فتح يك قرن به دست يك سطر!

به یاد پرویز شاپور گرامی در سالروز سفرش

نقل از: روزنامه اعتماد سه شنبه، ۱۷ مرداد ۱۳۹۱ – شماره ۲۴۶۳

گفت‌وگو با «اكبر اكسير» در موردآثار «پرويز شاپور»

۱۳ سال از مرگ پرويز شاپور گذشت
فتح يك قرن به دست يك سطر

 

سيدفرزام حسيني

نامگذاری براي يك پديده لازم است تا در زيرمجموعه آن به توليد انبوه برسد، خواه فارسی خواه تركيبی من‌درآوردی. در  تثبيت آن موثر است. كاريكلماتور چنان كه در سوال قبلی گفتم، كاريكاتوری از كلمات است كه از نرم و روال عادی زبان رسمی مي‌گذرد

پرويز شاپور، نخستين كاريكلماتوريست فارسي بود. در واقع پيش از او در ادبيات، ژانری با چنين عنوانی وجود نداشت. اينكه پرويز شاپور چه سالی به دنيا آمد و چه سالی مرد و تحصيلاتش چه بود، شايد زياد اهميت نداشته باشد. مساله مهم اينجاست كه پرويز شاپور يك گونه ادبی طنز را وارد ادبيات ايران كرد، هر چند نام اين‌گونه را بامداد شعر نهاده باشد. سوای اين مسائل، شهرت شاپور از جای ديگری هم آب می‌خورد؛ وی همسر فروغ فرخزاد يكي از مهم‌ترين شاعران زن معاصر بود كه البته كارشان بعد از چند سال به جدايی كشيد و درباره اين جدايی حرف و حديث بسيار است، اما شاپور تا پايان عمر ازدواج نكرد. از مهم‌ترين ثمرات اين ازدواج و البته حتی بعد از جدايی، مي‌توان به نامه‌های عاشقانه فروغ اشاره كرد كه هنوز هم يكي از كتاب‌های پرفروش است. اين دو فرزندی هم به نام «كاميار شاپور» دارند كه تا زمان حيات پرويز شاپور با وی زندگی می‌كرد. اما برای پرونده كوچكی به مناسبت سالمرگ شاپور به سراغ اكبر اكسير شاعر آستارايی آمده‌ايم كه فكر نمی‌كنم درباره او هم مهم باشد بدانيم كه در چه سالی و در كجا به دنيا آمده است و اينكه بدانيم اين روزها مانند قبل در آستارا زندگی می‌كند. مهم اين است كه اكسير هم از شاعران مطرح عرصه طنز دست‌كم در ۳۰ سال اخير است و بيشتر از يك دهه هم می‌شود كه در قالب شعر طنز، گونه خاصی را با عنوان فرانو مطرح كرده است و برای آن، مانيفست هم نوشته است. حالا از اين حرف‌ها بگذريم كه پرداخت به فرانوی اكسير خودش فرصت جداگانه‌يی می‌طلبد؛ پای حرف‌های اكبر اكسير نشستيم تا ببينيم از پرويز شاپور و كاريكلماتور‌هايش چه می‌گويد. خلاصه‌اش شد اين:

 

اصلا فكر مي‌كنيد براي گفت‌وگو درباره پرويز شاپور چرا بايد سراغ شما آمد؟!

پرويز شاپور مترادف طنز و طرح است، آن هم طنز به مفهوم مطلق. من نيز كه دغدغه اصلي‌ام طنز به مفهوم مطلق است، شايد در غياب بزرگاني چون استاد بيژن اسدي‌پور در آن‌ سوي آب‌ها يا استاد عمران صلاحي در آن‌سوي خاك‌ها گزينه خوبي باشم در اين قحط‌‌الرجال سهل‌الوصول انژكتوري دوگانه‌سوز! يادمان باشد پرويز شاپور به همراه عمران صلاحي و بيژن اسدي‌پور به سه تفنگدار طنز فارسي معروف بودند و من نيز شايد فشنگ‌جمع‌كن اينها باشم!

نام پرويز شاپور در ادبيات ما، با كاريكلماتور گره خورده است؛ پيش از آنكه درباره شخص شاپور صحبت كنيم لطفا كمي درباره پيدايش و ويژگي‌هاي اين ژانر ادبي توضيح بفرماييد.

كاريكلماتور تركيب ابداعي احمد شاملو است به نوشته‌هاي سطري پرويز شاپور كه به معني كلمات خنده‌دار يا كاريكاتور كلمات سطرهايي تكامل‌يافته از سخنان بزرگان يا كلمات قصار عرفاي سابق است و نوعي شيطنت روح طنزانديش است بدون آنكه فكاهه و هزل و هجو باشد؛ تركيبي از انديشه و تفكر و بازي با كلمات شوخ شيرين شهرآشوب كه مخاطب را به دوباره‌خواني وامي‌دارد و ظرافت و ظرفيت زبان فارسي را نشان مي‌دهد. پرويز شاپور در كنار طرح‌هاي بدون شرح شامل سنجاق‌هاي قفلي و اسكلت ماهي مجموعه‌يي از كژتابي و ايهام و بازي با كلمات را در سطرهاي كوتاهي مديريت كرد كه بر دل‌ها نشست و توسط احمد شاملو كشف و معرفي شد. اگر تاييد احمد شاملو نبود و پرويز شاپور يك نويسنده شهرستاني بود و از شهرت همسري فروغ فرخزاد بهره نمي‌برد، شايد اين ژانر طنزاندود پا نمي‌گرفت و در نطفه خفه مي‌شد!

اصلا به نظر شما چرا اسمش را گذاشتند كاريكلماتور؟

نامگذاري براي يك پديده لازم است تا در زيرمجموعه آن به توليد انبوه برسد، خواه فارسي خواه تركيبي من‌درآوردي. در تثبيت آن موثر است. كاريكلماتور چنان كه در سوال قبلي گفتم، كاريكاتوري از كلمات است كه از نرم و روال عادي زبان رسمي مي‌گذرد تا به عنوان يك اثر هنري مقبول طبع جامعه واقع افتد، مثل تركيبي از خنده و انديشه كه مي‌شد خنديشه! اما اين نام پذيرفته شده و بايد به همان نام ادامه يابد.

كاريكلماتورهاي شاپور چه نزديكي يا شباهت‌هايي به شعر كوتاه طنز مي‌تواند داشته باشد؟ آيا اساسا برقراري چنين رابطه‌يي منطقي است؟

سوال بسيار هوشمندانه‌يي است. نوشته‌هاي پرويز شاپور اعجاز ايجاز است. اگر در دهه 70 اتفاق مي‌افتاد، شعر كوتاه تلقي مي‌شد. طنز فاخر و محكمي كه در پس زمينه اين سخنان نهفته است بر ماندگاري آن افزوده است تنها تفاوت آن با شعر طنز به مفهوم مطلق (نه فكاهه و هجو و هزل) اين است كه شعر كوتاه طنز مثلا در فرانو با چارچوب قصوي يا روايت خطي، سوژه‌يي اجتماعي را القا مي‌كند اما در كاريكلماتور يك برش از يك لحظه مثل برق در كلمات مي‌درخشد و مفهوم ديگري را توليد مي‌كند كه رندي خاصي را در كل سطر نمايش مي‌دهد. سهل ممتنع و آسان‌نماست اما عميق و غيرقابل تكرار.

يكي از ويژگي‌هاي مضموني كه در كاريكلماتورهاي شاپور به چشم مي‌آيد، صحبت از مرگ يا به اصطلاح مرگ‌انديشي است، در اين رابطه نظرتان چيست؟<!–

پرويز شاپور جزو هنرمنداني است كه در دهه ۴۰ مرثيه‌گوي شكست‌هاي اجتماعي بودند و دردهاي ملتي بزرگ را در آثار خود نمايش مي‌دادند. با تمام فرزانگي انسان‌هاي ظريف و شكننده‌يي بودند لذا واژه مرگ تنها به مرگ معمولي اطلاق نمي‌شد بلكه مرگ آرمان‌ها و آرزوهاي جامعه بود. پرويز شاپور آدم ساده‌زيستي بود كه خيلي هم بامزه و خوش‌هضم بود. مثل روشنفكران كافه‌نشين آن دوره، بدخيم و دور از دسترس نبود اگر امروز هم به همسايه‌هاي آن روزگارش سري بزنيد، او را در ياد آنها سرشار از انرژي و شادماني عارفانه خواهيد يافت. پرويز در نامه‌هاي فروغ هم يك انسان فرزانه فهيم و مهربان ترسيم شده است. با ده، بيست سطر كاريكلماتور درباره مرگ نمي‌توان او را پوچ‌گرا و مرگ‌انديش، به اصطلاح بوف‌كور، تلقي كرد. اصلا نفس طنز، مثبت‌انديشي است درباره مسائل منفي. پرويز شاپور درباره ماهي يا درخت و پرنده و گربه هم زياد نوشته است ولي نمي‌توانيم او را ماهي‌فروش و جنگل‌بان و پرنده‌باز و موش‌خوار بناميم!

به نظر شما چرا كار پرويز شاپور تداوم پيدا نكرد؟ منظورم اين است كه چرا كسان ديگري اين‌گونه ادبي را ادامه ندانند؟

تا جايي كه من سراغ دارم، از همان دهه ۴۰ و ۵۰ اين نوع ادبي ادامه داشته و امروزه بسيار هم طرفدار پيدا كرده كه اگر مديريت شود مي‌تواند به ادبيات ديجيتالي و اس‌ام‌اسي دامن بزند. كتاب‌هاي كاريكلماتور زيادي منتشر شده كه هركدام با افت و خيزهايي نمونه‌هاي درخشاني توليد كرده‌اند. مهدي فرج‌اللهي در دفتر طنز حوزه هنري پژوهش‌هاي جالبي در اين مورد انجام داده و آثار خوبي منتشر كرده است، يا عباس گلكار در اصفهان و گل‌هاشم و اميرگل در رشت و اميرعباس مهندس در كاشان، سيد حسين حسيني، عليرضا لبش، لعل بهادر و… دوستان زيادي در صفحات ادبي نشريات به تداوم آن همت گماشته‌اند كه در دهه‌هاي آتي خود را تثبيت خواهند كرد.

اگر قرار به تفكيك فحوايي طنز باشد، طنز شاپور را چگونه دسته‌بندي مي‌كنيد؟

طنز پرويز شاپور طنزي تصويري است؛ آشوب كلمه و كلام، شيطنت مرموزي كه خواندن آنها را دلپذير كرده است، طنزي كه در ذهن مخاطب تصوير تازه‌يي از مفاهيم واژه‌هاي معمولي ايجاد مي‌كند. دوستان جواني براي رسيدن به شعر كوتاه طنز به ويژه در حوزه فرانو گاه يك كاريكلماتور را در چند سطر كش مي‌دهند؛ هم از كاريكلماتور مي‌مانند هم از شعر كوتاه طنز در حالي كه پرويز شاپور اگر دست به قلم مي‌برد هرگز سناريويي از پيش تنظيم نكرده بود. بالا رفتن گربه از درخت را در يك لحظه ضربه فني مي‌كرد و مي‌شد: بالا رفتن درخت از گربه! كه هم مفهوم قبلي را صادر مي‌كند هم مفهوم تازه‌يي مي‌سازد.

نقش طبيعت و عناصر طبيعي در آثار شاپور بسيار پررنگ است. لطفا كمي در اين رابطه صحبت كنيد.

پرويز شاپور آدم باهوشي بود، او به جاي پرداختن به رويا و ماليخوليا به اشيا مي‌نگريست. كلمات او جسم و وزن و رنگ داشتند و هر يك نمادي از يك مفهوم بودند لذا او زير پايش را مي‌نگريست؛ رهگذران و همسايه‌ها او را آدم فروتني به حساب مي‌آوردند اما او به دنبال سوژه بود و سوژه‌اش را از جامعه مي‌گرفت. گاهي شاعرانه مي‌نوشت، گاهي كار مكانيك‌ها را انجام مي‌داد و گاهي هم مرده‌شور بود تا فيلسوف اما رگ طنز را مي‌شناخت و نبض جامعه را. فتح يك قرن به دست يك سطر كار اصلي او بود.

جناب اكسير به نظر مي‌رسد فرانوهاي شما از جهاتي تاثير گرفته از كاريكلماتورهاي پرويز شاپور باشد، چقدر با اين نظر موافقيد؟ و دليل‌تان براي موافقت يا مخالفت چيست؟

شعر فرانو از تمام زمينه‌هايي كه به طنز مربوط مي‌شود برخوردار است، از بازي با كلمات گرفته تا كژتابي و ايهام و لطيفه و امثال و حكم ولي هيچ‌كدام از آنها نيست. من از تاثير كاريكلماتور بر شعرهايم خبر نداشتم چون شعر فرانو حاصل يك جهش ژنتيكي كلمه يا سوژه در ذهنم است اما دوست فرزانه كاريكلماتورنويسم، جناب «مهدي فرج‌اللهي»، در نشريه سيمرغ نمونه‌هايي از كاريكلماتور را از لابه‌لاي شعرهايم بيرون كشيده كه برايم جالب بود و دوباره خواندنش براي شما به نظرم مي‌تواند جالب باشد: «پسته لال، سكوت دندان‌شكن است»، «زنبورهاي عسل ديابت گرفته‌اند»، «داروخانه شبانه‌روزي با آن همه قرص خواب، خوابش نمي‌برد»، «به مليحه گفتم بالاخره بله يا خير؟ گفت: خير است ان‌شاء‌الله»، «دسته تبر، درخت حرامزاده‌يي بوده است»، «براي صلح تمام پرچم‌هاي جهان را در وايتكس مي‌خوابانم». لازم به توضيح است از آنجايي كه از اواخر دهه ۴۰ با نوشته‌هاي شاپور آشنا بودم و خودم نيز در دهه ۵۰ و ۶۰ گاهگاهي كاريكلماتور مي‌نوشتم شايد در ويژگي ايجاز بر شعر فرانو تاثيراتي گذاشته باشد.

و حرف آخري درباره زنده‌ياد پرويز شاپور اگر داريد، ما براي شنيدن آماده‌ايم.

پرويز شاپور را تنها طرح‌هاي سنجاق‌قفلي و ماهي و… يا كاريكلماتورهايش مشهور عام و خاص نكرد. دهه ۴۰ و ۵۰ دهه‌يي بود كه اگر در محافل ادبي و هنري تهران و دوران دبيرستان با دوستان خود روزنامه ديواري مي‌نوشتي، مي‌شدي شاعر و نويسنده و روزنامه‌نگار. اگر تئاتر بازي مي‌كردي مي‌شدي آرتيست و هنرپيشه. اگر در مراسم و مناسبتي آواز مي‌خواندي يا در محافل دوستانه ساز مي‌زدي، مي‌شدي خواننده و آهنگساز (البته در صورت داشتن استعداد در زير سايه تلويزيون قطبي) حالا بگذريم از مصاحبت و همنشيني دوستان بزرگ و بزرگوار و نشريات مهم اثرگذار، ازدواج با فروغ فرخزاد و معاشرت با شاعر و نويسنده و زمان و مكان و دست آخر استعداد و هوش و زمان‌شناسي و قابليت‌هاي هنري، يكي از هزاران پرويز آن روزگار را پرويز شاپور به ثبت رساند و چون كارش ابتكاري بود و معرفي چون شاملو داشت، نور علي نور شد. حالا شاعران و نويسندگان و هنرمندان و اهل قلم ما اگر مي‌خواهند نامي بزرگ در بين نام‌ها باشند، بايد دست به ابتكار بزنند و با توجه به نياز زمانه استعداد ناب خود را بروز بدهند و هرچه زودتر از عضويت صنف شريف فتوكپي و زيراكس استعفا دهند. ديگر دوران دايناسورهاي ادبي به پايان رسيده همچنين دوره نوچه‌گري. سعي كنيم واقعيت خود را بروز دهيم. هزاره سوم، هزاره مرگ نام‌ها و تولد ذهن جمعي براي خدمت به انسان معاصر است و حمايت از كره مظلوم زمين. و پيروزي نهايي با طنز است اگر باور نمي‌كنيد از ۱۱۸ بپرسيد!

 

درباره Habib

متولد سال ۱۳۳۰ رشت استان گیلان- کسب لیسانس از دانشگاه ملی ایران- کوچ به ینگه دنیا سال ۱۳۶۵ و اقامت در کالیفرنیا-چاپ اولین کتاب شعر بنام (الف مثل باران) در سال ۱۳۸۴ در ایران توسط انتشارات شاعر امروز.
این نوشته در مصاحبه ارسال شده است. افزودن پیوند یکتا به علاقه‌مندی‌ها.

نظرتان را ابراز کنید