نویسنده : منصور خورشیدی
ليلايیها درنیایش باران
سرودهی احسان مهدیان
انتشارات شلفین – ۱۳۹۰
شکار کلمه در شعر متفاوتتر از شکار کلمه در نثر و یا هر اثر ادبی دیگر است برای برقراری رابطه میان شاعر و مخاطب شعر یک کلمه، یک تصویر و یک مصراع در شکل ظاهری میتواند خلق رابطه کند با کلمات دیگر و تصویرهای دیگر در یک بند از شعر و در یک کلام با خواننده شعر. در یک قطعه از شعر وقتی عرضه میشود.
این، مادر من است
که جوانیاش را به آفتاب
و زیباییاش را
به خوشههای برنج داد
تا ستارهها سو سو بزنند
و
ماه دور زمین بگردد
احسان مهدیان شاعر متعهد است. در بیان واقعیت، واقع گرا و در بیان طنز ضد معیارهای موجود، به زبان حقیقت ذرهای از دانستههای خود کوتاه نمیآید. فرزند جبهه. در برابر ناملایمات هم جبهه میگیرد. شاعر شعرهای عاشقانه و رمانتیک ، طنز و حقیقت، از بیان حال تا سفر در خود. گاهی با خودش هم جبههگیری میکند. شعر : ” مادرم رباب ” را در صفحهی ۱۳ کتاب که ادامهی آن به پشت جلد کتاب هم رسیده است، شعر مرثیه از صفحهی ۲۰ و شعر اعزام صفحههی ۱۴ و اعزام مجدد صفحه ۴۵ و شعر دهکدهی جهانی صفحهی ۲۴ و تمدن لای زخم صفحهی ۳۳ و عصر یخبندان را بخوانید
عاشق زنی شدهام که بر شانهام سنگین است
لیلای من، پنجره را برای همنشینی بادها
باز نمیگذارد
در ادبیات ایران و در بیان شاعران فارسی زبان، پنجره نماد روابط درونی شاعربا جهان بیرون است
یک گزارهی رمانتیک را در کنار این چند سطر مشاهده کنید. آشوبی در دل و درون شاعر ایجاد شده است. تشبیه بسیار ظریف در دو مصراع دیده میشود که حسادت لیلا را بر انگیخته میکند. تا شاعر عاشق میشود (زن = باد ) هیچ پنجرهای باز نمیماند.
رادیو هی دارد کشتار میکند
یا بمبباران است یا قحطسالی
خود کشی که دیگر مد شده است
آن نگاه عاشقانهی نمونهی فوق را با این چند مصراع از شعر کنار هم بگذارید. آشوبی که دل و درون جهانی را به درد میآورد! کشتار، بمباران و خودکشی. چقدر قدرت میخواهد تا آینه در کنارسنگ بنشید. اما نشکند! و اگر بشکند. اندیشه شاعر است که صدای شکستهشدن آن، دنیای پیرامون همگان را در بر میگیرد!
شاعری که فراز و فرودهای زندگی اوموجب شده است تا رفتار صادقانه را در خلق موقعیتهای جدید از دل واقعیتهای موجود در اطراف خود بیان کند. رفتاری که با خودش و با دوستاناش دارد. آنچه ازمجموعه شعر ” لیلاییها در ستایش باران ” دریافت میشود:
تضاد در ارائهی دیدگاهها از محبت و خشونت در زندگی تا کسب تجربه از سنت و مدرنیته. در جنگ و صلح و دیگر . . . همه این عوامل در دفتری مشاهده میشود که حاصل بخشی از زندگی شاعرانهی احسان مهدیان محسوب میشود. با تمام قوت و ضعفهای موجود که هر اثر اولین را مورد توجه قرار میدهد.
نمونهها:
اولین تفنگ بوی باروت نمیداد
اصلا نمیدانستم این کلاش خشاب میخواهد
نمونه دیگر:
مردی که از خندیدن عاجز است
چطور گریه میکند
نمونه دیگر:
بابا نیامد
دیگر از کلاش بزرگترم
همهی این نمونهها نشان دهندهی جهان کودکی ، رفتار صادقانه و برخورد ساده ، اما عمیق این شاعر آرام اما پرهیاهو محسوب میشود که آنچه در اطراف او میگذرد. بیتفاوت نیست.
درباره ليلايي ها ، خانم فريده يوسفي ناشر این مجموعه ، در بخش هايي از مقدمه كتاب آورده است .
” بومی کردن روایت های مدرن باعث شد که روح تازه ای در کلمات جاری شود ؛ نزدیکی به زبان محاوره ظرفیتی تازه و به مراتب وسیع تر به شعر بخشیده است به گونه ای که تازگی و نگاه خلاقانه ی شاعر در روند اشعار این کتاب برای هر محقق و پزوهشگری نیز قابل دریافت است“
تبر به دوش من است
حالا دیگر استخوان هایم در امان نیستند
خورشید پشت به من غروب کرده است .
خود احسان مهدیان اعتقاد دارد که : ” شعر را از هر نقطه که آغاز کنیم لاجرم به نیما خواهیم رسید؛ یعنی نیما ضرورت و تداوم جریانی ادبی و فرهنگی است که شعر ما آن را پذیرفته و در یک پروسه قابل تحلیل سبکها و گونههای مختلفی را زایش کرد که نه تنها بر تفکر شاعران نوپرداز و خلاق امروز موثر افتاد، که زبان و فرم و زیبایی شناختی آثار شاعران نوقدمایی را نیز دستخوش تحولی مشهود نموده است .”
خورشید سمت این پنجره نمیتابد
افتادن از این پنجرههای بی خورشید
فقط سهم توست .
چشماندازی که شاعر را بر مخاطب خلق می کند منظرهایی است که نسل جدید چندان با آن رابطه بر قرار نمیکند . چون به درک وضعیت شاعر در آن شرایط نرسیده است. درنتیجه تحول زبان را به صورت گفتاری، محاوره و ساده در برخی شعرها برابر خوانندی شعر باز میکند . که زمینه ورود به متن را برای این نسل و در این زمان فراهم کند. به ویژه زبان شعر فارسی و زبان شعر پس از نیما ، اتفاقی در زبان از شعر کلاسیک تا مدرن با تمام اجزا و ارکان عروض سنتی. تا رسیدن به تحولات ذهنی نئوکلاسیکهای موجود در جامعه که با نامهای متفاوت آنچه را در دنیای پیرامون خود میبیند و حس میکنند به تصویر میکشند، و با اطمینان از دیدهها و شنیدهها . و با کسب بخشی از تجربهها وارد قلمرو شعر میشوند . هنوز هم معتقد هستم که:
” غنای شعر سهمی در زبان و سهمی در جهان دارد. زیرا اندیشهی جهانی میتواند ارتباط خود را تا قلمرو همه سو گسترش دهد. و ربط خود را سامان رابطههایی کند که مخاطب امروز را با این هنر زبانی دعوت به خوانش شعر خود کند. “
باید به باد می گفتم
تو یک جا بند نمیشوی
باید به ستارهها میگفتم
تو فقط یک چشم داری
باد و ستاره امری طبیعی و جهانی هستند و در هر شرایطی قابل درک و دریافت، و بیان شاعر از همینجا آغاز میشود. یعنی حضور اشیا و پدیدهها در زبان شعر و خلق اتفاق در موقعیتهای متفاوت جهت ابراز بیان،
تیر هوای گرمی دارد
من از مادر زخمی به زمین آمدم
پیش از من خیلیها عاشق شدند
اما این تیر آدم را هوایی میکند
شاعر با جست و جوی آگاهانه و با تکیه بر عناصر خیال انگیز، با استفاده از نمادها و ایهام تناسبها در لا به لای تصویرهای بصری به خلق تصویرهای ذهنی میپردازد. وبا کمک گرفتن از ارجاعات بیرونی ماهرانه از اسمها و صفتها به صورت احساسی و تخیلی بهره میگیرد تا واکنشهای خود را به صورت عینی در خلق ترکیبات جدید و تصویر های بدیع ارائه نماید.
نا گفته نماند که کارکرد فعل به دلیل تکرار آن نادیده گرفته میشود. نمونه شعر ” چرخ گوشت ” در صفحه ۶۰ کتاب و امور دستوری نیز دستخوش تحولات سئوال بر انگیزمیشود؟ نمونه شعر ” این روزها ” از صفحهی ۵۲، اما شاعر با مهارتی که در برشهای زبانی از خود نشان میدهد . انگار خواننده با دوشعر در یک شعر رو به رو میشود . یا با چند متن در یک عنوان!
من با این قلم جانم را فراموش میکنم
و تو از لای درختان شب به گورستان نزدیک میشوی
و من کنار این شعر به تو میخندم
توصیف و روایت ساده در یک عبارت یا یک شعر موجب میشود تا شاعر مانور ذهنی خود را با توسل به مکان و در شرایط زمانی ویژه در گیر عواملی کند که به متن سرعت و حرکت ببخشد. زمینهای باز برای پرتاب تفکر شاعر. تا وسعت دید خودرا با بهرهوری از شخصیتهای ادبی ، سیاسی، اجتماعی و بزرگان شعر و ادب فارسی عمیقتر نشان دهد.
من دارم به درختی که هنوز منتظر است فکر میکنم
فکر کن! می خواهم نهال بکارم و جای خودم را بگیرم
من و افلاطون با دکتر حسابی / من با ارسطو و شیخ اشراق
من دیوانهام قبول کنید و گرنه ادامه میدهم
قول شاعر که : ” آخر کسی که این همه پرت و پلا مینویسد اگر مجنون نیست پس . . .
قبول . . . این روز ها دارم به خوابهایم فکر میکنم
شما چه رابطهای میتوانید بین این همه نامها . ازاوستا تا نظامی . از افلاطون تا ارسطو از شیخ اشراق تا مجنون و لیلا پیدا کنید. و در یک شعر پنج صفحهای به عنوان یک قطعه برابر مخاطبان خود قرار دهید. درک من این است که:
فقط احسان مهدیان میتواند با این نوع از بیان که در اثر دیدهها و خواندهها تجربه کرده است با مخاطبان شعر خود ارتباط بر قرار کند. زبان محاوره و گفتاری که زبان روزمره نیز محسوب میشود. در شعر ” اعزام ” صفحه ۱۴ میخوانیم .
اینجا رد پای استالین
گوشههایی از پالتو و شال موسیلینی
حتی صدای هیتلر
خیلی واضح گوشم را آشنایی میداد
استفاده از تلمیحات ، اگر برای بیان هدف خاصی در شعر بیاید . یا برای تکوین و تدوین اندیشه ای و متناسب با شرایط زمانی بسیار تاثیر گذار خواهد بود . احساس من این است که شاعر جوان با درگیرشدن در شرایط نا مناسب جنگ و عدم آگاهی از ادوات جنگی، آنگونه که خود بیان میکند. اصلا نمیدانستم این کلاش خشاب میخواهد. دیدههای خود را با استناد بیان میکند که تن به حقیقتی تلخ میزند. بوی باروت دود و دستهایی که صاحبان خود را گم کردهاند.
اما در میان هر یک از این شعرها مصراعهای درخشان نهفته است. که حیرتآور است!
چند نمونه را از چند شعر در این جا میآورم:
شب از من برای دیدن
برای باز دیدنِ تن ِ کبود دریا
بیحوصلهتر از بهار نارنجها
دعوت کرد
از شعر” تنم مثل بید ” . صفحهی ۲۶
وقتی هیچ پنجرهای سمت شمال باز نشد
هیچ پرندهای از مقابل تو رد نشد
و ماه را نمیتوانی از این فاصله ببینی
خورشید سمت این پنجره نمیتابد
از شعر ” مرگ از پنجره میافتد ” . صفحهی ۲۸
نمیتوانی باور کنی وقتی شاعرآگاهانه به دستور زبان تعدی میکند. هیچ چیز در جای خود قرار ندارد. ” من ” سر حرفم را بریده است. / گردنم مو در آورده / ناف در طاقتم بسته / پنج شنبهها امن یجیب / دستم چوب شد / شومینه خمیازه میکشد /
ناگهان اتفاقی در دل یک شعر. موسیقی کلام با واجآرایی منظم. با آگاهی کامل از کارکرد آرایههای ادبی، کنایه، استعاره و دیگر ارکان زیباشناسی شعر. چگونه است؟
” تو که از در در آمدی / من از درد به درد تعارف نمیکنم
مثل گونههای تو سرخم / قند پهلوتر از لبهای این استکان
باید به باد میگفتم / تو یک جا بند نمی شوی / باید به ستارهها میگفتم “
می خواهم خطاب به شاعر بگویم که زبان محاوره قدرت تغییر در طبیعت کلمه را ندارد. با خواندن نمونههای فوق به این باور میرسم که وارد کردن زبان عامه از نوع نیمایی به غنای زبان میافزاید. وبیان شاعر را قوی تر میکند .
” پرندهها دسته جمعی سکوت کردند / تنم سرد است / و در بین انگشتانم / اثری از هیجان نیست “
تصرفی که شاعر در واقعیت کلمه ایجاد میکند مانور او را برای ارائهی تغییر و خلق واقعیت تازه آماده میکند. که با ساده نویسی و زبان محاوره بروز و ظهور پیدا میکنند.
” تا صدای ترانهای که بهانهی باران دارد / از گلوی تو به این شهر بارید / چنگ به ابر میکشم / و عاشق بارانم / خونی که از رگ این اتفاق میریزد “
با این که میدانم کلمات عامیانه در شعر گفتارعامل تعیین کننده نیستند. وتکوین تصویر در شعر با ساده نویسی و زبان محاوره محقق نمیشود. ضریب آفرینش و قدرت خلق یک قطعه را از شاعر میگیرد و آن را ازحرکت میاندازد. اما خونی که از رگ این اتفاق میریزد . انگار تمام اتفاق در زبان شعر میریزد!
همه ی این هارا به حساب طنز در بیان حقیقتی میآورم که شاعر از گفتن آنها ابایی ندارد؟
” تا دلت بخواهد از این دود حرفها بلند میشود / میدانم / دنیای من بدون تو پنجره ندارد / اما دستهایم آغشتهاند به تو / به طنابی که مرا به آسمان متصل خواهد کرد “
احسان مهدیان در مصاحبهای بیان کرده است که:
” در شعر و اندیشه نیمایی جزءنگری بر هر نوع نگاه کلان بی زمان و مکانی برتری یافت تا بر ظرفیت معنای واژگان بیفزاید و مهمتر این که سرعت تغییرات در شعرهای بعد از نیما به اندازهایست که امروزه گونههای شعری موجود را بنا به فرصتهای تکنیکی و ظرفیتهای پیشنهاد شده نامگذاری کردهاند. “
به همین دلیل و با همین نگاه این دفتر را شاعر ” لیلائیها در نیایش باران ” نامگذاری کرده است.
این که چه اندازه توانسته باشد. با نگاه فوق به شعر نزدیک شود. برای مخاطبان حرفهای و خوانندگان شعر ادامهی این نگاه را باز میگذارم.
تا من نیز به درک جدیدتری از شعراحسان مهدیان برسم.
آذر ماه ۱۳۹۱ – خورشیدی
برداشت ار سایت مجله ادبی پیادهرو