دیدار با حسین پناهی

حسین پناهی

حسین پناهی

سرگشته ام

دستهام از عصبانیت می لرزد

صورتم داغ می شود

می خواهم رفعش کنم .. می خواهم خودم را . احساسم را .کنترل کنم

..

کتاب دریا روندگان جزیره ی آبی ترعباس معروفی را برمی دارم..

داستان ” آرامش قشنگ را برای چندمین بار می خوانم..

درد از سرو روی داستان می‌بارد..

داستان معلمی که زنش لیلی با پولی که از شوهرش می گیرد

برای بچه‌اش پوشک می‌خرد.. و برای شوهرش فندک

ولی شوهرش عصبانی می‌شود  .. 

می‌گوید: ” اون پیرمردی که با هفت تا بچه می‌خواست دیپلم بگیرد مُرد. می فهمی؟….

اون وقت تو رفتی پولاتو دادی یک کیسه پوشک خریدی؟؟…”

لیلی همانطور که ننوی بچه را تکان می‌داد، با صدای بلند هق هق می‌کرد. و حالا نه برای خودش،

 برای پیرمردی 

که میز اول می‌نشسته و هر چه توضیح می‌داده اند ، می‌گفته: ” آقا بی زحمت یک بار دیگه این قسمت رو 

توضیح بدین.”

من هم گریه می‌کنم برای چه ؟.. برای خودم شاید.. 

و قکر می‌کنم  .. به همه‌ی لیلی‌ها. به همه‌ی پیرمردها

به همه‌ی دردهای گریه آور.. باز هم گریه می‌کنم

 سردم می‌شود

..

سردم است .. چای می‌ریزم 

 جای سردی انگشت‌هام روی فنجان بخار می‌شود..

سردم است

می‌خواهم بخاری روشن باشد..

افلاطون کنار بخاری  باشد..

و من  با افلاطون کنار بخاری حرف بزنم..

درباره Habib

متولد سال ۱۳۳۰ رشت استان گیلان- کسب لیسانس از دانشگاه ملی ایران- کوچ به ینگه دنیا سال ۱۳۶۵ و اقامت در کالیفرنیا-چاپ اولین کتاب شعر بنام (الف مثل باران) در سال ۱۳۸۴ در ایران توسط انتشارات شاعر امروز.
این نوشته در دیدار با یک شاعر ارسال شده است. افزودن پیوند یکتا به علاقه‌مندی‌ها.

نظرتان را ابراز کنید