واژگان نوروزی۲
شاعران این شماره اکبر اکسیر، هوشنگ رئوف، سهراب سپهری، احمد شاملو، جهانگیر صداقتفر، شمس لنگرودی
___________________
آبونمان
مثل قوم و خويش دم عيد
تمام فيشها آمدهاند
جز فيش مهربان حقوق بشر!
فيش آب، مصرفی نيما خان بابت خوابگه مورچگان
فيش برق، بابت لامپ اضافی كافه نادری
فيش گاز، بابت مصرف بهينه صادق هدايت
تلفن، وای نگو، نگو كه سپانلو ناراحت مي شود!
یک شعر از: هوشنگ رئوف
زخمی
حتی اگر کوچک
بر شاخهای بنشیند
خون میچکد
از انگشتانِ بهار
تصور کن
حالِ بهار را
اگر تبر
به جانِ درخت بیفتد.
یک شعر از: سهراب سپهری
…..آب……………………….
مانده تا برف زمین آب شود.
مانده تا بسته شود این همه نیلوفر وارونه چتر.
ناتمام است درخت.
زیر برف است تمنای شنا کردن کاغذ در باد
و فروغِ ترِ چشم حشرات
و طلوع سرِ غوک از افق درک حیات.
مانده تا سینی ما پر شود از صحبت سمبوسه و عید.
در هوایی که نه افزایش یک ساقه طنینی دارد
و نه آواز پری میرسد از روزن منظومه برف
تشنه زمزمهام.
مانده تا مرغ سرچینه هذیانی اسفند صدا بردارد.
پس چه باید بکنم
من که در لختترین موسم بی چهچه سال
تشنه زمزمهام؟
بهتر آن است که برخیزیم
رنگ را بردارم
روی تنهایی خود نقشه مرغی بکشم.
یک شعر از: احمد شاملو
بهار خاموش