نامه‌ای از یداله رویایی به منصور خورشیدی

متن تایپ شده‌ی نامه‌ی شاعر گرامی یداله رویایی را که با نظارت و بازبینی شخص ایشان تهیه شده است در این شماره باز انتشار می‌کنیم.

با تشکر از دوست عزیز دیرنامانده‌ام منصور خورشیدی و سپاس فراوان از توجه‌ی جناب رویایی‌ی عزیز که اخیرأ شدند.

رویایی

 

یداله رویایی: سنگ خورشید
از مجموعه «هفتاد سنگ قبر»

“شرح خود را پیدا کن
اگر می‌جوئی
باید که بنشینی
ای دیگر ای خجل

در تَرکِ اسم
در شکستن نام از نام”
———————–

خورشیدی

شاعر: منصور خورشیدی
برای: یداله رویایی

هوش می‌رود
وقتی تو نام مرگ را
مرگ نام من می‌کنی
حیات در فراز
فرودی دیگر می‌گیرد
چنان که مرگ در فرود
فرازی دیگر

______________________

نامه‌ای از یداله رویایی به منصور خورشیدی

……………………………………………………..نقل از صورت‌کتاب منصور خورشیدی

رویایی و خورشیدی1 ……
……….منصور خورشیدی
…………………………یداله رویایی

نامه‌ای از رویایی

Mahmoud Imani

درود بر شما، این نامهٔ با تصحیح واژه ها، بازنویسی شد و به خوانش و تائید شاعر خوبمان یداله رویائی، رسید ؛ همچنین برای هر پاراگراف در هر مکان ِ بازنشر، از این پیوست پیروی کنید. با مهر محمود ایمانی

_____________________________________

پاریس، سوم نوامبر ۲۰۰۹ (۱۴ آبان)

منصور عزیز، خوشحال شدم که خبری از خودت دادی، و از مشغله‌های ادبی‌ات. و این مقاله که مرا به سال‌های دور می‌بَرد. تو هم دوست سال‌های دور منی، که هیچوقت شانس دیدنت را پیدا نکردم. چهره‌ای از چهره‌های عمر من، که مثل عمر نادیده مانده‌ای. دوستان نادیده خوبی‌شان این است که آدم را در امید نگاه می‌دارند. امیدِ نگاه می‌دهند (امید دیدن و دیده شدن). این‌جور دوستی‌ها همیشه عزیز می‌مانند. انگار به زمان می‌مانند، به وقت، هم می‌گذرند و هم می‌مانند. مثل همین دهه‌ها و همهٔ دهه‌هائی که بر من و تو گذشت، گرچه بی‌افسار. ولی ما افسارمان را به همین واژه‌ها سپرده بودیم که راست و چپ ما را بهتر از ما می‌شناخت. و حالا منقلبم می‌کنند، وقتی دوباره می خوانم‌شان. ما را همان‌ها راه بردند، بخت ِ ما بودند. ما بی آن‌ها بیهوده می‌ماندیم. تنها ارزشی که ما به عمر می‌دهیم همین است که می‌نویسیم.

این ها را می‌نویسم که بگویم باید بنویسی منصور جان، باید بمانی، و ماندن تنها تمتعی است که از سطرهای خود داری. باید بیش‌تر بمانی. این نوشتن‌ها آن لحظهٔ مقدّر را دور می‌برند. دور می‌کنند. و از این بابت باید مدیون دست خود باشیم، و نیز بگویم که بر انتشار چند بارهٔ آن مقاله چندان مُصر نباش، چون آن مقاله، تا آنجا که من می‌دانم، در کتاب “از حاشیه تا متن” تألیف و تنظیم هما سیار به تمامی آمده است، کتابی است که همه می‌شناسند (داری؟). یعنی غیر از ان جاهائی که خودت نوشته‌ای، دفعهٔ پنجم خواهد بود، و خواننده‌ها گاهی این چیزها را از ما بهتر می‌دانند. که اگر تمتع‌هاشان را از آن بُرده باشند، توقع‌هاشان را از ما کم می‌کنند. بهرهٔ ما هم از آن نوشتن‌ها تحمّل همان دهه‌ها بوده است.

کاش می‌توانستم ساعت‌ها برایت بنویسم، مثل آنوقت‌ها، چه آنوقت‌هائی! اما حالا سطرهای من بر دُکمه‌های این کامپیوتربه سختی و به کُندی می‌گذرند، تایپ نمی‌کنم. با انگشت کاری ندارم باز هم در همین چند سطر مدیون دست‌هایم هستم که هنوز به کاغذ وفادار مانده‌اند (ویا که کاغذ به آن‌ها؟). بنظر من نویسش هنوز یعنی صفحهٔ سفید. و همیشه با طبیعت آن را صفحه سفید همیشه به آن خواهد داد.

خیال می‌کنم !

                           به سختی می‌بوسمت. یداله رویائی

بعد از تحریر : ـ فردا چه می‌کنی؟ اهل خیابانی یا خانه؟

درباره Habib

متولد سال ۱۳۳۰ رشت استان گیلان- کسب لیسانس از دانشگاه ملی ایران- کوچ به ینگه دنیا سال ۱۳۶۵ و اقامت در کالیفرنیا-چاپ اولین کتاب شعر بنام (الف مثل باران) در سال ۱۳۸۴ در ایران توسط انتشارات شاعر امروز.
این نوشته در نامه ارسال شده است. افزودن پیوند یکتا به علاقه‌مندی‌ها.

نظرتان را ابراز کنید