بررسیی مجموعهی شعر آبی ناگهان
نگاه: سمیه طوسی
شاید برقرار کردن ارتباط با مجموعه شعری که در حیطهی شعر حجم نفس كشيده و باليده است ، به تناسب ذاتی کلماتش، خاصیت زبان و بیان ماهیتیاش، به روش دیگر آثار موجود در شعر معاصر نباشد. در واقع میطلبد تا همانگونه که شاعر دیدگاه و نگاهش را نسبت به کلمه تغییر داده و زاویههای دید خود را نسبت به کارکردهای کلامی بازکرده، مخاطب یا منتقد اثر نیز، از پیشفرضهایی که همیشه مدنظرش بوده دست بردارد و از دریچهای ديگر به اثر نگاه کند.
يداله رویایی در مصاحبهای با مجلهی نوشتا، شماره آذر- دی ۱۳۸۸، در مورد شعر حجم بیان مینماید: «در شعر حجم، شعر نه تنها به درد زبان میخورد بلکه دردِ زبان دارد و میخواهد خودش موضوع خودش باشد.»
توجه عمیق حجم گرایان به فرم و معنای موجود در کلمه و غور کردن در آن، منجر به پدید آوردن آثار دوبارهای میشود که به همان صورت عمیق، به بیان رسیدهاند. حجم گرایان، آنقدر در کلمه و معنایش عمیق میشوند تا نبض هستی شعر را دوباره برای كلمه رقم بزنند و در آن حجم هندسی به تماشای تصویرهای سه بُعدی بنشينند.
تب تند آب
با دایرهها منور
چشم نهان
میان شن
باز میکند
حباب در امتداد باد
شکل آه میشود
آن گاه تلنگر باران
آب تمام دریا را
با نبض تند ماهی
خواب میکند
منصور خورشیدی، يكي از چهرههای برجستهی دهه پنجاه میباشد که در حیطهی شعر حجم قلم میزند و نقد مینویسد. شاعری که معمولا در آثارش عناصر و پدیدههای طبیعی و گاه ماورایی را بسیار به تصویرکشیده است که این مهم نشئت گرفته از عوامل محیطی، محل زندگی و پیرامون شاعر است که به وضوح در آثار او نیز دیده میشوند.
خورشیدی هر چند شاعري ناتوراليسم نيست ولي سعي كرده تا از ديدگاه زيباشناسانه، شعر حجم را به طبيعت پيوند دوباره اي بزند و از تلفيق اين دو عنصر مهم، به چشم انداز دیگری دست يابد و در اين راستا، با گريزهای فردی از سطح، به زبانی رسيده كه بايد آن را ویژهی زبان شعر خورشيدی دانست.
کوهستان حس
خیمه بر
دستهای تو میزند
وقتی گیسوان باد
میان طلوع مضطرب نور
پراکنده میشود
زبان در آثار خورشیدی به مرحلهای رسیده که از مرز تجربهی صرف گذشته و قوام یافته است. شاعر در بعضی آثار، گاه آنقدر سریع به نتیجهگیری و پایان بندی میرسد که گویا مخاطب در برابر نقاشی ماهر قرار میگیرد که با حرکت سریع قلم، ماهرانه و در چند ثانیه آن را به اتمام میرساند. معمولا در این نوع آثار وجه غالب از منظر زیباشناسی اتفاق میافتد که این نگاه میتواند در زبان نیز نفوذ کند و کاربرد داشته باشد.
طنین حس با سکوت طبیعت
آمیخته میشود
آنگاه ستارهای از دور
در اضطراب دقایق
نور به فکرهای پراکنده
میریزد
شناخت شاعر از ابزار شاعرانه و کاربرد آنها باعث شده تا بعضی از خصیصهها در آثارش به وفور دیده شود. قیدها در شعر خورشیدی، بعنوان عاملی تعیین کننده به شمار میروند. شاعر استفاده از قیود را برای پرشهای ذهنی به معنای نهایی به کار میبرد، به طوری که مخاطب در خوانش اثر، به خوبی کارکردهای آنها را درک میکند و شاعر از همین راستا مخاطب را به نتیجهی مطلوب و مدنظرش سوق میدهد.
نتیجهی این نوع از کارکرد کلامی در شعرها قابل اشارهاند. فضاسازی و زمینهسازی کوتاه با توسع زبانی، به پایانبندی سریع میرسد واین امر به یکی از خاصیتهای شعر خورشیدی بدل شده است.
وقتی نگاه شیطان
در بیابان کوچ
فوارههای گناه میریزد
پلنگ پیشانی
روی پوست سقوط میکند
از ترس خندهها
آن گاه صفی از نسیم
با طعم ستاره
روی دیده میروید
یا:
مستانه پَر میکشد
بغض تو از زیر پلکها
پُر میشود
فضای دو چشم
از هوای ماه
اکنون سکوت
در بال کدام پرنده
غروب شاعر را
در طول راه اندازه میکند
پرداختن به عمق اشیا که منجر به ایجاد تفکر در متن میشود، چیزی نیست که تنها خاص یک شاعر قلمداد شود. به فراخور محرکات بیرونی هر شاعر ، چنین رویکردی در آثارش دیده میشود.
اما شعر خورشیدی سعی دارد تا تلفیقی دیگر را تجربه کند. توجه وی به عناصر طبیعی ـ که پیشتر نیز عنوان شدـ، و شباهتهایی که هر عنصر به عنوان رکنی جدایی ناپذیر از زندگی انسان در جهان با دیگر ارکان زندگی میتواند داشته باشد، شاید از مهمترین مواردی ست که ذهنیات شاعر را به خود مشغول کرده است.
بعنوان مثال میتوان به نوع استفاده و معنابخشیهای شاعر از عنصر باد اشاره کرد. باد و حرکت سریع آن عنصریست که به خوبی شدت عبور را نمایان میکند. شاعر در اولین شعر مجموعه، با استفاده از این عنصر عدم ثبات و شدت معصومیت را نشان میدهد:
پروانه را گاهی
فکرهای تو
در چشمهای من
گاهی به عصر آفتاب
میسپارد
همین پروانهها
هلاک هوا که میشوند
گورشان را
بر شانههای باد
بنا میکنند
یا در سطرهای زیر:
روز میگذرد
تا دیروز رفته در نفسهای باد
شماره شود
باد و حرکت سریعاش مجاز از زمان از دست رفته میشود. عنصری که بخوبی شدت عبور کردن زمان را نمایان میکند. و یا دوباره باد و هیاهوی دیوانهوارش، شاعر را به سطرهای:
دیوانهای با پای باد
میرقصد
رسانده است. دقت در این سطرها، حکایت از هوش شاعر و توجهاش به پیرامون و تاثیرات آن در ذهن تصویرساز اوست.
اما حس ذاتی عناصر طبیعی، چیزی نیست که به توان به سادگی از آنها جدا کرد. لطافت باران با زلالی آب یا عظمت دریا، جایگاه غالب و تثبیت شدهای نزد مخاطب دارند و به ندرت میتوان از آنها به شکل دیگری یاد کرد. هر چند تداعی هر تصویر میتواند متاثر از خاطرات یا داشتههای مخاطب باشد،
اما بسیاری از عناصر طبیعی به صورت جدا یا کنار هم، دارای معنایی عام و گریزناپذیر هستند. تصویرسازیهای مداوم شعر خورشیدی نیز نشئت گرفته از همین عناصر و فضاهاییست که در کنار هم خلق زیبایی میکنند، تا راه سمت نگاه باز شود.
بالاتر از حاشیهی رود
خیال باران
روی خلوت سنگ
به خواب میرود
چقدر کوچک است جهان
و چه بزرگ این نازنین
زیر گسترهی ماه
روی سیاهی مهتاب
تاب میخورد
یا:
اکنون که تاج گل
آراسته قیام میکند
خوشا به حال ماه و
ستارههای جوان
که راه به سمت آسمان
باز میکنند
اما گاهی همین تصویرسازیها با وجودی که از عناصر مشابه بهره برده، سخت و ذهنی میشوند. نوع برخورد زبان با متن، میزان انتزاع آثار و چگونگی حالات و روحیات شاعر در بیان شعر، در برداشتهای مخاطب و ارتباطاش با اثر بسیار تاثیرگذار عمل میکند. به حدی که اگر سردرگم نشود، کمتر به برداشتی صحیح میرسد.
آبشار بلند پَر
رسم پرواز میکند
روی تفکر باد
یا:
روی دوایر امواج
دهان باز میکند
سمت عقربههایی
که منتظر آفتاب
نشستهاند
یا:
نبض آب را بگیر
مرا میان آینه
تکثیر کن
زیرا، نفس یوسف
در من میروید
در این میان عاشقانههای لطیفی که در زبان شاعر جاریست، جایگاه دیگری دارند. عاشقانههایی که با استفاده از تمام کارکردهای زبانی، عاطفی و هنری شاعر راه به سمت کمال باز کردهاند که میتوانند متفاوتتر از دیگر آثار قلمداد شوند.
مرا نگاه برهنه
بهانه بود
تا بوی بهار را
اندازه بگیرم
برای تنی
آبیتر از بهار
یا:
ماندن اما بهانه میخواهد
عبارتی از نگاه تو
به عاریه بر میدارم
یا:
در قامت تو
قد میکشد
حقیقت اشیا
و لال مینشیند واژهها
به استناد آنچه بیان شد، چندان غریب و دور از انتظار نیست اگر استدلال کنیم خورشیدی، شاخهای بر مبنای حجم در شعرش آفریده است که تنها شعر حجم نیست و با تلاشهای مستمرش توانسته آن را به شعری بدل کند که از هر لحاظ قابل اعتنا باشد. شعری که خاص خود اوست و زبان او را دارد و بطور مداوم در حال آفرینش حادثه در زبان است.
از من سوم
همزاد رمیدهام
حروف نام را
در خطابهی پیامبران میخواند
مجنون پریشان کدام قبیلهای
که خیمه روی هوش میزنی
آن گاه نیمی پَر
نیمی پرنده
روی صخرهها
پرواز تازه
آغاز میکنی
یا:
بهار در نوک انگشتانم
میروید
زمان در رگان من
رویای سپید را
به ایمان خاک میسپارد
شبی که شعر
به اشارت انگشت
روی گونههای تو
میریزد
2 Responses to خلق حادثه در زبان شعر