شاعران این شماره: الهام اسلامی، ناهید عرجونی، منصور خورشیدی، هوشنگ رئوف، علیرضا عباسی، بهمن فاطمی و ناصر ندیمی
___________________
گاهی میخندم
گاهی گریه میکنم
گریه اما بیشتر اتفاق میافتد
به هر حال آدم
یکی از لباسهابش را بیشتر دوست دارد.
یک شعر: از ناهید عرجونی
…………………..لا دیزگل…….از: صورتکتاب شخصیی شاعر
ساعت هفت
عاشقات شدهام
درست مثل این که زمین
تنها در تو راه برود
و مردهای دیگر
تنها راه بروند
در امتداد زنهایی
که توی کوچه
عاشقات میشوند
وتوی خوابهایشان کوچ میکنند
از لباسهای مردانهات
به لباسهای مردهایشان
من اما همیشه توی لباسی هستم
که دکمههایش را
دوختهای روی پوست تنم
و دلش میخواهد باز شو د
رو به ساعت هفت
روبه زنهایی
که دکمههایشان را تند تند میبندند
تا بچههایشان را به مدرسه برسان !
یک شعر از: منصور خورشیدی
………………………………………….از صورتکتاب شخصی شاعر
بی قاعده به دریا می ریزد . این رود
صدای سادهی سنگ
روی شبنم
شکستههای بلند هجا را
در هوای راه
پراکنده میکند
زمزمهی طویل این رود
بیقاعده به دریا می ریزد
در انحنای این همه امواج
زبان بستهی ساحل
از حیرت کمانههای سفید
هوش به نبض طبیعت میدهد
تا راه به پلکهای منتظر باز کند.
یک شعر: از هوشنگ رئوف…….
…………………………….
پاییزی
برایم فرقی نمیکند
از کوچ بر میگردند
یا به کوچ میروند
این فوج پرنده در آسمان
فقط دلم تنگ میشود .
یک شعر از: علیرضا عباسی
……………………………..برگرفته از: سایت پیادهرو
زنبورهای سرباز
هر روز میجنگند
دهان ِ ملکه
شیرینتر میشود
دنیا
پر از کندوهایی به هم چسبیده است
که سربازانشان
رنج مشترکی دارند
……………………………………….از: صورتکتاب شاعر
فصل جنگ
مین کاشتند
وقت درو
گلچین شدند سربازها …
یک شعر از: ناصر ندیمی
……………………………………….از: صورتکتاب شاعر
باید این شعر دستتان برسد
تا من از راه میرسم بعدا”
در تنم رخنه کردهای بی هیچ
در سَرَم چرخ میزنی ای زن
در تنم رخنه کردهای بدجور
مثل مستی، که در تنِ خیام
مثل شمسِ نشسته در رومی
مثل خرقانِ بر سَرِ بسطام
در سَرم چرخ زد صدایت تلخ
مثل گلپونههای بسطامی
مثل بَم، لرزه در تنم افتاد
من فرو ریختم به آرامی
فکر کردم،نیاز دارم که:
اَمنِ آغوشِ شاعری باشی
مثل تنبورِ دستِ گَهواره
یا که شهرام ناظری باشی!
تو ولی هیچکس نبودی زن
یک زنِ ایدهآلِ کافه نشین
یک زنِ مَرد را بغل کرده
شکلِ یک زن، که در معابد چین!
مثل اسپانیا پُر از کولی
قدر دلشوره در دلِ سیسیل
مثل اهرام مفتخر؛ در مصر
مثل زنهای سبزهی برزیل
معتبر، مثل شهر واتیکان
یا که نه؛چاهِ جمکران در قم
اینچنینی برای من ای زن
مثل یک پاپ معتبر در رُم
ماه سپتامبر،تووی شهریور
شک ندارم خلیجِ بنگالی
شکل یک زن؛ که دزد هم باشد
در دلِ آبهای سومالی
گیجِ پسکوچههای بمبئیام
هند، باران موسمی،مذهب
گاوهای کلافه در شاعر
سَر به گَنگِ تو میزنم هر شب
ترس و شبلرزههای مالاگا
رَد شدن زیر سایهی انگور
اینچنینی برای من ای زن
خوابی آرام تووی سنگاپور
کوهِ آتشفشان که در ژاپن
یا که رقصی عجیب در فیجی
تو، بدن لرزههای بعد از…هیچ
بی تو درگیرِ مرگِ تدریجی
باکره مثل حضرت مریم
یا زنی هرزه تووی شهر پکن
دست خورده/نخورده/…شکی نیست
من به تو دست میزنم حتما”
مرد شاعر چقدر میخواهد
دست در دست کعبه قر بدهد
فاصله؛ چند دکمه/پیراهن
پیرهن را به شعر جِر بدهد
تُرکِ شیرا ، گیجِ قونیه
پا به پایم بچرخ مولانا
گونلریم ده قالیب بویوک نیسگیل
باشیما ال چکیرسن آی آنا؟!
روی یک صندلی؛
وَ در اتوبوس
من، اتوبان
به مقصدِ تهران
خواب راننده با تنِ جاده
من به تو فکر میکنم؛
پایان.