با تشکر از شاعر و منتقد گرامیی شعر، منصور خورشیدیی عزیز برای این نگاه شفاف و مسئول به مجموعهی شعر «الف مثل باران» من و ارسال آن به نامهی حبیب برای انتشار.
از این شاعر و منتقد:
۱- خطابه های کهنسال کودکی
۲– از فکرهای با تو
۳– آبی ناگهان
به زودی منتشر میشود:
۱– سجاده روی ماه بینداز
۲– تاجریزی خاکستر
———————————————————————
الف مثل باران
حبیب شوکتی
انتشارات شاعر امروز
حضور غیبت باران
مجموعهی شعر حبیب شوکتی در صد و سه صفحه با شصت شعر در سال هشتاد و سه منتشر شده است. یک دهه از عمر این مجموعه میگذرد . نگاه مرا به این مجموعه به حساب همان سال انتشار میخوانید . داوری من در مورد شعرهای این شاعر مهاجر را در مجموعهی تازه نشر آن به گونهی دیگر خواهید خواند.
راه طی شده در این مجموعه ” از خواب سبز رسید ن ” تا ” آبخوان فصل شکوفه ” با تانی شکل گرفت. ” الف مثل باران ” از سمت کوچههای رفتن درون عادت باران ، از تلاقی شبنم و شکوفه و زاده شدن در باغ اشتیاق ، خواننده را با خود همراه میکند.
در طول تمام راه شاعر شاخه میزند و در بیقراریهای نازک و هاشور خورده خیال، حسرت و هراس خود را منتشر میکند تا غیبت خود را آن سوی حضور باران در فراز و فرودهای زندگی از نشستن و برخاستن از خواب بلند شبانه با اشارتی گذرا هفت آسمان عشق را پایکوبان و شلنگ انداز طی کند و از خود بی خود شود.
شکوفه از تلاقی شبنم گفت
و من کنار تو
از باغ اشتیاق زاده شدم . ( شعر: از خواب سبز رسیدن )
در این مجموعه حبیب شوکتی با تمام پدیدههای پیرامون خود به شکل نمادین بر خوردی صریح و قاطع دارد. تلاش میکند که فاصله را کوتاه کند. فاصلهی میان انسان و جهان هستی!
نه پر پرواز
که فقط آسمانی اندک را طلب کردیم
به قصد پروازکی محتصر
تا از گیر زمینمان رها شویم ( شعر : قدم )
تمام آن چه در این مجموعه دیده میشود. از نشستن بر سفینهی باد تا بیرون زدن از خویش، از آن سوی باران تا این سوی آینه، تلاشی است که فاصلهها کوتاه شود و شاعر رها از تمام وابستگیهایی که او را زمین گیر و دلگیر کرده است. و میخواهد که آسمان جولانگاه کبوتران عاشق شود.
جا به جایی واقعیت اشیا، نه کشف محسوب میشود و نه جادو اما میتواند تغییر جا دادن واقعیتها باشد. واقعیتی که در سطح خود را نشان میدهد تا در عمق همین پدیدهها معنای حقیقی خود را بروز دهد.
روی التفات تر ِ شبنم حساب کن
کنار بیقراریی شب بنشین
و خواب سرد آب را
شمارش کن ( شعر: عبور باغ از حضور جوانه )
در تمام این مجموعه احساس میشود که فرایند سرنوشت شاعر حضور دارد که با سرشت باطنی او گره خورده است. و زمینهی تحول معنایی را در کارکرد نحوی زبان با استفاده از آرایههای ادبی آماده کرده است.
ساختار برخی شعرها نشان دهندهی آن است. که با توصیف و روایت نیت ارائهی محتوا را که بیشتر جنبهی حسی و تخیلی دارد. با استفاده از استعارهی کنایی، مجاز، حس آمیزی، تقابل و تضاد و مراعات نظیر در سر دارد. از واج آرایی نیز برای خلق موسیقی کلام بهره برده است.
شعر ” آغاز ” در صفحه ی ۲۵
انگشتانم را / درون روشنایی شب میکشم
و خون عزیز بارش را
بر روی پوست مرطوب بنفشه / نقش میزنم
وآنگاه خاموش
بی صدای روشن تو / مثله میشوم
تجلی کارکرد هجای ” ش ” در کلمههای فوق اشتیاق شنیدن را در مخاطب بیدار میکند . خلق ترادف از شکل ظاهری نشان از شروع زندگی شاعر و سرنوشت شعر محسوب میشود که، مصوتها و صامتها، رنگ و نور، جلوههای حس آمیزی و تضاد در صدای روشن و روشنایی شب با ساخت تکنیکی برای دریافت غنای معنایی تلنگر بیداری را مدام در ذهن و زبان فرود میآورد.
شاعری که قدرت بهرهوری از واج آرایی، اشتقاق، ترکیب، جناس، تضاد و پارادکس و مجاز را در رسیدن به آفرینشهای شاعرانه میشناسد قدرت آن را دارد تا برای خلق موقعیتهای تازه در شعر، زمینه را برای استفاده از صورتهای متفاوت کلمه آماده سازد تا روح کلام و معنای حاصل از تکنیک بیان در نظر مخاطب آسان جلوه کند.
شعر ” از این همیشه خالی “
همیشه می خواستم
کنار ماهتاب بنشینم
و قطره قطره ی بی تاب روز را
درون حنجره ی صبحدم بنشانم
و نبض جاری باران را
به مهمانی گل ببرم
به احترام آب بایستم
و صبح صورت جانم را
درون عاطفه ی فصل
غسل بدهم
مفاهیمی که در خلق ارتباط شاعر با خواننده ی شعر وجود دارد به لحاظ مفهومی بیان زیبایی و عشق و رابطه با اشیا و پدیده ها است . گرایش فکری شاعرانی که در جهان مادی و در طبیعت هستی پیوند خود را با زندگی ارتقا می بخشند . و با واقعیت های بیرونی و عوامل موجود در طبیعت آشنا هستند . و عناصر مهم اجتماعی را برای ایجاد تحول در روحیه ی خود لازم می دانند . تا ادامه ی حیات در جسم و جان آن ها سبک جلوه کند .
اما در شعر الف مثل باران در صفحه 89
شاعر خواننده ی شعر را با پرسش های متفاوت در گیر می کند .
چه کسی
چهار چوب را
بر عکس های خاطره
قاب کرد
در جواب همه ی این پرسش ها شاعر به خود می رسد . تردید را با قطعیت از خود دور می کند . و با حسرت روز های رفته را این گونه بیان می کند ؟
نسیم می گذرد / از من
بی آنکه برگی
بر شاخه های جوانیم
تازه شود
شاعر در این مجموعه پر از هوای پرنده شدن ، پرش های زندگی خود را به سمت دلهره ی نازک قناری سوق می دهد !این نوع از بیان حامل پیام هایی است که موجب تحول در ذهن و زبان او می شود ! و دارای نشانه های برجسته از زندگی است . مثل تنهایی و عشق که در حقیقت فراخوان روابط جمعی به حساب می آید . و در اکثر شعر های این مجموعه صد صفحه ای به چشم می خورد .
تسلیم در برابر زیبایی هایی های موجود در طبیعت را با گرایش های فطری که از سرشت او بر می خیزد پیوند می زند .
به اجتهاد آبی دریا
سلام بگویم
و سبز باغ بهاران را
نماز بگزارم
و خطاب به کسی یا چیزی ” و در تقاطع باران و گل / شکوفه زدی “
اما ضعف هایی در کار دیده می شود که از بیان صریح آن پرهیز می کنم . اما آنچه به طور کلی باید مورد توجه قرار گیرد در این جا عنوان می کنم . و آن :
توجه به نحو زبان که احساس می کنم این عیب پس از یک دهه از انتشار این مجموعه بر طرف شده باشد . تکرار در کاربرد فعل و عدم استفاده از فعل بدون قرینه و بزرگ نمایی در مفاهیم برخی عوامل و عدم استفاده از تصویر های تجسمی . جهت ارائه ی بخشی از حرف های نگفته در شعر . تا اندک فاصله ای با نثر ادبی و شعر ایجاد شود!
حضور غیبت باران
در نشست چهارم برگ
و شرح شرحه شرحه ی خاموشی
کنار فصل هیاهو ( شعر : فصل پنجم )
حبیب شوکتی توانمندی آن را دارد که در بیان مفاهیم و مضمون های جدید قدرت بیشتری از خود نشان دهد .و آگاهانه زمینه را برای تدارک نوعی از نگاه برای درک جدید ازجهان شعر فراهم سازد .
وقتی بهار
در من جوانه زد
در تو خواهم روئید
حرفی برای گفتن
در من بکار
نمونه ای دیگر از شعر ” وزین قرار ” برای جان روشن شعر معاصر که می خواهد برخاستن را بیاموزد . بلند شود و خواستن را در مکتب عشق زمینه رشد و تحول فکری خود قرار دهد . این گونه است که حبیب شوکتی زمینه ی بروز تحرک و پویایی را در این قطعه از شعر در خود بیدار می کند .
نشستیم با تو
که خاستن را بیاموزیم
و در مکتب محبت تو
خواستن را
جز عاشق بودن نیافتیم
. . .
و هراسی نبود
که این شعف نورس
کوتاه بیاید
خلاصه ی کلام ، شاعر به کرشمه ای از خود بی خود می شود . چون به درک راز رسیده است . و باید تلاش مضاعف از خود نشان دهد . تا به شناخت عمیق ترین لایه های زندگی برسد . زیرا ” تمام کوچه پر از اشتیاق رفتن ” است . اتفاقی که باید می افتاد . تا در این افتادن برخاستن را بیاموزد
منتظر مجموعه شعر دوم این شاعر ” از غنچه تا مدد خاک ” می مانم
منصور خورشیدی – پنجم دی ماه 1391