نقل از: صورتکتاب رضا عبالملکیان
رابطه ديالکتیکی منصور خورشيدی و يدالله رویایی
هرچند كه فرمانروای كشور «شعر حجم» يدالله رويايی است و بهترين نمونههای اين سبك را بايد در اشعار او جستجو كرد اما ويزای ورود به اين كشور را منصور خورشيدی برايم صادر كرد و من از طريق شعرهای او شهروندِ «شعر حجم» شدم. به عبارت سادهتر، ويژگیهای تصويری و زبانی شعر منصور توانست مرا با لايههای پنهانِ تئوریی اسپاسمانتاليسم آشنا كند. در رابطه با شعر نو نيز همين اتفاق افتاد و من بنيانگذار شعر نو یعنی نيما را از طريق شعرهای «م. اميد» و «م.سرشك» شناختم. خوشا به حال بنيانگذارانِ سبكهایی كه پيروانِ هنریشان توانستند حافظه نسلهای متعدد را سرشار از شعرهای زيبا و ماندگار كنند. البته تفاوت بين سبكهای جاويدانِ شعر معاصر با سبكها و موجهای دروغينِ امروز در همين نكته است؛ شعر نيمایی، شعر سپيد، شعر حجم و ساير جريانهای اصيلِ امروز با تكيه بر پيروانِ هنریشان توانستند ذهن و ضمير مخاطبان ايرانی را تسخير كنند اما سبكهای دروغين شعر امروز كه موفقیتی در عرصه فرهنگ معاصر ما پيدا نكردهاند، قطعا بیهنریشان را بايد در چارچوبِ بیهنری پيروانشان تحليل كرد.
بنابراين میخواهم منظورم را با اين جمله كامل كنم: هر يدالله روياییای نياز به منصور خورشيدی دارد. هر نيما يوشيجی نياز به اخوان ثالث دارد و همين طور اين رابطه دو طرفه در بين همه بنيانگذران و پيروانِ سبكهای شعر امروز موجود است. شما تصور كنيد اگر شعر حجم در محدوده مانيفست حجمگرایی و كتابهای يدالله رويایی باقی میماند، آيا رواج و اعتبار امروز را داشت؟ آيا اگر شعر نيمایی در محدوده تئوریهاي نيما و اشعارش باقی میماند، به اندازه امروز، مقام و جايگاه داشت؟ از نظر من پاسخ به اين سوالها منفی است؛ یعنی اگر اخوانها و سرشكها و اسماعيل خوییها نبودند، جريان شعر نيمایی به اين اعتبار نمیرسيد؛ همان طور كه اگر منصور خورشيدیها و بيژن الهیها نبودند، جريان حجم گرایی در ايران تا به اين اندازه موفق نمیبود.
عنوان مطلب از رسانه