این ساعت شنی به‌خواب رفته است!

 رُزا جمالی_ حامد سلیمان‌تبار………
……….رُزا جمالی…………حامد سلیمان‌تبار

نگاه: حامد سلیمان تبار

به: مجموعه شعر بزرگراه مسدود است

شاعر: رُزا جمالی

رزا جمالی بی شک برای من یک نابغه است …. او تفاوت دارد با هفتاد …درست است که آن جریانی که او از دلش بیرون امد هفتاد بود ولی نتیجه‌ی کار چیزی بیشتر از هفتاد بود … تفاوتش در شناخت از ادبیات پیشین بود با آن‌های دیگر… او نبوغش را با جنون جوانی ومطالعه در مسیر درست پیوند می‌زد … نمایش‌نامه را هم می‌شناخت … طبیعی بود که روایت را هم فهمیده باشد …تمیز روایت در شعر و داستان ونمایشنامه را هم فهمیده باشد…وقتی روایت را فهمیده باشد اختلال ان را نیز شناخته است …. ایا روایت می‌تواند مختل شود ؟ قرار نیست به این سوال پاسخ بدهم … پاسخ دادن به این سوال را اساسن امروز دوست ندارم …. این متن را هم دارم همین یکهو می‌نویسم …. و البته می‎خواهم متن بلندتر و اراسته تری بعدن بنویسم … پس ببخشایید بر حقیر این شلخته گی زبان را که نا اگاهانه شما را رنج می دهد…. دونام را فقط بیرون می کشم … دو نام از کتاب :

1 برای ادامه ی این ماجرای پلیسی قهوه ای دم کرده ام….

هاشمی نژاد برخلاف ظاهرش برای من ادم نا متعارفیست …. او معمولن خلاف جریان اب شنا می کند … البته درست تر این است که او جریان خودش را دارد زیاد با دیگران کاری ندارد ( مثل رزا )… اعتراضش را هم همیشه همینطوری میکند … مثلن درست در مرکز فضای متشنج سیاسی مقاله ای چاپ می کند در یک صفحه ی جدی روزنامه ای درباب اداب دم کردن چای …. او با این رفتار دقیقن مشت محکمی می زند به دهان همه ی انهاکه در ان دهه از ژورنالیسم تنها شمه های سیاسی را درک کردند به انها فهماند حتی طنز خوردن لیوان چای می تواند چقدر موقعیت دراماتیک ایجاد کند … در داستان نویسی هم همین کار را کرد … ان وقت که چوبک و ساعدی و صادقی و گلشیری و … یا شده بودند مادران ِ این موطن که داستانهاشان عاری از هرگونه موقعیت زیباشناختی وخودبسنده گی … و وابسته شدید به رئالیسم افراطی سیاسی …. و یا موقعیت های روانشناختی ِ بوف ِ کوری مثل ملکوت و… بود هاشمی نژاد نویسنده رمانی می نویسد به نام فیل در تاریکی … میخواست بفهماند ژانرهای دیگری هم هست … می شود اینگونه هم رمان نوشت …
برای من ان کاری که هاشمی نژاد در رمان کرد رزا جمالی در شعر کرد … یک شعر پلیسی جنایی نوشت با موقعیت های به شدت دراماتیک و عاشقانه … به نام ِ برای ادامه ی این ماجرای پلیسی قهوه ای دم کرده ام… و از پسش هم به خوبی برامد … ادله های زیادی هست … همچنان که انتقاداتی هم هست … طبیعیست که باشد

2 این ساعت شنی به خواب رفته است ….

رزا جمالی که حالا به شدت پخته شده جملاتی می اورد با تصاویر ِ بی نهایت نامتنهای … از اسمش پیداست ….. ساعت شنی طبیعتن شکل اندام یک زن است با کمری باریک و دامن پف دار … این ساعت شنی در وجهه ی انسانی خود پرسونای زن است که خوابیده به انتظار …. در موقعیت متکثر زنیست که حاوی گذشته ای از خود است و زمان را در دل خود سپری می کند … او زنی از گذشته را حمل می کند و در مسیر خود خود را به زن آتی می سپارد …. می دانی ! این ناکجایی ِ ذهن را که کنار بگذاریم خود ِ این تضاد یک پارادوکس معرکه است … ساعتی شنی که به خواب رفته باشد… نمی شود … می شود …. نمی شود …. می توانی مجسم کنی ونمی توانی …. تزلزل طبیعت ِ زن ِ امروز است … به خواب رفته است البته در یکه شدن ِ با زمان…. همه ی اینها اما زمانی به اوج خود می رسد که می فهمی راوی ِ اکثر شعرها نسبت ِ یگانه ای با یک زن – زمان دارد … راوی او گاهی زمان است گاهی معشوق ازلی ابدی گاهی خود رزا و گاهی شک میکنم همه ی اینهاست … طبیعیست که نامش از کارش جدا نباشد ….

و
حرف
زیاد است ….

درباره Habib

متولد سال ۱۳۳۰ رشت استان گیلان- کسب لیسانس از دانشگاه ملی ایران- کوچ به ینگه دنیا سال ۱۳۶۵ و اقامت در کالیفرنیا-چاپ اولین کتاب شعر بنام (الف مثل باران) در سال ۱۳۸۴ در ایران توسط انتشارات شاعر امروز.
این نوشته در نقد شعر ارسال شده است. افزودن پیوند یکتا به علاقه‌مندی‌ها.

نظرتان را ابراز کنید