هفده مرگ تاریخ معاصر ایران به روایت عکسهای آزاده اخلاقی
به روایت یک شاهد عینی ” صحنه مرگ تراژیک ایرانی
«به روایت یک شاهد عینی» مجموعهی عکسی است از صحنههای بازسازیشده مربوط به مرگهای تراژیک تاریخ معاصر ایران. از اعدام جهانگیرخان صوراسرافیل و واقعهی ۱۶ آذر گرفته تا صحنهی تصادف فروغ فرخزاد و مرگ علی شریعتی. آزاده اخلاقی،
آزاده اخلاقی، ایدهپرداز و کارگردانِ این مجموعهی ۱۷ عکسی میگوید: «امروز آرمانگرایی سوژهی تمسخر خیلیها شده است، مردم کسانی را که اهداف بلند و دور از دسترس دارند دست میاندازند. برای من ولی کسانی که میجنگند و برای آرمانی جانشان را فدا میکنند بسیار محترمند. هدفم زنده کردن یاد کسانی بود که ستایش میکنم.»
«به روایت یک شاهد عینی» یکی از عظیمترین پروژههای عکاسیای است که در چند سال گذشته در ایران انجام شده است: پروژهی سهساله ای که شامل تحقیق فراوان هم بوده، ثبت هفده فریم است که اجرای بسیار خوب و دقیق و پُر از جزئیاتی هم دارند. در اجرای این عکسها گروه بزرگی به خانم اخلاقی یاری رساندهاند؛ از جمله ساسان توکلیفارسانی (عکاس و مجری جلوههای بصری) و ژیلا مهرجویی (طراح صحنه و لباس).
آزاده اخلاقی متولد سال ۱۳۵۷ است که در استرالیا عکاسی خوانده و این سومین نمایشگاه انفرادیاش بود. در توضیحی که بر این مجموعه نوشته آمده است: «آیا لحظهی حال میتواند به چنان التهابی دچار شود که سیر خطی زمان را در هم شکند، گذشته را به حال بیاورد و ساکنان لحظهی حال را به گذشته پرتاب کند؟ آیا ممکن است در لحظهای از تاریخ چنان گشایشی رخ دهد که آن اشباح را که در راه آرمانی مشابه تلاش کردند و به مرگی هولناک از دست رفتند، دوشادوش خود در خیابان ببینیم؟ آیا انسان لحظهی حال، انسان زنده، میتواند اشباح قهرمانهایش را از زیر آوار مهیب تاریخ بیرون کشد و به اکنونش احضار کند و از پشتیبانیشان بهره برد؟»
در این مجموعه به مرگِ این افراد پرداخته شده است: «جهانگیرخان صوراسرافیل و نصرالله ملکالمتکلمین (۳ تیر ۱۲۸۷)»، «کلنل محمدتقیخان پسیان (۱۵ مهر ۱۳۰۰)»، «میرزاده عشقی (۱۲ تیر ۱۳۰۳)»، «محمد فرخییزدی (۲۵ مهر ۱۳۱۸)»، «تقی ارانی (۱۴ بهمن ۱۳۱۸)، «آذر شریعترضوی، مصطفی بزرگنیا، احمد قندچی (۱۶ آذر ۱۳۳۲)»، «فروغ فرخزاد (۲۴ بهمن ۱۳۴۵)»، «محمد مصدق (۱۴ اسفند ۱۳۴۵)»، «غلامرضا تختی (۱۷ دی ۱۳۴۶)»، «صمد بهرنگی (۱۲ شهریور ۱۳۴۷)»، «حمید اشرف (۸ تیر ۱۳۵۵)»، «علی شریعتی (۲۹ خرداد ۱۳۵۶)»، «محمود طالقانی (۱۹ شهریور ۱۳۵۸)»، «مهدی باکری (۲۵ بهمن ۱۳۶۳)»، «سهراب شهیدثالث (۱۰ تیر ۱۳۷۷)».
از آنجایی که “به روایت یک شاهد عینی” به مقوله بازسازی صحنههای مرگهای روی داده میپردازد و در این گونه آثار عنصر واقعیت از ارکان اصلی میباشد، لذا هنرمند با استفاده از هنر معماری مکانی سعی در خلق صحنههایی مستند و قابل پذیرش از حادثه و سپس عکاسی از ٓانها نموده است. صحنههایی که با استفاده اصول معماری مکانی و چینش عناصر حاضر در صحنه مخاطب را در بطن حادثه قرار میدهند، به گونهای که این صحنه را وی از نزدیک دیده و لمس کرده است. انتخاب مکان، مشخصات ظاهری و فیزکی مکان وقوع حادثه، شیوه چینش حاضرین در محل به هنگام وقوع حادثه همگی به نگاه هنرمند از نوع معماری حادثه وابسته است. به عنوان مثال در یکی از آثار این نمایشگاه که در ادامه در مورد تعدادی از آنها اطالعاتی ارئه خواهد شد، در اثری با عنوان “قتل میرزاده عشقی”، با توجه به مستندات موجود این حادثه در حیاط منزل ایشان اتفاق افتاده است. هنرمند با توجه به بهرهگیری از اصول طراحی صحنه و چینش عناصر صحنه در سایه هنر معماری به بازسازی این صحنه به گونهای منطبق بر واقعیت مبادرت ورزیده است. این امر در سایر آثار این نمایشگاه نیز به خوبی قابل روئیت میباشد، که این امر بیانگر نقش اصول معماری مکانی در باورپذیری و تأثیرگذاری هر چه بیشتر آثار است.
از منظر هنر و تکنیک عکاسی در آثار این نمایشگاه هنرمند با استفاده از تکنیک فیلمبرداری از صحنه و سپس عکاسی از آنها عنصر حرکت را به خوبی به مخاطب خود القا میکند. به عنوان مثال در صحنه “تشییع پیکر کلنل محمد تقی خان پسیان” به سبب بهرهگیری از این تکنیک این احساس به خوبی به مخاطب منتقل میشود، گویی وی یکی از افراد حاضر در صحنه بوده است. شایان ذکر است چاپ آثار در قطعات بسیار بزرگ تأثیر شگرفی در ارتباط مخاطب با اثر دارد که نشان دهنده نکته سنجی و دید ظریف هنرمند میباشد. حضور خود هنرمند در اثنای کلیه آثار با توجه به اظهارات خود هنرمند به سبب بیان نوع نگاه خاص وی به حادثه روی داده و به نوعی امضای اثر توسط نامبرده میباشد، که در آثار اکثر عکاسان مطرح و صاحب سبک ایران و جهان قابل مشاهده است.
در پایان لازم به ذکر است بنا بر اظهار خود هنرمند در این نمایشگاه تنها صحنه مرگ انسانهایی به تصویر کشیده شده است که از صحنه مرگ آنها هیچ گونه تصویری وجود ندارد. در ذیل تعدادی از آثار این نمایشگاه آورده شده است. کلیّه حقوق مادی و معنوی عکسها متعلق به آزاده اخلاقی میباشد.
……………………………………………………………
شمارهی یکم
میرزاده عشقی – ۱۲ تیر ۱۳۰۳ – تهران
Mirzadeh Eshghi – ۳ July 1924 – Tehran
روز هفتم تیرماه سال ۱۳۰۳ شمسی، عشقی آخرین شمارهی روزنامهی قرن بیستم را منتشر کرد. […] با آشنائیی که به روحیهی عصبی سردار سپه داشتند همه دانستند که عشقی بر قتل خویش صحه گذاشته است. پس حکم قتل عشقی به محمدخان درگاهی، رییس نظمیه ابلاغ میشود؛ او باید بمیرد و هرچه زودتر. […] حتی پیش از آنکه آدمکشان در پی مأموریت خرزادهی ود به راه افتند، کسانی از دوستداران عشقی، که رفت و آمدی در نظمیه داشتند به او هشدار میدهند که به هیچ روی از خانه بیرون نماند. در حیاط باید همیشه بسته باشد و هیچ غریبهای را، به ویژه شبها، به خانه راه ندهد. […]
روز نهم تیر، خدمتکار [زهرا سلطان]، نخستین بار پشت در خانه با دو مرد غریبه روبهرو میشود که با آقای عشقی کار لازمی دارند و مشتاق زیارت ایشانند. خدمتکار که سفار شهای عشقی را به یاد دارد انکار میکند که شاعر در خانه باشد. مراجعان میروند و سر کوچه برای خود میپلکند. از نهم تا یازدهم تیرماه، کار زهرا سلطان سر دواندن این مراجعان سمج است. اما اکنون آنها دیگر یقین کردهاند که شاعر در خانه است.[…]
ظهر روز یازدهم تیرماه، ملکالشعرا بهار ناهار مهمان عشقی است. زهرا سلطان خورشت بادمجان پخته است. دو دوست نیمروز داغ تابستان تهران را در زیر زمین خنک خانه میگذرانند؛ همان زیرزمینی که قطعهی منظوم جمهورینامه در آنجا ساخته شده است. عصر گرمای هوا شکسته، بهار وداع میکند و میرود. زهرا سلطان قالیچهای کنار حوض میگستراند. سپس کوکب، محبوبهی عشقی، وارد میشود. حس پیشآگاهی نیرومند عشقی دو سه شب اخیر او را بیخواب کرده است. شاید حضور کوکب امشب را به او آرامشی بدهد. شب کوتاه تابستان بر بام کاهگلی خانه، برای شاعر، سرشار از اضطرابی خفقانآور است. نه، از نوازشهای محبوبه نیز کاری ساخته نشد، همانگونه که سخنان دلگرمکنندهی یاران لحظهای خاطرجمعی برای او در پی نداشت.
بامداد روز دوازدهم است. کوکب در سپیدی صبح رفته. ساعت هشت زهرا سلطان کلون در را میگشاید و برای خرید خانه بیرون میرود. در باز میماند. عشقی از بام فرود میآید، میرود کنار حوض مینشیند که دست و رو بشوید (چرا به وارسی بسته بودن در حیاط نمیپردازد؟ نمیدانیم.) صدای پا میشنود، برمیگردد، میبیند دو نفر غریبه آمدهاند توی حیاط. عشقی چهارچشمی آنها را میپاید.
– چه کار دارید؟
– آمدهایم جواب مقاله را بگیریم. چاپ میشود؟
یک نفر جلوی دالان میایستد و دیگری به عنوان نویسندهی مقاله حیاط را دور میزند و صحبتکنان به عشقی نزدیک میشود. نگاه شاعر به او برمیگردد: «شاید راست میگوید… اما آخر در مقاله اشکالاتی هست، بیخود نمیشود به مردم تهمت زد. باید اتهام مستند به دلایلی باشد. همینطوری هم روزنامه گرفتاریهای زیادی دارد؛ ببینید عزیز من..». شاعر یک لحظه خطر را فراموش کرده وجدان حرفهایش، کارش، حواسش را میبرد و او را وادار به بحثهای فنی میکند…. و ناگهان قلبش تیر میکشد. مرد دوم از پشت سر شلیک کرده است. گلوله به زیر قلب عشقی میخورد. به کف حیاط میغلتد و در خون خود پرپر میزند. قاتلان میگریزند. اهل محل از خانهها بیرون میریزند. نوکر همسایه، وردست ضارب را میگیرد و تحویل پلیس نظمیه میدهد. اگر بخواهیم از حوادث جلو بیفتیم باید یادآور شویم که روز بعد این شخص آزاد میشود و نوکر چهل روز در حبس تاریک میماند. اما قاتل اصلی ـ مرد دوم ـ بیست و سه سال دیگر زندگی میکند. معتاد و الکلی، یک روز سقف میخانه بر سرش فرود میآید و از بین جماعت میخواران فقط او میمیرد.
برگردیم به لحظهی حال، در حیاط. اکنون عشقی آرام به نظر میرسد. خونریزی او را از پا در آورده اما هوش و حواسش به جاست. کاترین ارمنی، یکی از زیباترین «خانم»های روزگار نخستین کسی است که بالای سر شاعر رسیده. عشقی مکرر خواهش میکند که او را به مریضخانهی نظمیه ـ بیمارستان دژخیم ـ نبرند. ولی بیهوده نگران است. گلوله آنقدر کاری شده بود که نیازی به کار تکمیلی پیش نیاید. در بیمارستان نظمیه ملکالشعرا بهار آخرین حرفهایش را ثبت میکند و عشقی سی و یک ساله در پیش چشم دوستانش جان میدهد.
*سپانلو، محمدعلی، چهار شاعر آزادی، جستوجو در سرگذشت و آثار عارف، عشقی، بهار، فرخی یزدی، تهران: انتشارات نگاه، ۱۳۶۹، صص ۲۰۴-۲۰۸.
درباره Habib
متولد سال ۱۳۳۰ رشت استان گیلان- کسب لیسانس از دانشگاه ملی ایران- کوچ به ینگه دنیا سال ۱۳۶۵ و اقامت در کالیفرنیا-چاپ اولین کتاب شعر بنام (الف مثل باران) در سال ۱۳۸۴ در ایران توسط انتشارات شاعر امروز.