واژگان خانگی

واژگان خانگی52

شاعران این شماره: سریا داودی حموله، نیلوفر شاطری، ناهید عرجونی، آرزو نوری، منصور خورشیدی، حبیب شوکتی، حمید عرفان، فریاد ناصری، علی‌رضا نوری

_____________________________

سریا داودی حموله
سریا داودی حموله

 

دیگر نمی‌توانم

در پيراهن تو سكوت كنم

نامم را به زنی خواهم سپرد

تا تب به جان علف‌ها بسوزاند

به اندازه‌ی شعری کوتاه

دوستم بدار

عشق هنوز مجوز نشر نگرفته است!

نیلوفر شاطری
یک شعر:از نیلوفر شاطری

 

دریا دنباله‌ی دامن مادرم بود

وقتی در چشمان پدر می‌رقصید

ماهی‌ها متولد می‌شدند

اصلا چشم‌های مادرم بود

که جاشوها را عاشق می‌کرد

 

شعر دارد زیادی عاشقانه می‌شود

مگر کسی نمی‌بیند

از بوی نفت‌کش‌ها

کوسه‌ها بیدار شده‌اند

 

هی آمو

قلب خلیج تیر میکشه

بیو اشک دریا رو پاک کنیم

 

آمو باید با این شعر چه کنم

با نهنگ‌هایی که در چشمان مادرم

خودکشی کرده‌اند

با صدف‌هایی که هر شب

اشک‌های مرا مروارید می‌کنند

با پدری که دریا را با موهایش

باز نشسته کرد

 

اصلا این‌ها را ول کنیم

چه فرقی می‌کند از بوی موهای مادر،

کوسه‌ها موجی شوند یا پدر

این تور سال‌هاست دریا را صید کرده

وشاید پایان این شعر

هیچ چیز نباید باشد

 

 

ناهید عرجونی۴
یک شعر: از ناهید عرجونی
 ………………………………….

.……………………...از: صورت‌کتاب شاعر

 

عاشق‌ات شده‌ام
درست مثل این که زمین
تنها در تو راه برود
ومردهای دیگر
تنها راه بروند
در امتداد زن‌هایی
که توی کوچه
عاشق‌ات می‌شوند
وتوی خواب‌های‌شان کوچ می‌کنند
از لباس‌های مردانه‌ات
به لباس‌های مردهای‌شان
من اما همیشه توی لباسی هستم
که دکمه‌هایش را
دوخته‌ای روی پوست تنم
ودلش می‌خواهد باز شود
رو به ساعت هفت
روبه زن‌هایی
که دکمه‌های‌شان را تند تند می بندند
تا بچه هایشان را به مدرسه برسانند !

 

.
آرزو نوری 2
یک شعر از: آرزو نوری

 

بهار

 
بهار بی‌تو
بهار نیست
هفت سین واژگونه‌ای است
که سین‌های آن
مثل دندان‌های مرده
بیرون زده است
بهار بیتو
سرآغاز ناچاری است
سال کبیسه‌ای
که از کوچه می‌گذرد
و نمی‌داند
چگونه به پایان برسد
منصور خورشیدی2
 یک شعر از: منصور خورشیدی
………………………...از سایت مجله شعر
همهمه‌ی با ران
با تنین سا ده
پشت پنجره،
مجاب می‌شود
و قتی کلاغان
به سایه سراغ همسایه می‌روند
باد در هوای دیگر
به نیت آب
قیام می‌کند
تا حنجره‌های خسته
سکوت را
به شب بسپارند

.

عکس ۹
یک شعر: از حبیب شوکتی.

………………………….

آتش بازی زیر یخ

با یک تیر دو نشان کشته می‌شود

تفنگ‌ها اعتصاب غذا می‌کنند

برنوهای بازنشسته

به خدمت احضار می‎شوند

پرچم‌های سفید شلیک می‌کنند

کشتارگاه‌های سیار تهران براه می‌افتند

مک‌دونالد شعبه کاخ افتتاح شد

به فروشگاه‌های زنجیره‌ای قدس

………………………… خوش آمدید

 

.حمید عرفان1
یک شعراز: حمید عرفان

……………………….از: صورت‌کتاب شاعر

 

انسان


انسا ن!
ای همه تار و پود تو اجرا!
به هر چیز دست بزنی قصه‌ی تولانی‌ی _
طبیعت و انسان است*
هرلحظهی ظاهر شگفت بداهه‌سرایی _
پنهان کردن روند ژرفای هنرها است*
هنر از سر چشمه‌ها است ومثل خورشیدها شعله‌ور*
خود به خود _ سوی تو را می‌برد * ترا مذاب می‌کند*
تو رادیگر می کند *تو او را می بینی * او رامی نامی*
نام پوشش است* او نام نیست!* و سخت است و_
سختیها به گرد او است * با باد خاک آتش و آب بر _
تو سخت می‌گیرد* تا تو را به رویاند* چون گل چند روزه _
در برابر گل‌ها * تو را اجرا می‌کند * تو نیز خود را اجرا می‌کنی*
تا پیدا شوی* و ناپیدا شوی* اجرای اجراها انسان!*
اجرا می‌ماند * اجرا می‌ماند * وذات اجرا تو هستی _
تو هستی انسا ن!

 

فریاد ناصری2
یک شعر از: فریاد ناصری
.

 

هنوز گلوله‌های شلیک شده در جنگ
از خواب‌های‌مان می‌گذرند

و ناگزیر دوست می‌داریم
مثل راه رفتن در خواب
سنگر گرفتن را
نامه نوشتن را

هر بهار درخت‌ها
خون بالا می آورند
باید انشاهای کودکیم را پاره کنم
و بالش دیگری
برای خواب‌هایم پر بگیرم

علی‌رضا نوری۳
یک شعر از: علی‌رضا نوری

 

راه برو
و زیباییت را از تنت در بیاور
تو بدون زیباییت زیباتری
تو را به فیلی که در تو خوابیده تشبیه نکردم
تو روزگاری از زنان سرزمین من عاشق‌تر بودی
تو زن بودی
و سرزمین من مانتویی بود که اندامت را تنت می‌کرد
این شهر تو را از من گرفت
تو را برداشت و دور از دست‌های بی‌برکت من بنا کرد
راه برو
راه برو
از تنت عهدنامه‌ها را بریز بیرون
از تنت بپرس آن روز که من شاعر نبودم
آیا بدن نام دیگری داشت؟
آیا آن فیلی که در تو خوابیده عارف بود؟
نه
کسی باید در اندام همه‌ی ما رودخانه‌ای کشیده باشد
کسی باید اسم معشوقه‌های‌مان را به زور از گلوی‌مان کشیده باشد بیرون
راه برو
و خون اندامت را به گردش ببر
من هیچ وقت عاشق فیلی که در تو خوابیده نبودم
سرزمینم را از تنت در بیاور
دگمه هایش را باز کن
سرزمینم را بگذار کنار تخت
و به فردا بگو همان جا پشت در بماند
همان جا بماند فردا
برای فردا شدن خیلی زود است
فردا رودخانه‌هایی در تن ما به فیل‌ها سلام می‌کنند
سلام
و فیل‌ها از ما بیرون می‌آیند
جهان را فتح می‌کنند
و ما را به نام زباله پشت در می‌گذارند

درباره Habib

متولد سال ۱۳۳۰ رشت استان گیلان- کسب لیسانس از دانشگاه ملی ایران- کوچ به ینگه دنیا سال ۱۳۶۵ و اقامت در کالیفرنیا-چاپ اولین کتاب شعر بنام (الف مثل باران) در سال ۱۳۸۴ در ایران توسط انتشارات شاعر امروز.
این نوشته در اشعار این شماره ارسال شده است. افزودن پیوند یکتا به علاقه‌مندی‌ها.

دیدگاه‌ها غیرفعال هستند.