تحلیلی آگاهاننده از چگونگیی تشکیل دولتی به نام “اسرائیل” و پیآمدهای خونبار و فاجعهآمیز آن، از آغاز تا امروز
آمریکا در ۱۹۴۵ نازیسم هیتلری را در اروپا سرنگون کرد و در ۱۹۴۸ صهیونیسم را با تاسیس اسرائیل بر مردم فلسطین مسلط کرد. کریس هجس Chris Hedges رئیس سابق دفتر نیویورک تایمز در خاورمیانه در سخنرانی خود در دانشگاه پرینستون آمریکا به تاریخ ۲۲ مه ۲۰۰۸ میگوید: “اسرائیل بدون آمریکا احتمالا وجود خارجی نداشت. در جنگ ۱۹۷۳ زمانی که نیروهای مصری برخوردار از آموزش و حمایت شوروی از کانال سوئز گذشتند و سوریهایها در ارتفاعات گولان نیرو پیاده کردند، چیزی نمانده بود که اسرائیل نابود شود، هواپیماهای حمل و نقل نظامی غولپیکر آمریکایی برای نجات این کشور سررسیدند. هر نیم ساعت یک هواپیما بر زمین می نشست تا ارتش از هم پاشیده شده اسرائیل را که اغلب سلاحهای سنگین خود را از دست داده بود تعمیر کنند. تا زمانی که جنگ به پایان رسید آمریکا ۲ میلیارد و ۲۰۰ میلیون دلار کمک های نظامی فوری به اسرائیل داده بود. این امر شاید برجستهترین مثال برای حمایت حیاتی بیوقفهای باشد که ایالات متحده برای دولت یهود فراهم کرده است.
دولت اسرائیل در نیمه شب ۱۴ مه ۱۹۴۸ زاده شد و آمریکا ۱۱ دقیقه بعد آن را به رسمیت شناخت. از آن زمان هر دو کشور در آغوش مرگبار یکدیگر قفل شدهاند…“. اکنون که آخرین روز ژوئیه ۲۰۱۴ است سه هفته میگذرد که نوار غزه با یک میلیون و ۸۰۰ هزار جمعیت از آسمان و زمین و دریا در آغوش مرگبار اسرائیل و آمریکا در خون و آتش زیر نگاه بی تفاوت غرب عموما و آمریکا خصوصا دست و پا میزند. تا کنون صدها کشته از کودکان و زنان و مردان، و هزاران زخمی در میان تلّی خاکستر برباد رفته از محلات و مساکن ویران شده در زیر موشک ها و بمبهای اسرائیل بر جای مانده است. این فاجعه اولین محصول هماغوشی مرگبار آمریکا و اسرائیل بر سر مردم فلسطین نیست و تا چرخ سیاست جهانی برهمین محور میچرخد بار آخر هم نخواهد بود. ۶۶ سال از تاسیس اسرائیل از سوی سازمان ملل بدون مراجعه به آرای ساکنین فلسطین میگذرد و ۴۷ سال (۱۹۶۷) از اشغال سرزمین فلسطین که به اکثریت مردم ساکن فلسطین “بخشیده بودند!” از سوی ارتش اسرائیل میگذرد.
این بخش از فلسطین که ساکنین آن متشکل از اعراب مسلمان و مسیحی هستند میبایست به دولت آینده فلسطین تبدیل شود؛ اما صهیونیزم که نطفهی آن در قلب اروپا در شکم ژودائیزم (یهودیت) در اواخر قرن نوزدهم بسته شده بود با تشکیل شبکه جهانی مهاجرت یهودیان از چهارگوشه جهان به سرزمین فلسطین تنها در فکر تحقق دعای یهودیان آواره نبود که “سال آینده در اورشلیم”. صهیونیزم ایدئولوژی سیاسی یهودیان اشکناز یا یهودیان متنفذ و صاحب نام اروپائی و آمریکائی بود که سر در سودای تسلط بر تمامی فلسطین و حضور سیاسی- نظامی در سراسر سرزمین سرشار از منابع معدنی زیرزمینی خاور نزدیک دارد. تحقق این سودا به دست جنایتکار هیتلر و با نابودی هزاران هزار یهودی اروپای تحت اشغال سربازان نازی آنجایی به تحقق پیوست که با تاسیس سازمان ملل متحد از سوی فاتحان جنگ دوم و در راس آنها آمریکا به تقسیم فلسطین بر دو بخش یهودی و عربی منتهی شد که بخش یهودی به نام دولت اسرائیل که بلافاصله تشکیل شد و دولت فلسطین که تا امروز پس از ۶۶ سال هرگز نه فقط ایجاد نشده است؛ بلکه در تمامی این سالهای دراز اسرائیل با حمایت آمریکا و تکیه به حق وتوی آن در شورای امنیت سازمان ملل لحظهای از پیشروی گام به گام به بخش فلسطینی مسلمانان همراه با تحمیل همه نوع تحمیلهای جسمی و روانی و محرومیتهای مادی و معنوی خودداری نکرده است. چرا؟زیرا تا سایه آمریکا و انواع سازمانها و گروههای سیاسی و مالی و اقتصادی یهودیان صهیونیست و شرکای کلیساهای مسیحی افراطی و وابستگان آن در حزب جمهوریخواه و دمکرات کنگره بر سر اسرائیل گشوده شده و تا شورای امنیت سازمان ملل یا نهاد اجرایی آن در اختیار آمریکا و فاتحان جنگ دوم است، یعنی دارندگان انحصاری حق وتو (آمریکا، روسیه، انگلیس، چین و فرانسه) و تا بند وابستگی دیکتاتورهای نشسته بر خوان نعمت چاه های نفت و گاز خاورمیانه و نزدیک با آمریکا و اروپا گسسته نشده است مردم این منطقه محکوم به تلاشی برای زنده ماندن و نمردن هستند در کمیت نه زنده ماندن برای زندگی کردن در کیفیت و اسرائیل به ظاهر دموکرات سرنوشتی جز ادامه راهی که هیتلر و ایدئولوژی نازی نژادپرست او پیمود ندارد. ترسیم این راه و این سرنوشت از راقم این سطور نیست که به خاطر مخالفت با استبداد و تعصب دینی و حاکمیت ایمان جاهلی بر عقل و خرد بشری از زادگاه خود رانده شدم، بلکه ترسیم انعکاس ایدئولوژی نازیسم هیتلری و فاشیزم موسولینی و کیفیت آن در عمل و سیاست اسرائیل از قلم افسر سابق ارتش اسرائیل به نام یهودا شائول Yehuda Shaul است در نشریه معتبر لوموند به تاریخ چهارشنبه ۲۳ ژوئیه ۱۹۱۴ زیر عنوان: به ادعای دفاع، اسرائیل حمله میکند، دخول در غزه به هیچ نتیجه نمیرسد. مینویسد: “… وقتی نامهایی را (که اسرائیل) برای دخالت نظامی در غزه عنوان میکند میشنویم، مخصوصا با توجه به افکار عمومی بینالمللی، مرا به یاد دوران خدمت خودم در آرتش اسرائیل می اندازد که نامش نیروهای دفاع از اسرائیل است، به یاد فاصله و گودالی از اخلاق میافتم که روزهای خدمتم بین عنوان و عمل آرتش اسرائیل کشف کردم. با عملیات نظامی که ما در اراضی اشغالی به بهانه پیشگیری از عملیات تروریستها انجام میدادیم. من و رفقایم به زودی فهمیدیم که صفت دفاعی عملیات ما در واقع پرده اختفاییست که عملیات تهاجمی گوناگون ما را میپوشاند. توصیه موشه ایالون وزیر دفاع کنونی که آن روزها رئیس ستاد آرتش بود به ما سوزاندن وجدان فلسطینیها بود. سوزاندن وجدان فلسطینیها که وظیفه ما در اجرای این توصیه بود ایجاد وحشت و ترس و تنبیه و مجازات تمامی جامعه فلسطینیها و اراضی اشغالی بود. پایه کار ما بر این بود که مردم اراضی اشغالی هرگز در فکر اعتراض از وضع خود نباشند و هیچگاه وجدان آنها فرصت آرامش و رهایی از ترس و وحشت از آرتش اشغالگر را نداشته باشد، به عبارت دیگر یک وجدان سوخته یعنی یک وجدان ترس زده و همیشه مضطرب. درچارچوب این پیشگیری من و رفقایم آموختیم که همه فلسطینیها را دشمن خود و حمله به دشمن را حق دفاع از خود بدانیم. وقتی برای یادآوری حضور خود به مردم دست به عمل میزدیم هدف ما ترساندن و وحشت زده کردن مردم عادی و فهماندن این مسئله بود که بدانند که زیر نظارت و دخالت دائمی ما هستند. کشتارها در معابر و کوچهها و سرزده داخل شدن در منازل مردم در روز و شب متکی به هیچ گزارش و هشداری از سوی منابع اطلاعاتی آرتش نبود، ما به بهانه مقابله با تروریزم معرکه مجازات جمعی مردم بیگناه را برپا میکردیم… همه علامات جهانی قادر به محو این واقعیت نیست که اسرائیل به دفاع از خود قانع نمیشود، بلکه دفاع بهانه حمله است نه فقط در این روزها بلکه در همه روزها، باید به جای توجیه و توضیح دخالت خود زیر پرده دفاع، ما باید برای برگزیدن راه دیگری دست به عمل بزنیم. وقت آن رسیده است که باید بگوییم اسرائیل باید دست از ادامه اشغال نظامی سرزمین های فلسطینی بردارد.”
اما گیدئون لوی در شماره ۱۳ ژوئیه ۲۰۱۴ روزنامه اسرائیلی هارتص پا را از یهودا شائول افسر سابق آرتش اسرائیل فراتر میگذارد و مینویسد: “هدف واقعی اسرائیل در عملیات غزه چیست؟ کشتن عربها. هدف عملیات “کرانه حفاظتی” برقراری آرامش است. شعار مافیا سیاست رسمی اسرائیل شده است. اسرائیل صمیمانه معتقد است که اگر صدها فلسطینی را در غزه به قتل برساند آرامش حکمفرما خواهد شد… از جنگ لبنان در سی سال پیش، کشتن عربها نخستین هدف دستگاه استراتژیکی اسرائیل شده است. آرتش اسرائیل علیه آرتشها جنگ به راه نمیاندازد. هدف اصلی آن مردم غیر نظامی است. عربها برای کشتن به دنیا آمدهاند. آنها هدف دیگری در زندگی ندارند و اسرائیل آنها را می کشد.” ژنرال بازنشسته و مفسر فعال اسرائیل اُرن شاچور با خونسردی در سخنان و حشتناکی میگوید “اگر ما خانواده آنها را بکشیم، آن ها به جان خود خواهند افتاد…”
اگر یهودا شائول از قول موشه ایالون وزیر دفاع کنونی دولت نتانیاهو سیاست اسرائیل را در ایجاد دائمی ترس و اضطراب مردم بی دفاع فلسطین از اسرائیل و ماشین ویرانکننده نظامی آن ترسیم میکند، گیدئون لوی به هدف نهایی اسرائیل اشاره میکند که کشتن عربها یا پاکسازی قومی سراسر فلسطین از وجود عربهاست. به قول ایلان پاپه استاد سابق و طرد شده دانشگاه حیفا و استاد کنونی در دانشگاه اکستر انگلیس که مخالف اشغال نظامی فلسطین است: “مسئله در اسرائیل نه نقش مذهب یا سنت، بلکه نقش صهیونیزم است که آشکارا چیزی جز ایدئولوژی طرد و نژاد پرستی و نفی بلد نیست. این ایدئولوژی به آرتش اجازه میدهد که نقشی تعیینکننده در بخش اعظم سیاست داخلی و خارجی بازی کند و شاید درست باشد اگر بگوییم که اسرائیل نه دولتی است صاحب آرتش، بلکه ارتشیست صاحب دولت… پیش از آنکه صلح امکانپذیر باشد اسرائیل باید از صهیونیزم پاکسازی شود و صلح باید شامل بازگشت آوارگان فلسطینی باشد…” ایلان پاپه در مصاحبه با آپوستولی فوتیادیس در پاسخ به این پرسش که سوءاستفاده از تاریخ چگونه بر کشمکش اعراب و اسرائیل تاثیر گذارده و آیا راهی به درک عینی وقایع وجود دارد میگوید: “تاریخ به خصوص در اسرائیل مورد استفاده قرار گرفته تا سیاستهای جنایتکارانه را توجیه کند. این است مهمترین سوءاستفاده از تاریخ. شکلی از این سوءاستفاده هم این است که راویانی استخدام شدند تا نسلهای جدید را به گونهای تک بعدی، به گونهای ملیگرایی و حتی میتوان گفت نژادپرستانه آموزش دهند. تاسفبارترین سوءاستفاده از خاطره هولوکاست است که بدین وسیله اسرائیل فلسطینیها و اعراب را همچون نازیها معرفی میکند و هرگونه سیاست جنایتکارانه را علیه آنها توجیه میکند…”
آنجا که آمریکاییها نمی دانستند!
ناهوم بارنئا روزنامهنگار مشهور نشریه اسرائیلی یدیعوت آهارنوت در باره شکست مذاکرات صلح اسرائیل- فلسطین از یک مقام مسئول در دولت آمریکا که خواهان فاش شدن نامش نیست میپرسد و او میگوید: “مذاکرات میبایست با تصمیم توقف ساختمان کلنیهای یهودی در خاک فلسطین شروع میشد، اما تصور ما این بود که نمیتوانیم به دلیل ترکیب حکومت اسرائیل (یعنی وجود دو وزیر فاشیستی به نام نفتالی و لیبرمن و اعضای حزب آنها در کنیسه) به چنین توافقی دست یابیم. لذا تصمیم گرفتیم که از طرح آن در مذاکرات صرف نظر کنیم.” و سپس ادامه میدهد که “ما قادر نبودیم حدس بزنیم که نخست وزیر نتانیاهو به انتشار آگهی مناقصه برای ساختمانسازی شهرکهای یهودی مبادرت خواهد کرد تا مقامش به خطر نیافتد. ما همچنین متوجه نشدیم که ادامه این شهرکسازیها به وزیران او امکان میهد تا به صورتی مؤثر در پیشرفت مذاکرات خرابکاری کنند. پس از شکست گفتگوها، ما تازه فهمیدیم که ساختمان ۱۴ هزار مسکن به منزله تصرف زمینها در سطح گسترده است.” خبرنگار نشریه اسرائیلی به مخاطب خود میگوید: “هنگامی که دریافتید اسرائیلیها به طور جدی توجهی به مسائل مطرح در مذاکرات ندارند دچار حیرت نشدید؟” مقام آمریکایی میگوید: “چرا. هنگامی که موشه یالون وزیر دفاع شما اعلام کرد که جان کری (وزیر خارجه آمریکا) فقط در پی دریافت جایزه صلح نوبل بوده و نه چیز دیگر ما حیرت کردیم. این توهین وحشتناکی بود در حالی که ما این کارها را به خاطر شما انجام میدهیم…” (برگرفته از ترجمه بهروز عارفی از مقاله آلن گرش پژوهشگر فرانسوی در ماهنمامه لوموند دیپلماتیک ژوئن ۲۰۱۴). نویسنده به دنبال این مطلب مینویسد: “استدلال اصلی را میتوان در چند کلمه خلاصه کرد: “ما آمریکایها نمیدانستیم. ما نمیدانستیم که مستعمرهسازی چه معنایی دارد. ما نمیدانستم که حکومت اسرائیل علاقهای به مذاکرات ندارد. و سپس ادامه میدهد: “آیا این حرفها اعتباری دارند؟ آمریکا متحد اصلی اسرائیل که از چهل سال پیش در روند صلح درگیر است نمیدانست؟ چگونه میتوان باور کرد که آقای کری بیش از ۱۰ بار اقیانوس را پشت سر گذاشته، صدها ساعت پای میز چانهزنی سیاسی نشسته… آری در یک کلمه چگونه میتوان باور کرد که پس از اتلاف این همه نیرو برای حل این کشمکش، اکنون به این نتیجه رسیده باشد که اسرائیلیها علاقهای به مذاکره ندارند؟ در حالی که بیش از ۱۰ سال است روند اسلو (قرارداد صلح اسلو میان فلسطین و اسرائیل) در زیر وزنه شهرک نشینان به خاک سپرده شده است. از سال ۱۹۹۳ بیش از ۳۵۰ هزار مهاجر در کرانه باختری رود اردن و بیتالمقدس شرقی (سرزمین فلسطین) مستقر شدهاند و واشنگتن باز هم چیزی نفهمیده؟ پس آقای کری چه چیزی در سر دارد؟ چرا با وجود شکست اینقدر پشتکار به خرج میدهد؟ واقعا او نمیدانست؟ در حقیقت کری مثل اوباما و همه همقطارهای گذشته شان آنقدر هدفهای تل آویو را پذیرفتهاند که واقعیت را نمیبینند و نقطه نظرهای فلسطینیها را نمیفهمند. صائب عریقات رئیس هیئت مذاکرات فلسطین به طرفهای اسرائیلی خود گفته است: “شما ما را نمیبینید، ما نامرئی هستیم” این کنایه را میتوان برای آمریکاییها نیز به کار برد. در مورد آمریکاییان چون اسرائیلیها میتوان از یک اصل قدیمی استفاده کرد: “مال من، مال من است. بر سر مال تو چانه میزنیم.” دعوا بر سر سرزمینهایی ست که در سال ۱۹۶۷ به اشغال درآمده. این سرزمینها و همه حق فلسطینیها بر این سرزمین قابل مذاکره است چه بر سر بیتالمقدس شرقی و چه شهرکهای یهودینشین، چه در مورد امنیت و پناهندگان، چه در مورد آب و بقیه مسائل. در نتیجه، اعطای هرگونه امتیاز بر گردن طرف اشغال شده است نه طرف اشغالگر…”
اما حرف آخر و هدف نهایی را باید از زبان بنیامین نتانیاهو نخست وزیر و رهبر حزب صهیونیستی لیکود شنید. در روز جمعه ۱۱ ژوئیه ۲۰۱۴ در کنفرانس مطبوعاتی که مخصوص پرسش و پاسخ در مسئله نوار غزه بود که در پاسخ به پرسش خبرنگار در زمینه امکان تشکیل دولت مستقل فلسطین میگوید: “من اصولا با تاسیس یک دولت مستقل فلسطینی مخالفم.” به قول بنیامین بارت مفسر نشریه لوموند ۱۶ ژوئیه “نظری با چنین صراحتی نادر در سایت اخبار خبرگزاری تایمز اسرائیل منعکس میشود اما در وسائل ارتباط جمعی غرب انعکاس نمییابد”. چرا؟ به این دلیل که وجدان غرب همچنان خود را به جنایاتی که از نازیسم هیتلری بر یهودیان اروپا رفته است به همراه حضور نیرومندترین کانونهای صهیونیستی یهودی و حضور و نفوذ آنها در سیاست داخلی و خارجی آمریکا و اروپا بدهکار میداند. تاریخ را در گذشته نزدیک بار دیگر ورق بزنیم و به وضع امروز غزه برسیم. سازمان ملل متحد سازمانیست که به دست فاتحان غرب و در راس آن آمریکا با شکست ارتش نازی آلمان به عنوان حفظ صلح و امنیت جهانی تاسیس شد. گام اول در نقض و تهی بودن مفهوم تامین صلح و امنیت جهان در شورای امنیت این سازمان انحصار حق وتو برای فاتحان بود که ۵ عضو اصلی شورای امنیت را تشکیل میدادند (آمریکا، روسیه، چین، انگلیس و فرانسه). گام دوم در پوچی منشور ملل متحد در تامین صلح و امنیت ملل عضو، کشیدن پرده آهنین بود که به دست استالین و روسیه شوروی، اروپا را به دو بخش شرق کمونیست و غرب دمکرات تقسیم کرد. گام سوم آغاز جنگ سرد و تقسیم عملی جهان بین دو امپریالیسم روس و آمریکا… شرح و تفصیل گامهای بعدی را باید در بستر جنگ سرد و واقعیت هایی مشاهده کرد که از جنگ و کشتار و نسل کشی و تجاوز و کودتا و ویرانی و قحطی و غیره از بدو تاسیس سازمان ملل از ۱۹۴۵ تا امروز بر سر سازمان ملل و مردم پنج قاره جهان گذشته است.
از پنج عضو اصلی شورای امنیت سازمان ملل یا صاحبان حق وتو که وجود و عدم صلح و جنگ را در پنج قاره جهان با ترازوی منافع ژئوپولیتیک و ژئواستراتژیک خود توزین میکنند، آمریکا به دنبال همه کودتاهای ریز و درشت خود در آسیا و آفریقا و آمریکای لاتین و شرکت در منافع دیکتاتورها و سرمایهداری چپاولگر آن در آخرین جنون جهانگشایی خود در ریاست جمهوری بوش، دو کشور افغانستان و عراق را به خاک و خون کشید و هنوز پس از سالها و سالهای آینده پرونده بدبختی و فلاکت مردم این دو کشور بسته نشده و نخواهد شد. همگام آمریکا، روسیه و چین همچنان به کشتار و تجاوز به مسلمانان قفقاز و ترکستان شرقی و گسترش امپراطوری خود در اوکراین و در جزایر همجوار خود در اقیانوس آرام مسلحانه سرگرم کارند. اروپای متحد که در عمل از حضور در صحنه سیاست گذاری جهانی غایت و غیر متحد است جز به حفظ منافع در محدوده مرزهای ملی خود هدفی ندارد. در چنین وضعیست که یکی از نیرومندترین ارتش های جهان نوار غزه را با یک میلیون و ۸۰۰ هزار فلسطینی بیدفاع از زمین و دریا وهوا به آتش و خون میکشد. ما اکنون در دهه دوم قرن ۲۱ از سویی شاهد ارتکاب یکی از خونبارترین جنایات بشری از صهیونیزم اسرائیل با اتکا به پشتیبانی آمریکا و سکوت صاحبان حق وتو در شورای امنیت سازمان ملل یعنی روسیه و چین و انگلیس و فرانسه هستیم و از سوی دیگر حیرتزده از تحمل و مقاومت مردمی هستیم که به قول زنده یاد و مرد بزرگ روشن بین یهودیتبار استفان هسل در “بزرگترین زندان بدون جهان یعنی نوار غزه”، بزرگترین حماسه مقاومت تاریخ بشری را در مقابل صهیونیزم یا بی اخلاقترین ایدئولوژی متجاوز سیاسی جهان زیر پرچم اسرائیل رقم میزنند.
پاریس اوت ۲۰۱۴
نقل از: سایت: کانون پژوهشهای ايران شناختی