بخش نخست
جعفر پناهی و مجتبی میر طهماسب برنده بهترین فیلم تجربی
سپیده دم – جایزه معتبر بهترین فیلم و بهترین کارگردانی در سال ۲۰۱۲ از نگاه جامعه منتقدین فیلم آمریکا به “عشق” ساحته میشاییل هانکه فیلمساز کهنه کار اتریشی-آلمانی رسید در حالیکه “امانوئل ریوا ” بازیگر سالخورده این فیلم هم، برنده بهترین بازیگر زن نقش اول شد . او همچنین برای بهترین هنرپیشه زن نقش اصلی نیز کاندید اسکار گردیده است. دنیل-دی لوئیس برای ایفای نقش لینکلن در فیلمی به همین نام برنده بهترین بازیگر مرد نقش اول مرد شد و او نیز برای اسکار کاندید شده است. جایزه بهترین فیلم تجربی به جعفر پناهی و مجتبی میرطهماسب برای فیلم “این یک فیلم نیست” تعلق گرفت. لیست کامل برندگان “جامعه ملی منتقدان” به شرح زیر است:
میشل هانکه در سر صحنه “عشق”
بهترین بازیگر مرد “دانیل دی لوئیس” برای لینکلن از اسپیلبرگ – بهترین هنرپیشه زن “امانوئل ریوا” برای فیلم “عشق” از میشل هانکه و بهترین فیلم و کارگردان به “عشق (Amore) ” و میشل هانکه تعلق گرفت. جایزه بهترین نقش مکما برای بازیگر مرد به “ماتیو مکانهی” برای Magic Mike و “ایمی ادامز برای The Master تعلق گرفت. و جایزه بهترین فیلمبرداری نیز به “مستر” و بهترین فیلمنامه به لینکلن اهدا شد.
برندگان گلدن گلوب و انتظار برای اسکار 2013
سال گذشته برای ما ایرانیان گلدن گلوب و اسکار رنگ و رو و حال و هوای دیگری داشت و همگان حتی آنان که سینما را دنبال نمیکنند بخاطر حضور نماینده سینمای ایران اصغر فرهادی و فیلم زیبایش “جدائی نادر از سیمین” با اشتیاق تمام این مراسم را دنبال میکردند. ظاهرا امسال چنین شور و شوقی وجود ندارد حتی برای آنان که سینما را بطور عام دوست دارند و دنبال میکنند. نه به این خاطر که دیگر نمایندهای از ایران وجود ندارد بلکه از دید بسیاری از منقدین امسال فیلمهای معتبر و ارزندهای بغیر از “عشق” میشل هانکه آلمانی در این دو مراسم اهدای جوایز بهترینهای سال یعنی گلدن گلوب و اسکار وجود ندارند. در این میان فیلم لینکلن با نمایندگی ۱۲ رشته برای اسکار رکورد دار است و به دنبال آن فیلم “زندگی پای” از انگ لی با ۱۱ نمایندگی در مقام دوم جوایز اسکار ایستاده است. از شگفتی های امسال نامزدی چهار هنرپیشه از یک فیلم برای نقش های اول و دوم زن و مرد برای اسکار است. “جنیفر لارنس” و “بردلی کوپر” برای نقش اول و “رابرت د نیرو” و “جکی ویور” برای نقش مکمل زن و مرد برای فیلم “Silver Lining Playbook” کاندید اسکار شده اند و خود فیلم و کارگردانش “دیوید او راسل” هم کاندید بهترین فیلم و کارگردانی هستند. بن افلک کارگردان آرگوبهمراه تهیه کنندگان فیلمش
میشل هانکه و فیلمش “عشق” برنده بهترین فیلم خارجی گلدن گلوب ۲۰۱۳ شد و برای اسکار هم کاندید میباشد. در مراسم اهدای بهترین های گلدن گلوب امسال فیلم آرگو بهترین فیلم و بن افلک بهترین کارگردان شدند و دانیل دی لوئیس برای لینکلن و جسیکا چستن برای “صفر تاریک سی” بهترین هنرپیشههای نقش اول زن و مرد شدند. جنیفر لارنس برای سیلور لاینیگ پلی بوک و کریستوفر والتز برای جانگوی رها شده جایزه بهترین هنرپیشه زن و مرد نقش مکمل را دریافت کردند. در قسمت فیلمهای موزیکال و کمدی موزیکال “بینوایان” بهترین فیلم و کارگردانش “تام هاپر” بهترین کارگردانی و “هیو جکسن” بهترین هنرپیشه مرد و “آن هاتاوی” بهترین هنرپیشه نقش زن، گلدن گلوب ۲۰۱۳ را از آن خود کردند. تام هوپر کارگردان موزیکال بینوایان و گروه بازیگرانش
کوئینتینو تارانتینو برای جانگوی آزاد شده جایزه بهترین فیلمنامه را صاحب شد. آنچه مسلم است تعدادی از همین افراد قادر خواهند بود که جوایز مشابه اسکار را از آن خود گرداند و انتظار میرود که فیلم لینکلن و اسپیلبرگ در اسکار شانس بیشتری از گلدن گلوب داشته باشد.
نگاهی به تارانتینو و جانگوی رها شده
آخرین ساخته فیلمساز جنجالی هالیوود کوینتنو تارانتینو با نام “جانگوی آزاد شده” بروی اکران رفت و برای چندین رشته از جمله بهترین فیلم و کارگردانی کاندید جایزه گلدون گلوب و اسکار شد و قادر به ربودن جایزه بهترین فیلمنامه از گلدن گلوب امسال شد. در این مقاله به طور اختصار نگاهی داریم به این فیلم و سینمای خاص تارانتینو. داستان جانگوی آزاد شده مانند بسیاری از فیلمهای تارانتینو داستانی است معمولی و به زعم خودش “عامیانه” (Pulp) ولی با پرداختی متفاوت و منحصر به سبک و شیوه تارانتینو. “جانگو” بردهایست (جیمی فاکس) که توسط یک جایزه بگیر آلمانی ملقب به دکتر گینگ شولتز (کریسوفر والتز) آزاد شده و به ازای آزادیش در ابتدا با کمک به این جایزهبگیر جهت دستگیری متهمان فراری همکاری میکند و پس از گذشت زمان با او عقد شراکت و کمک دائمی میبندد در ازای کمک دکتر شولتز برای یافتن همسر در بند جانگو که در اسارت “کلوین کندی” مالک بزرگی در ایالت میسی سی پی (لئوناردو دی کاپریو) است. زمان داستان فیلم برمیگردد به نیمه قرن ۱۹ و سالهی ۱۸۵۲ در آمریکا، چند سال پیش از جنگهای داخلی و در زمان اوج بردهداری در مناطق جنوبی. قاعدتا فیلم باید شکل و شمایل فیلمهای وسترن آمریکائی را داشته باشد البته با زرق و برقهای امروزی. اما تارانتینو در این وسترن مدرن و بقول خودش ” اسپاگتی وسترن ” بیشتر نگاهش به وسترنهای ایتالیائی دهه سشصت سینماست و کماکان به اجزا و موضوعات مورد علاقهاش مانند خشونت، عشق، دوستی، مسئولیت، خشم و انتقام با زبانی شاعرانه و کمیک در این فیلم میپردازد. فیلم مملو از صحنههای زیبا و دیالوگهای به ظاهر ساده ولی در عمق پیچیده است. تارانتینو با وجود استفادههای مکرر از کلمه ممنوعه “نیگرو” در این روزگار، باز توانائی آنرا دارد که همان دیالوگها را به شعری زیبا تبدیل کند و نمای کاملی از آن دوران غرب وحشی و حقایق تاریخیاش عرضه دارد.
“جانگوی آزاد شده” نگاهی است به ظاهر کمیک ولی در باطن بسیار تلخ و انتقادی به تاریکترین بخش تاریخ امریکا و مسئله بردهداری. درست همان نگاه به ظاهر کمیک و تلخ است که او در فیلم قبلیاش “لعنتیهای بی آبرو” به جنگ جهانی دوم و فاشیزیم هیتلری دارد. تارانتینو نمیخواهد که فیلمهایش فقط زد و خورد محض باشند، بلکه شخصیتهایش را به حرف زدن وامیدارد که نه تنها خودشان و درونشان را بروز دهند، بلکه همان قدر هم فرهنگ روز و غالب آمریکا را نشان دهند. مانند صحنههای اولیه “پالپ فیکشن” زمانی که دو قاتل حرفهای در راه انجام ماموریتشان قصهها و دیالوگهای جالب و شنیدنی برایمان تعریف میکنند و راجع به همبرگر و سیب زمینی سرخ کرده و نامشان به زبان فرانسه سر بیننده را گرم میکند. شخصیتهای او خارج از حرفه و جایگاه اجتماعیشان همان خصوصیات مشترک اکثر آدمهای آن جامعه را دارا میباشند. گنگسترهای فیلمهای تارانتینو خود او هستند و با زبان خود او حرف میزنند. آنها هم حراف هستند و هم عریان و باز برای بیننده همانند شخصیت مالک بیرحم و بردهدار “کلوین کندی” که لئوناردو دی کاپریو به خوبی و با کمال مهارت آنرا به نمایش میگذارد.
جیمی فاکس و کریستوفر شولتز در نمائی از “جانگو..
تارانتینو با سینمایش دنیای نوینی میسازد و با نبوغ و خلاقیتاش رنگ دیگری به آن میزند. او همان شیفتگی کودکوار فرانسوا تروفو و اسکورسیزی را نسبت به عالم سینما دارد. او پیش از آنکه یک کارگردان و فیلمنامهنویس باشد، یک نماد فرهنگی است. نمادی است از بخشی از فرهنگ روشنفکری معاصر آمریکا که طی دو دههی اخیر اوج گرفته است و از فرش به عرش عزیمت کرده است. او خود مالیخولیای جذاب سینماست. فیلمهایش ضیافتی رنگین است از هر آنچه که شما از خوان و سفرهی سینما میخواهید. دنیای داستانی و پر ماجرای فیلمهایش بسان مهمانی با شکوهیست که بیننده دوست دارد هرگز تمام نشود. شخصیتهای فیلمهایش با آنکه بسیار واقعی و ملموسی از دنیای پیرامون ما هستند در عین حال بیشتر ساخته و پرداختهی خود سینما و موجودیت آن نیز میباشند. او حتی عامدا و بر خلاف واقعیت پایان فیلمهایش را بر آنچه باید استوار باشد بنا میکند نه بر آنچه در تاریخ رخ داده. او در “لعنتیهای بی آبرو” در پایان هیتلر و همراهانش را در سالن سینما به آتش میکشد و نابود میسازد و در “جانگوی آزاد شده” زن و مرد اسیر قبل از جنگهای داخلی کاخ بردهداری و یاران و حامیانشان از سفید و سیاه را منفجر و به نابودی میکشانند و خود را آزاد میکنند. پایان خوش سینمای او همیشه دارای پیامی است در تقابل با آنچه در واقعیت و در تاریخ ثبت شده است. تارانتینو و کریستوفر والتز برندگان گلدن گلوب ۲۰۱۳ برای “جانگوی آزاد شده”
تارانتینوی ۵۰ ساله اولین کار سینماییاش را که خود بازیگر آنهم بود بنام “سگدانی” در سال ۱۹۹۲۴ در ساندنس فیلم بنمایش درآورد که موجب تقدیر همگان قرار گرفت. از آن پس او بعنوان نویسنده، داستان نویس، فیلمنامه نویس و کارگردان و بازیگر حضوری موثر در عالم سینما داشته است ولی هرچند از نظر تعداد فیلم محدود. او دو سال بعد در سال ۱۹۹۴ با فیلم معروف “داستان عامیانه (Pulp Fiction) ” موفق به دریافت نخل طلای فستیوال کن شد و در هفت قسمت توانست کاندید اسکار شود و نهایتا برای بهترین فیلمنامه، اسکار آن سال را از آن خود کرد. تارانتینو سپس سری “بیل را بکش” را درست کرد و دو فیلم دیگر در سالهای ۲۰۰۷ و ۲۰۰۹ بنامهای “ضد مرگ” و “لعنتیهای بی آبرو” را ساخت که هرکدام بنوبه خود مورد توجه منقدین فیلم دنیا و جشنواره های جهانی قرار گرفت. او در سال ۲۰۱۰ به سمت رئیس هیات داوران فستیوال کن برگزیده شد. تارانتینو یک وامگیر متعهد سینماست . مقلدی است با کلاس ؛ شاگردی است زرنگ که خوب میداند چطور از فیلمهای دیگران وام بگیرد و رنگی از ذهنیت، خلاقیت و نبوغ خود را به آنها بیفزاید و مهر خود را بر آنها بزند. او همانقدر گذار و سینمایش را دوست دارد که سینمای سرگرم کننده و سبک فیلمهای رزمی چینی و هنگ کنگی را و همان اندازه فیلهای تخیلی خوناشامی و زامبی و وسترن اسپاگتیهای خونین و اغراقشدهی ایتالیایی را. او یک فیلمساز پست مدرن سور رئالیست است که خشونت و نوع نمایش آن از مشخصههای نمایش سوررئالیستی اوست در سینمای خاص خودش.
ترانتینو سر صحنه سگدانی(Reservoir Dogs) محصول 1990
یکی از شاخصهای اصلی سینمای ترانتینو جایگاه موسیقی و نوع و نحوه استفاده از آن در زمانها و مکانهای مختلف فیلمهایش است و همانند استفاده از داستانهای عامیانه برای فیلمهایش، معمولا از موسیقیهای بسیار عامیانه که همهگان با تم و ملودی آن آشنا هستند با پرداختی متفاوت استفاده میکند. او با استفاده از موسیقی سبک فیلمهای وسترن ایتالیائی برای فیلمهائی مانند “بیل را بکش” و “داستان عامیانه” همان حال و هوای دوئلها و انتقامگیریها را با موزیک القا میکند. در “جانگوی آزاد شده” او نیز بار دیگر از این نوع موسیقی بهرهبرداری میکند. نوع تیتراژ شروع فیلم با موسیقی انتخابیاش از فیلم قدیمی “جانگو” در سال ۱۹۶۹ با بازی “فرانکو نرو” ما را مستقیم به سینمای وسترن ایتالیا در دهه شصت میبرد. یادآور فیلمهای “رینگو” و “یک دلار سوراخ شده” است و حضور کوتاه “فرانکو نرو” در فیلم جدید او نیز تاکیدی است به دلبستگی بیحد تارانتینو به این نوع سینما.
تارانینو سالیانی پیش گفته بود که پس از ساخت ۱۰ فیلم و یا در ۶۰ سالگی بازنشسته خواهد شد. او تا کنون ۹ فیلم ساخته است و دوستداران سینمای او حاضر به پذیرش این نقل قول از طرف او در سن پنجاه سالگی نیستند و بیصبرانه در انتظار آثار بعدی این فیلمساز خوش قریحه سینما هستند.
معرفی تعدادی از فیلمهای جدید در ماه فوریه
A Glimpse Inside the Mind of Charlie Swan II
چارلی شین” هنرپیشه جنجالی سریال “دو مرد و نیم” تلوزیون و گرانترین بازیگر سریالهای تلوزیونی پس از از دست دادن نقشاش در این سریال موفق و پربیننده، دوباره به سینما و پرده بزرگ روی آورده است. او اینبار در قالب یک طراح گرافیک بسیار موفق در شهر لس انجلس ظاهر میشود. دیزاینری که از همه لحاظ در اوج است و سرمست موفقیت در کار و زندگی خصوصی که دوست دختر بسیار زیبایش او را رها میکند و رابطه عاطفی و عشقی بین آندو ناگهان از بین میرود. “چارلز سوان” (چارلی شین) ناگهان از نظر روحی سقوط میکند و به افسردگی عمیقی دچار میشود که به کمک خواهر و تنی چند از دوستانش دوباره سعی میکند بر مشکلات فائق آید و به زندگی معمولی بازگردد. او تلاشی مضاعف برای بازگرداندن و همچنین جنگ با دوست دخترش را درپیش میگیرد و این سئوال را برای تماشگر بوجود میآورد که آیا دوست داشتن و نفرت در یکزمان امکانپذیر هست؟ حاصل این تلاش فیلمی است کمدی بنام “جرقهای در ذهن چارلز سوان 3” به کارگردانی “رومن کوپولا” و محصول کمپانی 3A24 Stand Up Guys
تبهکاری بنام “ول” (ال پاچینو) پس از ۲۸ سال از زندان آزاد میشود و دوست صمیمی و قدیمش “داک” (کریستوفر واکن” پس از رفتن به پیشواز او طرح تشکیل یک گروه تازه را با همکاری دوست قدیمی دیگرشان “هریش” (الن آرکین) میریزد. دوستی و بهم پیوستگی این سه دوست با این همکاری محکمتر از گذشته میشود و بخاطر کهولت سن مشکلات خاصی هم برایشان در این حرفه ایجاد میشود. حاصل داستان در فیلمی کمدی گانگستری بنام “دوستان برخیزید” به کارگردانی “فیشر استیونز” بنمایش درمیآید. علاوه بر این سه هنرپیشه توانا که هرکدام در پرونده خود یک اسکار را حمل میکنند “جولیانا مارگولیس نیز در این فیلم بازی دارد.
پنجمین فیلم از سری “سخت بمیر (Die Hard)” با بازی هنرپیشه همیشگی این تریلر “بروس ویلیس” آماده پخش است. اولین فیلم “دای هارد” در سال ۱۹۸۸ با بازی بروس ویلیس در نقش “دان مک کلان” پلیس شهر نیویورک بروی پرده رفت. اولین اثر توسط “جان مک تایرمن” از روی کتاب “هیچ چیز همیشگی نیست” نوشته “رودرک تروپ” به فیلم برگردانده شد و مورد استقبال شدید تماشگران در دنیا قرار گرفت. سپس در ۱۴ سال گذشته سه فیلم دیگر به این سری اضافه گردید که دومی و سومی هم تا اندازهای مورد توجه تماشاگران قرار گرفت ولی چهارمین اثر از موفقیت چندانی برخودار نشد. اینبار داستان فیلم در خارج از آمریکا و در مسکو میگذرد و “جان مک کلین” برای دیدار پسرش که او نمیدانسته یک مامور ورزیده و کارکشته سازمان سیا است به او میپوندد و ناخواسته در جریان از بینبردن بخشی از تاسیسات مخفی اتمی روسیه برمیآیند. “جی کورتنی” در نقش پسر “جان مک کلاین” نقش آفرینی میکند و “جان مور” کارگردانی پنجمین فیلم از سری “دای هارد” با نام کامل A Go.od Day to Die Hard را بعهده گرفته است.
تازهترین فیلم عباس کيارستمی، فيلمساز مطرح ايرانی با نام “مثل یک عاشق ” بروی پرده سینماهای آمریکا میرود. “مثل یک عاشق” کيارستمی، همراه با فیلمهای فيلمسازان پرسابقهای چون آلن رنه، کن لوچ، ميشائيل هانکه، والتر سالس، ديويد کراننبرگ در ابخش مسابق جشنواره کن در سال گذشته حضور داشت.
فيلم تازه عباس کيارستمی در ژاپن ساخته شده و پيش از اين نام آن “پايان” عنوان شده بود. نام جديد فيلم از ترانهای در فيلم با صدای اِلا فيتزجرالد وام گرفته شده است.
“مثل یک عاشق” داستانی عاشقانه دارد و ماجرای آن در سالهای دهه ۶۰ ژاپن میگذرد.
داستان اين فيلم مربوط به دختر جوان دانشجويی بهنام “آکيکو” است که افسون و زيبايیاش را برای پرداخت هزينه تحصيل خود میفروشد.آکيکو روزی با مشتری ويژهای روبهرو میشود؛ يک دانشگاهی آزموده و سالمند که با او بسيار دوستانه و محبتآميز رفتار میکند و ميان آنها رابطهای نامتعارف شکل میگيرد.
توليد اين فيلم بر عهده شرکت فرانسوی MK۲ میباشد که تاکنون ۹ بار با کيارستمی همکاری کرده و پخشکننده آن شرکت “يوروپيس” است که پخشکننده ژاپنی فيلمهای کيارستمی است.
براساس یک داستان واقعی از مبارزات انتخاباتی سال ۱۹۸۸ کشور شیلی است که منجر به سقوط دولت نظامی پینوشه دیکتاتور معروف آن کشور شد. رهبران گروههای مخالف پینوشه برای نیل به هدفشان که همان آزادی و دموکراسی برای شیلی بود با هم توافق کرده و جوانی بنام “رنه سودر” را که سرپرست یک کمپانی تبلیغاتی بود بعنوان نماینده خود برای مبارزه با دولت نظامی و نمایندگان راست متمایل به دولت معرفی کردند و همگی گرد او جمع آمدند تا دستیابی پیروزی نهائی. “رنه” و تیمش با آنکه شدیدا زیر نظر و فشار دستگاههای امنیتی و نظامی پینوشه بودند با درایت و شهامتی بینظیر و با طرح نقشه و برنامه ریزی دقیقی موفق به پیروزی و برقراری دموکراسی پس از گذشت ۱۵ سال در شیلی شدند. “پابلو مارین” کارگردان اهل شیلی این فیلم را ساخته است و در آن هنرپیشه جوان و با استعداد مکزیک “گیل گارسیا برنال” بازی دارد. “برنال” در گذشته در نقش “چگوارای جوان” در فیلم “خاطرات موتور سیکلت” بازی داشته است.
“۱۱ گل” نام فیلمی است از سینمای چین ساخته “ژنگ ژیایشوئی” ، و در باره پسر بچه ۱۱ ساله با استعدادی است از خانوادهای بسیار فقیر در یکی از نواحی محروم چین. این کودک که در ورزش ژیمناستیک بسیار خوب است از طرف مدرسه بعنوان نماینده ژیمناستیک برای شرکت در مراسمی انتخاب میگردد. رئیس و معلم مدرسه از او میخواهند که پیراهن تمیز و نوئی برای روز مراسم تهیه کند که فراهم کردن این برای او و خانواده فقیرش بسیار دشوار است. نهایتا با سختی بسیار پیراهن تهیه میشود ولی در جریان سفر، فردی فراری از دست قانون و پلیس به جرم قتل پیراهن بچه را میدزد و پسر بدنبال باز پس گرفتن آن بدنبال مرد فراری میرود. سینمای چین سالیان درازی است که از تحولی اصولی جهت تکنیک و موضوع فیلم برخوردار است و فقط تحت نظارت اداره سانسور از مسائل سیاسی و انتقاد از دولت چین خوداری میورزد. این فیلم بزبان چینی (مندرین) و با زیر نویس انگلیسی است
The West of Memphis
“ایمی برگ” کارگردان و کاندید اسکار بهمراه تیم “پیتر جکسن” خالق سری “ارباب حلقهها” مستند “وست ممفیس” را بروی پرده میبرند. “وست ممفیس” روایتی ناگفته و باز کردن اسرار پشت پرده از یک واقعه دردناک در سال ۱۹۹۴ در ایلت آرکانزاس است. وست ممفیس نام شهر کوچکی است در این ایالت و داستان فیلم جدال و تلاش گروهی است با مجلس ایالتی برای نجات جان سه نو جوان( تین ایجر) بیگناه که به جرم قتل سه پسر بچه هشت ساله دستگیر و به محاکمه کشانده شدهاند. این مستند شواهد و مسائل جدیدی از پرونده را که به عمد طی این دوران مخفی نگاهداشته شده بود بار دیگر عریان میسازد.