نگاه: افسانه نجومی
اگر قاعدهی هر بازی را حركت از گسترهی نشانهها و رسيدن به قلمرو تازه و متفاوت معناها بناميم جمهور میتواند برآيند حركت ذهنييتی پويا و سيال باشد كه با دستيابی به ظرفيتهای متنوع كلامی سعی در رسيدن به آن دارد. اگرچه به تعبير من گاه به صراحت يك لهجه تنه میزند اما در ساختار هندسی خود و در فراشد در يافت متن با حركت متكثر دالها و با گذر از معناهای قراردادی به جلوههای گوناگون و متضادی دست میيابد كه قادرند در روند مستمر خود يادآور رخدادها و كنشهای سياسی / اجتماعی جهانی باشند كه رو در روی شاعر چهره گشوده به بيان ديگر جمهور با زبانی كنايی در چشم انداز محتوايی خود توانسته به ترسيم جهاني بپردازد كه با دلالتهای نمادين معنايی و با نگرشی راديكاليزم و رويكردی سياسی / منتقد به نقد جهان پيرامون بپردازد.
كنار شما ايستادهام كه كنارم بايستند/ و همه در معصومييت زير شلواریها/ به نيچه و گوسالهای نگاه كنيم/ كه چشم در چشم هم فلج شدهاند .ص۶۶
به واقع متن در فرايندی ديالكتيكی در امتداد زنجيرهی زبانی با لقوهای قرار میگيرد كه در حركت صريح خود مدام از دالی به دال ديگر در حركت است. پس معانی يا مدلولها در امتداد زنجيره يزبانی بيپايان و با ايجاد گسست و چند پارگي در روند رو به گسترش خود مخاطب را به كشف و تاويل ارزشهای نمادين كشانده با چشمانداز تازهای روبرو مینمايد.
قبل از شروع داستان دكمه را زدند / وروی صفحه، براd عبرت /گريهی رخش را نشان دادند /اما نقطهی اوج زير كفش تو بود/ كه برای سوار شدن بايد اول راه میرفتی/
در حالی كه تو بال زده بودی / اين در طرح اوليه نيست. ص۱۰۵
دقت در فرآيندهای حسی / ادراكی در پرداختی رئال و حركت به سمت سورئاليستی متكثر و سيال و همچنين به متن كشاندن آنچه را كه حاشيه میپنداريم از ويژگیها و شاخصههای متن و فرآوردهی مناسبات بينامتنی است كه با نگرشی هستیشناسانه در ماهييت و محتوای پارادوكسی و تناقضآميز خود ودر مسير خلق دلالتهای ضمنی و معناهای محتمل و غيرقطعی كه از روابط درونی عناصر و اشياء بهمراه متن جاريند حائز اهمييت میباشد، اما جذابيت اثر سويهی طنز آن است كه با نگاهی به استراتژی نوشتار و دريافت لحن طعن و كنايه و اشارات تناقض گونه به خوبی لمس میشود. گويی تنها همين زبان است كه با وجود هستی شناسانهی متن همخوانی دارد و شاعر تنها به مدد همين زبان است كه توانسته به معارضه و چالش با جهانی بپردازد كه زبانی جز طنز و ريشخند و مذيح نمیشناسد و اين چنين سرو كار مخاطب با جزيياتی است كه در روند رو به گسترش خود به تضادی معماگونه میرسند كه در كلييت يكدست و منسجم خود بار سنگين درونمايهی متن را به دوش میكشد.
به واقع طنز در نگرشی عميق برای نمود كرختی و ابتذال جهان بايد كه روابط اشياء و كلمات را در حركت متداول و معمولشان خارج نموده به آشنايیزدايي و پرتاب به جهان فراواقع آنها را در مسير ديگر به چرخش مدور خود بكشاند، تا مخاطب به نمودی عينیتری ازجهان دست يابد.
نيمرخ جا مانده بر نيمكت پارك میگويد/ شگرد من شمارهگذاری بادها بود/ چكاندن قطره در بينی مجسمهها/ و شانه بياريد شانه بياريد/ در خط مقدمی كه اين سيم خاردار/ از شكم مادر شروع شد.ص۱۱۸
توجه به مناسبات درونی عناصر با رمزگان كليد و دور ريختن سنتهای بيانی و طرح مناسبات جديد گفتاری كه در همان حال به شكلی صريح ابژكتيوند، همچنين تاثير ناخودآگاه ذهن و هم نشينی تصاوير و واژگان و كشاندنشان از نمای دور به نمای نزديك يا بر عكس كه در نهايت به بازی رمزی و معما گونهی تصاوير بدل میشود از ديگر تكنيكهای قابل بحث متن به شمار میآيند. همچنين استفاده از حركت سريع تصاوير در برداشتی چندوجهی از تكنيك كولاژ در گرايشیي سوبژكتيو به شاعر كمك نموده است تا با مونتاژ تصوير به تصويری ديگر كه گاه حتا متناقض و متضاد وبا تكهی ديگر است بپردازد.
به واقع هر تصوير با خلق ابژهای محسوس آشكار كنندهی تصوير ذهنی و تفكری است كه خواجات با استفاده از خود آگاهی ذهن سعی در نمود آن دارد. تصاويری كه با تركيب شدن به تصاوير ديگر به بازنمايی شناخته شدهای كه در مسير حركتشان به فراسوی خود میروند اشاره دارند.
آسمان پاريس را كه اين قدر تعريفش را كردهای / مگر نه اين كه يك در چوبی نجات داد / كه هيچ متعلقاتي نداشت؟/ من سورئاليست يك موش هستم/ كه خيال میكند دمش را شناخته- اما…./ راستی اين آژانها/ عجب سببيل مرتبی دارند!. ص۸۳
استفاده از لحنهای مردمی/ زبان محاورهاي و تلفيق زبان گفتار به نوشتار به منظور رسيدن به منش چند آوايي در متن از ديگر شگردهای مورد استفادهی شاعر بوده است چنانكه شعرهای فرض و فرمان تازه مصداقهای اين شگرد بشمار میآيند.
با اين همه نمیتوان وجود نگرشی مطلق گرا در مسير ديدگاههای راوی دانای كل كه گاه مسير متن را به حركتی جبری / خطی تقليل داده است را نديده گرفت. بواقع خواجات پس از چند پرنده مانده به مرگ كه به شدت درگير نوعي رمانتيتيسم حاكم بر نگرش ادواری خود بوده رها شده و با دستيابی به گونهای تفكر سيال در جمهور دست يافته است.
اما همين تفكرگرايی بنظر میرسد كه خواجات را در گير نوعی مطلقگرايی نموده است كه تا پايان، حركت سيال متن را به خلائی خطی مبتلا نموده است اما پس از گذشتن اين مسير تصاوير از آنچه شاعر با سويهای خودآگاه قصد ارائهاش را دارد در بيشتر مواقع از مسير تكخطی رخدادها و كنشهای انفعالی متن گريخته تا بيانگر علت و معلولها باشند.
خيابان نادری عجله دارد/ اما كفش من كه دستهای خود را در واكس كرده/ تا خون كسی را نبيند / اين حرفها برايش يعنی كشك!/ خانمها!/ آقايان!/ اين كفش، فقط يك سئوال قيمتش است / من از فرط پاسخ با د كردهام./سر بگردانيد!/ اين آخرين فرصت است برای خيابان شما / برایي نجات. ص۷۳
اما آنچه كه جمهور را در مسير خلاق و آگاهیدهنده به پيش میبرد رويكرد سياسی/ اجتماعی و درك بينش آگاهانهايست كه در افق معنايی نوشتار برآيند تبلور و تجلی تضادهاي موجود جهان ممكن است. جهانیكه در موقعييت تراژيك گرفتار وهمی متناقض و سرد است پس برای دستيابی به نظم نوين جهانی است كه:
گاو چران سوار بر موشكی پروار / كلاه تكان میدهد و پيش میرود در دهكدهای جهانی.
شعرهای تقويم و نقطهای برای پيان كه به تعبير من از سيالترين شعرهای اين مجموعه محسوب میشوند با دستيبابی به رويكردی روانشناختی/ جامعه شناختی و تاريخی در ژانر ويژهی خود توانستهاند بدور از شتابزدگیهای ذهنی و زبانی به روشنترين ادراك حسی / اجتماعیي موجود دست يابند.
اما كوچههای بغداد / يك چيزهايی يادم هست/ فكر میكنم اين جای نقشهی جغرافيا بود/ جای همين سوراخی كه گه گاه / مارمولكی از آن سرك میكشد/ با تكهای آدم در دهان./ – پس كبوتران فرات چه؟/ كودكان بصره/ كه در هوای بیمرز پراكندهاند/ ودر بوسهها و آشتیهای ما تفريح میکند ودر بوسهها و آشتیهای ما تفريح ميكنند…….. ص۳۵
شهريور ۸۱
2 Responses to مکثی بر مجمو عهی شعر جمهور سرودهی بهزاد خواجات