…………….سرخوش پارسا…………………………..عابدین-پاپی
رونوشتی بر مجموعهی « بیشه بیچشم تو یک ببر ندارد » از سرخوش پارسا
به قلم : عابدین پاپی
با اتیمولوژی واژهی غزل در زبان و ادبیات فارسی در مییابیم که ریشهی این واژه در بستر «عشق» خیز برمیدارد به گونهای که علامه دهخدا در فرهنگ لغت خود از آن به عنوان: «سخنگویی با زنان،عشقبازی، گفتگوی پسران و دختران جوان» یاد میکند /سخنی که در وصف زنان و عشق ایشان گفته شود را نیز غزل نامیدهاند. لذا با جامعهشناسی واژهی غزل میتوان گفت که: به پراکسیسهایی رفتاری وکلامی توام با عاطفه و احساس که از جانب عاشق ( گوینده ) نسبت به معشوق (شنونده ) تصویر میشود را می توان غزل نامید . به دیگر بیان ویژگیها و خصایص ظاهری و باطنی معشوق را با زبانی هنری، ظریف و عاشقانه از جانب شاعر نیز میتواند تعریفی دیگر از غزل باشد. واژهی « غزال» نیز از حیث معنا با غزل همگون و هماورد است چه این که این واژه نیز به معنای معشوقه و زن زیبا رو اعمال میشود و البته نوایی است از موسیقی. غزل در اصطلاح شعر عبارت است از ابیاتی که از حیث وزن و قافیه متحد باشند به گونهای که تنها بیت اول ابیات مصرع باشد و با مصراعهای زوج غزل مقفی و برخی تعداد ابیات آن را معمولن بین ۷ تا ۱۲ برشمردهاند و برخی دیگر غزل را قالبی شعری میدانند که ابیات آن از ۵ بیت بیشتر و از ۱۵ بیت کمتر باشد. درون مایهی غزل نیز از قدیم الایام وصف « می» و معشوق و مغازله بوده است ولی با توجه به سیر و روند اجتماعی و سیاسی این قالب شعری و البته بسترهایی که در ازمنهی تاریخ متولد شدهاند؛ غزل صبغههایی دیگر اعم از عرفانی، سیاسی و اجتماعی را هم به خود احساس کرده است. دکترین ادبیات پروسه زمانی غزل را در سه دنیای سنت – مدرن و پست مدرن (کریتیکال ) بر عرصهی تعریف آورده اند و در این عرصه ها نیز اسب سخنشان در وسع خود تاخته است ولی از این نگاه غزل دردو پروسهی زمانی سیر می کند که شامل غزل دیروز و غزل امروز است . بنابراین با توجه به عدم مانیفستی بنام «سنتز » که هنوز از جانب دکترین ادبیات در حوزه ی غزل صورت نپذیرفته و تنها تز و آنتی تز محل بحث و وارسی است،
بدیهی است که بگوییم مبانی و مصادیقی چون غزل پست مدرن و آوانگارد را برای این قالب شعری نمی توان تعریف نمود . آنچه متبادر به ذهن است را این قلم « حرکت در تغییر » و در ابعادی«حرکت در تحول » نامگذاری می کند و مصادیق بارز آن را می توان در آثار غزل سرایان معاصر به عینه مشاهده کرد. با نگاهی ادیب شناسانه می توان گفت غزل یک پارادایم ( الگو- جهان بینی ) ادبی است و از نگاهی جامعه شناسانه یک دیسکورس (گفتمان ) است . چه این که مولفه ها و شاخک هایی بدیع و انقلابی دارد و در بستر طبیعت و تمدن ایران زمین نضج و بارور شده است . بنابراین از این نگاه هر کدام از غزل سرایان پارسی زبان را می توان یک پارادایم ادبی و نوعی دیسکورس (گفتمان ) نامید اما در رشد و بالندگی و تشتتو گسترش اندیشه ادبی و دمکراسی شدن این اندیشه ها کمتر تلاش و کوشیده ایم و اغلب بر تشبث (چنگانداختن ) به ا لمان های اغیار محور در جستار و تکاپو هستیم که این روند حرکتی فرآرونده نیست . فیالحال « نظر » و « منظر » در سرآیش قالبی بنام غزل بسیار سازنده است که اگر این نظر و منظر با بهرهگیری از نشانه های طبیعی ، تاریخی ، اجتماعی و سیاسی و در مجموع از دو بستر ابژه و سوژه صورت پذیرد ، پایگاه و جایگاه این قالب شعری حفظ و البته دچار تطوری فرا بخش خواهد شد و اگر چه حرکاتی فرآمحور به انجام رسیده است ولی کافی نیست و صیانت از هویت و کوشش در جهت سیالیت آن سازنده و مثمن است . بنابراین با تعابیری کانال کشیده شده که از گفتمان غزل تصویر شد میتوان پا در عرصهی تولیدهایی دیگر در حوزه آثار غزلگون معاصر گذاشت که یکی ازاین آثار «بیشه بیچشم تو یک ببر ندارد» میباشد. این مجموعه غزلهایی است با سرشناسه: سرخوش پارسا که با مشخصات ظاهری در ۹۶ ص و مشخصات محتوای با ۵۰ غزل توسط نشر فصل پنجم در سال ۱۹۹۳ به زیور چاپ آراسته شده و در اختیار جامعه ادبی قرار گرفته است . طرح روی جلد مجموعه با نام مجموعه از نوعی ارتباط معنایی برخوردار شده و میتوان این ارتباط معنایی را در زوایایی پارادوکس معنایی برشمرد و در ظهر جلد کتاب نیز همخوانی فضا وجود دارد و دو بیت از غزل شاعر نیز در واقع نوعی ارتباط را با پشت جلد برقرار میسازد. شاعر در نوع سرآیش غزلها مینی مال سرا می باشد و ابیات بیشتر در قالب ۵ بیت تا ۸ بیت سروده شده اند . این سرآیش ها صبغه ای عاشقانه دارند که با دیالوگ هایی عاشقانه شکل می گیرند. شاعردر اغلب دیالوگ ها در آثارش دوجانبه است و در برخی اشعار از صنعت سه جانبه دیالوگ نیز بهره می گیرد که درون مایه ی اشعار را بیشتر می توان عاشقانه برشمرد و البته در زوایایی هم می توان اشعار شاعر را اشعاری عاشقانه عارفانه محسوب کرد . زبان ، بیان ، لحن و اندیشه در اشعار پارسا در خیلی از موارد مربعی متساوی الاضلاع است و در برخی موارد با نوعی مربع مختلف الاضلاع تصادم داریم . زبان شاعر زبانی ساده و سلیس است و این مهم با بهره گیری از واژه ها یی ساده صورت می گیرد که این واژه ها هم از حیث ساختار و هم محتوا یکدیگر را می شناسند . از این نگاه نمی توان مجموعه غزل پارسا را مجموعه ای غیر هنری به شمار آورد ، چرا که ظرافت های ادبی و زیر ساخت های هنری ای که برای قالب غزل مدنظر است را شاعر رعایت میکند . با التفات به مثلث احساس – عاطفه و خیال که شعر کلاسیک را با نوعی بر ساختگی و در ساختگی مواجه می سازند . و منظومه ی فکری شعر نظم به شمار می آیند ، می توان گفت که شاعر در اغلب اشعارش خیال سرا و حس گراست و با بهره گیری از این دو مولفه غزل هایش را از حیث معنا و محتوا پربار می کند . نوع زبان شاعر زبان دیروز غزل نیست و المان های زبان امروز را در اشعارش به عینه می توان مشاهده نمود زیرا که شاعر دست به آفرینش هایی نو می زند که این آفریده های ادبی ارتباط معنایی را با مخاطب برقرار می کنند ولی در ابعادی هم شاعر زیر تاثیر غزل دیروز و معاصر است که البته ایرادی هم به این سرآیش ها وارد نیست، چه این که فرآیند ساختار و محتوای آثار چارچوب مند و بدور از تقلید است .بنابراین از این نگاه تاثیر نوعی عبور است و این عبور به معنی فهمیدن و تقلید نوعی ایستایی است که فهمیدنو پویایی را نسبت به آنچه وجود دارد برای خود شاعر و مخاطب به ارمغان می آورد . لذا سرخوش در این دو مقوله که ذکر آن رفت، در برخی از اشعار متاثر شده که این تاثیر حرکتی در جهت رشد و بالندگی است نه ایستایی . دیگر مهم صناعات و آرایه هایی ادبی است که در شعر کلاسیک بسیار مهم است و شاعر بیشتر از صنعت تضاد، پارادوکس و مراعات نظیر بهره می جوید و در این سه عرصه ادبی نیز خوب ظاهر شده است. شاعری پارادوکسیکال با رعایت نظیرها که به بافت و محتوای آثارش پرستیژ و جلایی دیگر می بخشد.نوزآیی و کهنه زدایی با استفاده از قافیه هایی نو وبسته از دیگر خصایص در اشعار این مجموعه محسوب میشوند که زبان و بیان شاعر را به سمت دنیایی مدرن سوق می دهند و البته در برخی اشعار نیز شاعر ازاوزان سخت و پیچیده استفاده می کند که در این روند ، معنارا فدای وزن می کند و شعر شاعر با نوعی آسیبزبانی مواجه شده است . لذا اگر چه این روند نیز از اختیارات شاعری به شمار می آید ولی نسبت به کارهایایده آل شاعر که در این مجموعه دیده می شود و چربش بیشتری را بر مجموعه حاکم شده اند ، قابل قیاس چهاز حیث معنا و چه ار لحاظ فرم نیستند . جامعه پذیری و تعمیم پذیری در این مجموعه نیز از دیگر مباحث مهماست . چه این که هر اثری که می خواهد تعمیم پذیر باشد، نیاز به فرهنگی بنام جامعه پذیری دارد . جامعهپذیری همانطور که قبلا هم در نوشته ها ی این قلم تصویر شده است یک رابطه ی دوسویه است که از جانب جامعه و شاعر صورت می گیرد و اگر این رابطه صبغه ی مرتبط به خود بگیرد در آن جاست که شعر شاعرتعمیم پذیر می شود . بنابراین با توجه به ۵۰ شعر از این مجموعه شاعر را می توان جامعه پذیر دانست ولیتعمیم پذیری در غزل و آن هم در زمان حال تنها شرط لازم نیست بلکه نیاز به نوعی فوتوریسم ساختاری ومعنایی را می طلبد که تشخیص آن با آیندگان تاریخ این کهن بوم است. اکنون نمونه های ذل را از این مجموعه با هم مرور و تشریح می کنیم :
چند بیت از غزل شماره ی بیست و هشت:
ای عشق با زندانیانت مهربان باش
وقتی که می پوشی ردای فاخر شاه
بگذار تا دردت بپیچد در وجودم
وقتی که هستی هم نفس، هم درد ، هم راه …
در جان من خوش می نشیند التهابت
مثل هجوم صاعقه برخرمن کاه
شاعر نوعی دیالوگ عارفانه عاشقانه را با معشوق برقرار می کند. دیالوگی چند جانبه و هنرمندانه توام بااستفاده از صناعات ادبی اعم از تشبیه که در بیت آخر خوب لحاظ شده ، شعر شاعر را جوهرمند میکند. شاعر در این غرل هم ذات پندار است و دیگر پنداری نیز از مولفههای فرابخش آن به شمار میآیند. دیگرمهم خود پیدایی و زبان صمیمی شاعر است که نسبت به مقولهی عشق تصویر میشود و معانی را چند گانه محور جلوه مینماید و مهمتر وزن شعر است که در قالبی روان گزینش شده است.
چند بیت از غزل شماره ی بیست و نه :
نقاش خیالم دو سه تصویر کشیده است
طرح تو به صد حیله و تدبیر کشیده است
در گوشه ای از بوم تو را مست و خرامان
در گوشه ی تاریک مرا پیر کشیده است
این گوشه من خسته و یک بیرق خونین
آن گوشه تو را دست به شمشیر کشیده است!
نوزآیی قافیه ودیالوگهای چند جانبه که توام با تصویرهایی بکرند، زبان شاعر را زیبا و مبین کرده است. درون مایه شعر انتقادی و اجتماعی است. که با ظرافتهای هنری کلاف خورده است و پیآمدهایی چندگانه مفهوم را تصویر میکند. صنعت مراعات نظیر با رعایت نظیرهایی چون: نقاش – بوم – بیرق و شمشیر موسیقی درونی شعر را زیبا ساخته است.
چند بیت از غزل شماره پانزده :
ای ماهتر از جلوهی هر ماه کجایی!
مهتاب کجا جلوه کند تا تو نیایی
یک عمر در این برزخ ناخواسته ماندم
تا با نفست راه بهشتی بگشایی
قلب غزلم می تپد انگار به نامت
تا در دل هر قافیه چون صبح برآیی
پارهای از غزلی که از ۷ بیت تشکیل شده و ابیات فرآیندی واحد را از حیث معنا با هم برقرار میکنند. بنمایهی غزل عارفانه عاشقانه است و توصیفات شاعر از معشوق فرا زمان است. شاعر در این غزل شاعری ناتورالیسم (طبیعت گرا) است که اندیشه و زبان خود را در جهت واصل شدن به معشوق از بستر طبیعت میگیرد و چیدمان کلمات در کنار هم با مهارت و تخصص هنرمندانه ای شکل گرفته که تصاویر معنایی را یرای مخاطب سهل کرده است.
چند بیت از غزل شماره ی سی وسه :
عشق یعنی گرمی مرداد را
سرد سازد سینه ی آبان تو
من فدای دست هایی که کشید
« لوت » ما را تا دل « گیلان» تو
پاره ای از غزلی ۸ بیتی از این مجموعه که حرف « تو» جایگاهی معنامحور را در غزل پیدا می کند و این تشبت شاعر به حرف « تو» نوعی فرهنگ جامعه پذیری را شکل می دهد . میدان دادن به واژه هادر جهت میدان داری و کار کشیدن معنا از واژه ها از دیگر نکات مثبت غزل محسوب می شوند و دیالوگ های عاشقانه در این غزل ، بافتارغزل را زیبا و فرهنگ مند کرده اند چه این که واژه ها با فرهنگی واحد در سیر غزل طی طریق می کنند . تعابیر و تصاویری که شاعر برای عشق در این دو بیت از غزل تصویر می کند، فراتر از عشق زمینی است و شاعر در حرف « تو » را به عنوان عشق حقیقی قلمداد می کند که ضمیر منفصل است. دیگر نکته گزینش واژه هایی همچون مرداد و آبان ولوت و گیلان است که غزل شاعر را پارادوکسیکال جلوه می نماید . به بیانی شاعر نوعی تقابل را به تفاهم می رساند که از این نگاه می تواند تعریفی از صنعت ادبی «پارادوکس» باشد . لوت و گیلان و مرداد و آبان دقیقن در تقابل با هم هستند ولی شاعر از حیث معنا به این واژه ها نوعی تفاهم می بخشد که موسیقی و زبان شعر را غنایی دیگر داده است . حسن کلام این که سرخوش پارسا در مجموعه ی « بیشه بی چشم تو یک ببر ندارد » شاعری است که در دنیای امروز به غزل سرایی میپردازد و فرزند غزل زمانه خودش می باشد و در زوایایی مختلف به توفیقاتی دست یافته است و از این نگاه برای آغاز باید یک پایان را تجربه کرد و این مجموعه پایانی است برای شروع یک آغاز دیگر …!