور از کاکتوسها سهم نگاه خود کند .
” لعنت به تو
آنقدر دیر شدی
که شب
کبوترانه از من گذشت
رود خانه هم همین طور “۳۵
در این شرایط شاعر زمینهای فراهم میکند تا بدون رعايت اقتصاد كلام و پيوستگي نحوی به دور از احساسات و هيجان بتواند ميان صورت و معناي حاصل از آن رابطه ايجاد كند.
” صدایم / در نیم دایره از ساعت هم / نمی چرخد / این جا
آسمان نخ نما شده است “۲۵
” می گویی / دوستت دارم / من سُر میخورم / از شب لطیفی /
که به شیشه میچسبانی “۲۶
پلکان سوم ” سراب “
خواستههای محقق نشده شاعر در شکل نگرفتن خاطره در چشم و حادثه در زبان یعنی مات سرودن در طول نفسهای رفته. عواملی که دستخوش ناملایمات زندگی در راه و در نگاه شده است و شاعر را به خواب نزدیک میکند تا کتاب ” برای گلوی آرام و / جاری در آب ” و همهی آن چه موجب میشود تا چیزی در خاطر و در خاطرهی او باقی نماند.
« همین که
خاطره ای دیگر شکل نمیگیرد در چشمانم
همین برای همیشه ماتتر سُرودنم
برای همیشه نزدیکتر بودنم به خواب “۴۴
برای او و همهی آن چه در اطراف او حضور دارد. بتواند جهانی را در کنار خود داشته باشد و او را در شعری اگر چه کوتاه بسراید!
” همین که جهان
این گونه در آغوشم / میگیرد و
در شعری کوتاه میسُرایدم “۴۳
سهم بزرگي از شعر امروز را مفهوم طبيعت، از نوع شاعران ناتورالیسم پُر میسازد. بيان دردمنديها و تمناي دروني با تصاویر عینی و تجسمی و شاعر این مجموعه ” وقتی صدا را مرتکب شدم ” در برجسته كردن اركان سازندهي شعر تمایل بیشتری از خود نشان میدهد در نزدیکترشدن به زبان گفتار در تقطیع مصراعها در محور عمودی شعر
” وقتی هر روز
از شانههای تو
گوزن گستردهای سفید
میآید و / در چشمانم منتشر میشود “۴۱
ایجاد فاصله میان دو عنصر سازنده در محور هم نشینی، بسامد بالای ترکیب سازی در خلق استعارات اسمی و فعلی . کنایه و تشخیص درعبور از تصویر های تجسمی و تلاش در خلق تصویر های فضائی و انتزاعی برای رسیدن به شکل شعر به دور از آسیبهای زبانی
” از ما کدام سو میآید و
کدام پنجره تا اذان تلخ نمیشود
که من برگردم و / آخرم را / بزنم به باران / وای / بمیرم “ ۴۰
” وای ” حسرتی که در نگاه شاعر میماند . و او را منتظر میگذارد تا ” برای آمدن شمالی که از دروغ بزرگ تمشکها باز میگردد” جشن شادی بگیرد.
پلکان چهارم ” ما: ماه : هوا”
” بگذار بگویند
که کسی / در مجلس ترحیم خود ، قصد خودکشی دارد ” ۹
” من / آنقدر برهنهام
که لبانم / در هر نگاه / مثل ستارهای
تمایل به خودکشی دارد ” ۵۰
تغزلیترین بخش با فضای عاشقانه و تصاویر سرشار از تناقضهای مرگ و زندگی تمرین مردن برای ماندن
” بی آنکه بدانم چگونه چکه چکه میمیرم
میبارم و
در خلوت یک سیب هی میمیرم ” ۵۱
در ادامهی راه و تحولی شگرف در روح و روحیه برای ادامهی زندگی با اندکی تردید
” در این خلوت انگار
همیشه باید / نشسته باشم و
با نفسهام دود شوم . . . “۵۵
” چگونه مردهام وقتی
از زانوان زنی آمدهام “۵۶
” مانند کسی که از وقتش گذشته است ” که همهی چهرهی خود را جهان کوچک او میداند ” . بی آنکه بداند چگونه میمیرد در ادامهی زندگی پرواز را تجربه کند. و تردیدهای مانده در ذهن خود را به شکل خورشیدی که از راه میرسد .از طراوت شبنم و شعر سرشار کند
و ادامهی نفسهای خود را با شعلههای گرم آب که نسیم با ترنم بلبلی در طول راه به او هدیه میدهد تا بدون هیچ تردیدی تلنگری برای چگونه ماندن باشد؟ منتظر فردای در راه و منتظر یک پنجره تا با جهان بیرونی رابطهی نزدیک تری برقرار کند.
” مُعطلِ برف و
مُعطلِ صبحی برهنه
مُعطلِ آسمان
معطل فردای یک پنجره
که تکه تکه از لبانم بریزد و
در همین گیاه تنها . . . “۴۷
و چگونه زندگی کردن را وقتی از زانوان زنی زاده میشود و بال میزند و یال م تکاند تا حالی دوباره پیدا کند در عبور از میان خار زار و به سنگ سلام کند تا به کشف دوباره ی خود برسد و در ادامهی این همه رنج به مدینهی خیالی برسد .
” و من در ملکوت تو
مانند مرغی سرگردان
که در درخت پرواز را
کشف کرده است ” ۶۸
جوهر شعر امروز را عناصر خیال انگیز و میل به بروز احساسات فردی پُر میکند . میثم ریاحی نیز در نوعی از مضمون سازی جهت ارائهی هواهای دل و دیده این گونه است اما آشنائی زدائی را در بیان خود دارد و از تکرار پرهیز کرده . با تخيل ، تصویر و تغيير زاويه ي ديد در تركيب هاي كلامي زمینه را برای خلق رابطهها در شعر فراهم کرده است .
” همهی چهرهام
همین جهان کوچک توست
همین شانههای باز و همین اقیانوس ملایم
همین که از علف ناگزیر وزش دستهای تو
از افسون الههی آهوان تو . . . ” ۵۱
پلکان پنجم : «مثل بادبادکها در ظلمت میوه و پهلوی معلق تو»
وقت آن شد که شاعر خود را به آسمان ببازد. پذیرش همهی دردها و درهای بسته. باز شدن رطوبت اندوه از گرههای کور. اینک وقت آن است که اندکی نور طلب کند از مهتاب و ترسی از روزها و آرزوها نداشته باشد.
” آن قدر باختهام به آسمان
که میتوانم تو را با هر چه ندارم شرط ببندم و دیگر نترسم از آرزوهایم
دیگر نترسم و
دست ببرم به تنم تا بلند شوم ” ۸۲
میثم ریاحی در يك فضاي عاشقانه و اجتماعي و حس همجواري با طبيعت تمام ذهن و زبان خود را درگیر کرده است تا زبان شعر این مجموعه را به سمت استحکام در بيان سوق دهد. تلاشی آگاهانه با پشتوانهی چند سال تجربه و برخوردهای دیداری با شاعران مطرح و مطالعات گسترده در زمینهی ” شعر دیگر ” که دست آوردی به نام ” رهگذری در خواب پروانهها ” در مورد شعرهای بهرام اردبیلی در این زمینه داشته است .
پلکان ششم :«شرح انتهایی شکسته . . . »
رسیدن به فصل آخر هستی. با انبوهی از خاطرهی بهارهای رفته و مانده ، تورق احساس و عاطفه تا در ارتفاع، ضلع کامل خود را پیدا کند.
” و متبرک در تلاوت تازهای از عشق ” در امتداد کلمات آخر از کوچههای بن بست عبور کند. تا معنا شود و معمای راه شود. و با کارکرد فعلهای ” بگیر و بپرهیز ” سعی دارد تا پشت پنجرههای بسته توقف نکند. تا به آرمانشهر ذهنی که زمینهی آن را پیشتر فراهم کرده برسد!
” در این هنگام که از اقاقیا خوشههای انگور برخاستهاند
در این هنگام که در میان ملائکهام مرا در میان دستهایت بگیر و
از پنجرههای بستهای که در ماتم تو سخت میگریند، بپرهیز ” 92
بر خلاف مجموعهی اول شاعر ” ماه ، حلقهی بیانگشت ” نشانههایی در بیان احساسات در این دفتر دیده میشود. تصویری از جهان بیرونیو تصوری از جهان درونی در یک حرکت پیوسته از شکل شعر به سمت معنای حاصل از آن تردیدهای تندی از خود نشان نمیدهد.
” صدای افتادنم در تو
لبهایم را میلرزاند
دیگر، باید باور کنم
این قلب من است
که در سینهی تو میزند ” ۷۴
و سعی دارد تا درسير منطقي و پيوسته و در گذر از تخيل و احساس، چرخشی آگاهانه در زبان خود ایجاد کند تا از اصل خود و ازداشتههای ذهنی دور نماند. در رسيدن به تمام خواستهها و آن چه از خود توقع دارد.
” و در این گلدان بنفش، این چشم که میمیرد
جز معنی بهار و خاطرهی مهربانی آتش نیست
درست مانند بنفشههایی که از بدنم بیرن آمدهاند . . . ” ۸۹
این ویژگی در شعرهاي این مجموعه با فضاي مصور و منسجم در مسير زبان حركت و سرعت خود را در آستانه آفرینش و سرایش بیش تر نشان میدهد .
” بگذار بوسههای پهناورم را آواره در حرکت گمنام خیابان کنم . . . ” ۹۳
میثم ریاحی میتواند با دريافت مفاهيم انتزاعي، ذهنی در ميان تصاوير عيني در یک ساخت هدفمند فضاي فكري خود را با ابعاد ديگری از عوامل دخيل در شعر پيوند دهد. و با امكانات گستردهی زبان در جغرافیای هستی ( نوستالژیک ) در طبیعت پدیده ها افق فکری خود را با اندکی تغییر در زاویه ی دید از سطح تصویرهای ساده و بصری در برخی شعرها به سمت عمیقترین لایههای زبان بکشاند تا با عبور از پلههای تانی تفکر خود را تلنگري براي تحول در زبان شعر کند.
(۱) وقتی صدا را مرتکب شدم
این مجموعه در” انتشارات نگاه ” سال ۱۳۹۳با شمارگان
۵۰۰ نسخه در ۹۴ صفحه
با دسته بندی ششگانه به نام های :
( وَ تَنَم کلمه –
۵ شعر ، قدیمی های حالای ماه – ۹ شعر ، سراب – ۴ شعر ،
ما: ماه : هوا – ۲۳ شعر
مثل بادبادک ها در ظلمت میوه و پهلو های معلق تو – ۳ شعر
شرح انتهائی شکسته – ۵ شعر ) منتشر شده است .
نقل از: مجله ادبی پیادهرو