از: رضا مقصدی
“سایه ” ، این روزها در امریکاست ودر شهرهای گوناگون ِ آن با دوستان وُ دوستدارانش، شعر وُ حرفهای دلش را صمیمانه در میان مینهد. جایش اینجا، در کنار دلم خالی ست.
پنحره را به روی ما
باز، کن ای سخنسرا!
تاکه ترا غزل /غزل
آبی ِِ آبها کنم.
گل که شکفته میشود
نام تو گفته میشود.
شعر تو از تما م سو
سایه، به سوسن افکنََد.
صحبت ِ عاشقانهات
عاطفههای تازه را
در چمن ِ من افکنَد.
کیستی؟
با کدام دل؟
شورِ ِ جهان ما شدی!
چیستی؟
با چه آتشی ؟
شعلهی جانی ما شدی!
با تو غزل، شکفته شد.
عاطفهی سپید ِ ما
سینه به سینه، گفته شد.
کلن. آبان ۹۱