بخش نخستین
نوشتهی لیلا صادقی
جهان ممکن و ناممکن
نقل از سایت لیلا صادقی
طرحوارهها، ساختارهای ثابتی هستند که باعث ایجاد انسجام در گفتمان میشوند و درک آنها را ممکن میسازند، اما شکست آنها در آثار ادبی باعث ایجاد خلاقیت میشود. از آنجایی که در آثار ادبی سبکهای متفاوتی وجود دارد، شکست طرحوارهای در سطوح متفاوتی از جمله طرحوارههای مفهومی، طرحوارههای متنی و طرحوارههای زبانی رخ میدهد. شکست طرحوارهای باعث تغییر شناخت در مخاطب میشود و در سطوح متفاوت باعث تازهسازی جهان متن میشود. از آنجایی که جهان زنانه در ادبیات زنان انعکاسی از جهان زنان است، بهکارگیری انواع مختلف بازنمایی طرحوارهای از جمله تقویت، افزودن و شکست طرحوارهها در سه سطح مفهومی، متنی و زبانی نشانگر تأثیر گفتمان بیرونی بر گفتمان شعر زنان است اینکه طرحوارههای موجود در خلال فرایند تفسیر تا چه حد با یکدیگر در تعامل یا تقابل قرار میگیرند که خود اشارهای به واکنش مولف زن نسبت به شرایط و جایگاه خود در جهان است. بدین منظور در این مجال به بررسی بخشی از گفتمان شعر زنانه پرداخته میشود تا نشان داده شود که:
الف. شکست طرحوارهای در چه سطوح گفتمانی در شعر زنان رخ میدهد و از میان انواع تازهسازی طرحوارهای که منجر به هنجارشکنی و ایجاد شناخت جدید میشود، کدامیک در شعر زنان کاربرد بیشتری دارد؟
ب. جهان متن شعر زنان در تعامل یا تقابل طرحوارههای مختلف چگونه ممکن یا ناممکن میشود؟
نظریهی طرحواره
براساس نظریهی طرحوارهای، «دانش به صورت واحدهایی بستهبندی میشود که این واحدها همان طرحوارهها هستند. در این بستهبندی حاوی دانش، علاوهبر خود دانش، اطلاعاتی دربارهی اینکه این دانش چگونه مورد استفاده قرار بگیرد، وجود دارد. طرحواره یک دادهی ساختاری است برای بازنمایی مفهوم عام ذخیره شده در حافظه» (Rumelhart, 1980: 33). طرحوارهها به عنوان عنصر اصلی ایجاد انسجام متن، به عنوان ساختارهای ثابتی در نظر گرفته میشوند که گفتمان را میسازند و درک آن را ممکن میکنند.
واژهی «طرحواره» بدین معنی است که جزئیات مشخص نیست. طرحوارهها صرفاً مفاهیم انتزاعی هستند که به عنوان الگویی برآمده از تکرار تجربهی تجسمیافته قلمداد میشود. به نقل از جانسون، مفهوم طرحواره را امانوئل کانت به عنوان شیوهای مطرح کرده بود که ادراکها و دریافتهای انسان را به مفاهیم مرتبط میکند. درواقع از نظر کانت، طرحوارهها ساختارهایی برای تخیل هستند و تخیل استعدادی ذهنی است که شیوههای مختلف بازنمایی را (مانند ادراک حسی، تصویر، مفهوم و غیره) با مفاهیم ترکیب میکند (Kant 1968: 141). «طرحوارهی کانتی به عنوان ساختاری برای تخیل تلقی میشود که میان افراد مختلف مشترک است و امکان کاستن آن به مفاهیم و گزارههای مفهومی وجود ندارد». درنهایت میتوان گفت که طرحواره از نگاه کانت به قالبهای ثابتی گفته میشود که بر دریافتها و مفاهیم افزوده میشود تا بازنماییهای معناداری را ایجاد کند. برخلاف دکارت که به جدایی جسم و ذهن باور داشت، کانت سعی در پیوند این دو مفهوم داشت و از نظر او، طرحوارهها این پیوند را برقرار میکردند. پس طرحواره از نظر تاریخی به عنوان «قالبی ثابت برای چیدن اطلاعاتی خاص تعریف شده، درحالیکه تصویر به عنوان بازنمایی الگوهای خاصی تلقی میشود که بتوانند به صورت طرحوارهای ارائه شوند» (Oakley, 1986: 215).
دلیل معنادار بودن طرحوارهها این است که به تجربهی پیشمفهومی انسان وصل شدهاند، بهطوری که انسان با تجربه کردن جهان مستقیماً بهواسطهی اندام خود طرحوارههایی را در ذهن خود شکل میدهد، درنتیجه تجسمیافتگی و طرحواره با یکدیگر پیوندی ناگسستنی دارند. طرحوارهها اولین مفاهیم انتزاعی بهشمار میروند که در ذهن انسان پدید میآیند و اساس نظام مفهومی را شکل میدهند و به این دلیل این مفاهیم، طرحوارهای هستند که به تجربهی حسی ادراکی مرتبطاند. براساس نظر جانسون، این الگوها به عنوان «ساختارهایی معنادار در سطح حرکتهای اندامی در خلال فضا، ارتباط انسان با اشیاء و تعامل ادراکی او ظاهر میشوند» (Johnson, 1987: 29)
به نقل از لئونارد تالمی، یکی از راههایی که زبان بهواسطهی آن به رمزگذاری بازنماییهای مفهومی میپردازد، فراهم آوردن ساختار معنایی و یا به عبارتی معنای طرحوارهای است. میتوان گفت که طرحوارهها قواعدی در نظام دریافتی، حرکتی و شناختی انسان هستند که تجربه و تعامل انسان با جهان را ساختمند کرده و از تجربههای حسی – دریافتی انسان ناشی میشوند. طرحوارهها، دانش ذاتی نیستند و از جهان آموخته میشوند.
هنجارگریزی گفتمانی
به باور کوک (1990) انواع طرحوارهها دارای ساختار سلسلهمراتبی هستند که عبارتند از طرحوارههای مفهومی، متنی و زبانی. طرحوارههای مفهومی شامل دانش جهان و عوامل بافتی گفتمان است که به عنوان یک محتوای مفهومی مانند قاب رستوران مطرح میشود. طرحوارههای متنی در سطح ساختار بلاغی متن عمل میکند و راههایی را بازنمایی میکند که خواننده انتظار دارد با این قابهای محتوایی از لحاظ چیدمانی یا سازماندهی ساختاری مواجه شود. به بیان دیگر، این طرحواره ها انتظارات مخاطب را از نحوهی ظاهرشدن طرحوارههای مفهومی از نظر نوع چیدمان و سازماندهی ساختاری بیان میکنند. طرحوارههای زبانی در سطح واژی-دستوری عمل میکنند و مشخصههای کاربردی و زبانی مناسبی را فراهم میکنند که جهان در آن تولید میشود. دو طرحوارهی آخر، انتظاراتی دربارهی الگوبندی گفتمانی تجربه فراهم میکنند و بافتار سبکی را شکل میدهند. با درنظرگرفتن دو مقولهی آخر، شکستن ساختار متنی یا ساختار سبکی منجر به ایجاد هنجارگریزی گفتمانی میشود که امکان بازسازی طرحواره را فراهم میآورد.
نظریهی طرحواره تحلیل گفتمان نظریهی ادبی
طرحوارهی مفهومی دانش خواننده
طرحوارهی متنی ساختار نقشی (تعریف کاربردی) ساختار (تعریف بینامتنی)
پیوندهای صوری (انسجام)
طرحوارهی زبانی دستور صورت زبانی
جدول۱. همبستگی سطوح در سه رویکرد مختلف (Cook, 1990: 197)
در نظریهی ادبی، هنجارشکنی در سطح زبانی مدنظر است. در تحلیل گفتمان هرسه سطح در نظر گرفته میشود، اما در این رویکرد، طرحوارهها ثابت هستند و تغییر نمیکنند. این طرحوارهها در همهی انواع متون بهکار میروند و تمایز میان ادبیات و دیگر گفتمانها بهواسطهی تغییر طرحوارهای و تازهسازی آن میسر میشود که در سنت فرمالیسم روسی آشناییزدایی خوانده میشود و باعث ایجاد یک تغییر شناختی در خواننده میشود. نظریهی طرحوارهای میتواند چارچوبی فراهم کند که در آن مفهوم ادبیت در تعامل پویای میان زبان و ساختار متن و نیز بازنمایی طرحوارهای مفهوم به صورت دانش خواننده قابل تبیین باشد. این تعامل پویا در اصطلاح کوک «هنجارشکنی گفتمانی» نام دارد که در گفتمانهای ادبی رخ میدهد. وقتی ادبیت از هنجارشکنی در سطح طرحوارههای زبانی و متنی ناشی شود، چالشی در طرحوارههای ذهنی خواننده ایجاد میشود که شکست طرحوارهای نام دارد و منجر به تغییر طرحوارهای یا تازهسازی میشود. به نقل از کوک این تغییر میتواند شامل ویران کردن طرحوارههای قدیمی و ساختن طرحوارههای جدید باشد و یا ایجاد رابطهی نو میان طرحوارههای موجود که اساس ادبیات بهشمار میر ود. به نقل از کوک، هنجارشکنی طرحوارهای باید در سطح دانش پیشزمینهای رخ دهد و این تفاوت ادبیات از غیرادبیات است. آنچه در متون غیرادبی رخ میدهد، بیشتر تقویت طرحوارهای است، چرا که در پی تثبیت یا تایید فرضهایی دربارهی مردم و جهان است. تقویت طرحوارهای به تثبیت طرحوارههای مووجود میپردازد و افزودن طرحوارهای وقتی رخ میدهد که اطلاعات جدیدی به طرحوارههای موجود اضافه شود. کوک از یک سو اشاره میکند که متون ادبی کشمکش میان طرحوارهها را فرامیخواند و روابط جدید و پیچیدهای را میان آنها ایجاد میکند.
احساس خواننده از اینکه ساختار متن یا انسجام زبانی یک گفتمان، هنجار یا غیرهنجار است، از مقایسهی ساختار یک متن و زبان آن با دانش از پیشموجود خواننده دربارهی ساختار متن و طرحوارهی زبانی ناشی میشود. این تعامل تصور یک «جهان» در گفتمان را ایجاد میکند که میتواند با طرحوارهی مفهومی خواننده مقایسه شود و هنجاربودن و غیرهنجار بودن این جهان میتواند اینگونه مورد قضاوت قرار بگیرد. اگر متنی طرحوارهی خواننده را تقویت کند، جهانی که فرافکنی میکند به عنوان جهانی قراردادی، آشنا و واقعگرا دریافت میشود. اگر متنی طرحوارههای خواننده را بشکند و تازه کند، جهانی که فرافکنی میکند به عنوان جهانی نابهنجار، غیرقراردادی و بدل درک میشود. درنتیجه اینگونه میتوان چگونگی دریافت خواننده از جهان متن را بدون محدود شدن به حضور و غیاب عناصر غیرممکن بررسی کرد. جهان متن ممکن است بدل و یا نابهنجار تلقی شود، چراکه نگاهش به واقعیت برخلاف فرضهای از پیش موجود خواننده و یا گروه فرهنگی خاصی است. در این راستا، نظریهی طرحوارهای برای تحلیل جهان متن قادر است محدودیتهای الگوهای جهان ممکن را از میان بردارد. همچنین این رویکرد این مسئله را توضیح میدهد که چگونه خوانندگان مختلف ممکن است یک جهان واحد را به شیوههای مختلف بسازند و دریافت کنند. به باور کوک، هنجارشکنی گفتمانی و تازهسازی طرحوارهای پدیدههایی خوانندهمحور هستند. آنچه برای یک فرد یا یک فرهنگ تازهسازی طرحوارهای است ممکن است برای فرد یا فرهنگ دیگر نباشد. از چشمانداز نظریهی طرحوارهای، جهانهای متن ساختارهای شناختی هستند که از تعامل میان خواننده و متن ناشی میشوند. به عبارتی یک جهان متن با طرحوارههایی مطابق میشود که خواننده در خلال پردازش یک متن فعال میکند. به طور خلاصه، طرحوارههای موجود در ذهن خواننده اسکلتی از الگوی او برای واقعیت میسازند که به آن «جهان واقعی» گفته میشود و به عنوان قاب ارجاع در ساخت و ارزیابی جهان متن بهکار میرود.
تغییر در طرحوارهها از سه جنبه رخ میدهد. طرحوارهی موجود خراب شود. طرحوارهی جدیدی ساخته شود. ارتباط جدیدی میان طرحوارههای موجود ایجاد شود. این سه فرایند تحت عنوان تازهسازی طرحواره مورد بحث قرار میگیرند. شکست طرحوارهها برای اشاره به تأثیر بر طرحوارههای موجود بهکار میرود. شکست طرحوارهای یک پیشنیاز برای تازهسازی طرحواره است.
تأثیر گفتمانی بر طرحوارهها (Cook, 1990: 1991)
براساس این نظریه، غالب گفتمانهای هرروزه حافظ طرحوارهای هستند که طرحوارههای موجود را تأیید میکنند. درصورتی که تأیید یک طرحواره، مانند بسیاری از گفتمانهای تبلیغاتی، یک کلیشه باشد، تقویت طرحواره عمل میکند. گاهی برخی عناصر یا توالیهای ناگهانی در مفهوم متن میتوانند به صورت بالقوه شکست طرحواره تلقی شوند که چالشی برای ساختار دانش موجود خواننده است. شکست طرحواره یا از طریق افزودن طرحواره (تنظیم طرحوارهای) و یا از طریق تازهسازی طرحوارهی اصلی (تعدیل طرحوارهای) ایجاد میشود- تغییر طرحواره به معنای تعدیل یا «آشنایی مجدد» که در ادبیات آشناییزدایی گفته میشود، بهوجود میآید. واضح است که این تعریف جامعی از مفهوم ادبیت نیست، اما تعریفی است از ادبیاتی که تأثیرگذار است.