این مقاله قبلآ در شمارهی بهار رادیو زمانه (جنگ صدا) آمده است.
مقدماتی نظری برای بازخوانی تاریخ،تمدن،و فرهنگ ایران.
امروزه،بسیاری ازفرهیختگان مردم،کم وبیش میدانند که منظور از دموکراسی به معنای مدرن کلمه چیست؛میدانند که دموکراسی به نظام سیاسییی گفته میشود که از ابداعات کنش واندیشۀ بشری است،یعنی بنیاد آن براحساس نیاز بشر بر خروج از وضع طبیعی و تاسیس دولت و جامعۀ مدنی نهاده است.این نیاز،و تفکروتلاش بشربرای پاسخگویی به آن،ربطی به ماوراء طبیعت و کلیت آنچه به زبان فارسی هستی نامیده میشود ندارد،زیرا، به گفتۀ درست فردوسی: زهستی مراندیشه را راه نیست. بشردر دامان طبیعت و کرۀ خاکییی زاده شده که در حکم ذرهای از هستی در معنای مطلق کلمه است. جهان برونذات بشر، جهان باشندگی یا جهان ِ بود( Être = Sein ) است ، ودرهمین جهان باشندگی است که بشریت به وجود(=Existence) د ست مییابد.همۀ سازوکارهایی که بشربرای زندگی پدید آورده،محصول کنش و اندیشۀ نسلهای پیاپی بشریت درجهان خاکی خویش، ومحدود به مرزها و امکانات همین جهان خاکی است و بس.
با این تلقی از جهان و جامعۀ بشری است که در دموکراسی های امروزی،افراد بالغ جامعه- صرف نطر ازتفاوتهایی چون رنگ،جنسیت،نژاد،مذهب،قومیت،و پایگاه اقتصادی و فرهنگی ِخویش- به عنوان شهروندان یک کشور- دولت ، درتعیین نوع نظام سیاسی(=رژیم (و ساختار حکومت حاکم بر جامعه،وگزینش نمایندگان خود برای تدوین و اجرای قوانین لازم برای این امور، با هم برابراند.ضابطۀ رسمی ِاین برابری،مشارکت آزادانۀ مردم دارای حق رای در انتخابات برای برگماری یا برکناری ِمتصدیان ترازاول امر دولت و حکومت،ومعتبربودن قانونی نتیجۀ آرای مردم است.
اما ، شاید فقط معدودی از فرهیختگان بشری بدرستی آگاه باشند که این تلقی از برابری ِ افراد بشر،وبازتاب بعدی آن دراعتبار آرای دارندگان حق رای در یک جامعه برای حاکمیت سیاسی بر خویش،فکری نیست که امروزه در قالب نظام های دموکراتیک کنونی به ذهن بشر رسیده باشد، بلکه اندیشهای است دیرینه و بسیار کهن که مضمون آن را برخی از متفکران بشرحتی در سپیده دم های تاریخ بشری- یا قرن ها پیش از استقرار فکر دموکراسی ِنوین در ذهنیت بشر امروزی – برزبان آورده اند؛ و مهمتر از این،حتی در بین فرهیختگان بشری،شاید فقط معدودی بدرستی به این نکته آگاه باشند که حقیقت، به عنوان اندیشه ای بشری که به ذهن فرد یا افرادی از ابنای بشری رسیده یا به زبان آنان بیان شده است،یک چیز است،و مشاهدۀ همان حقیقت به عنوان امری تاریخاً عام ِبرونذات شده،چیزی دیگر؛ بشریت برای تحقق بخشیدن به حقایق ذهنی وآگاهی های شخصی ، و تبدیل آنها به امرعام در عرصۀ تاریخ، خون دل ها خورده و راه پر فراز و نشیبی از مصیبت ها و رنج های هولناک را در سپرده است.
به عنوان مثال،نخست،به شعری از سعدی شیرازی ِخودمان اشاره میکنم که حدود هفتصد سال پیش از این گفته است: بنی آدم اعضای یک پیکر(١) اند| که در آفرینش ز یک گوهراند | چو عضوی بدرد آورد روزگار | دگر عضو ها را نماند قرار | تو کز محنت دیگران بیغمی | نشاید که نامت نهند آدمی .
این شعر- که بشریت امروزین آن را چون سر مشقی فکری بر پیشانی ِساختمان ِ(Hall of Nations ) درمقر سازمان ملل متحد در نیویورک نگاشته است – از شاعری است که در کشور خود او،چه پیش از وی و چه قرنها پس از وی ، برابری ِافراد در ایجاد قانون ودر پیروی از قانون ، درعمل نا شناخته بود و همچنان ناشناخته است.هفتصد سال پس از سعدی،ایران،گرفتار نطام سیاسی یی است که حاکمان آن خود را تافتهای جدا بافته از نه تنها مردمان کشور خویش ، بلکه از مردمان سراسر جهان میدانند،و درقانون اساسی ِ نظام خویش رسماً نوشتهاند که حاکمیت از آن خداست و در انحصاریک تن از ایشان که خود را جانشین خدا در روی زمین میپندارد.
و برای مثال تاریخی ِبسیار دیرینهتری از سخن سعدی،به سخنی از متفکری یونانی اشاره میکنم که جان کین(٢)،نویسندۀ کتاب “زندگی و مرگ دموکراسی”- که نام آن در عنوان این گفتار آمده است – آن را در سرلوحۀ بخش نخست کتاب خویش آورده است.از آنتیفون (Antiphon)،سخنور و متفکر آتنی(٤١١- ٤٧٩ پ.م.)، پارهای از “پاپیروس” با عنوان ” دربارۀ حقیقت” ،به جا مانده که در آن گفته است:
“چون همۀ ما،غیریونانیان و یونانیان،که به طبیعت برابریم،خاستگاه کاملاً مشابهی داریم: چون این خاستگاه مشابه درخورِبرآورده شدن خشنودیهای طبیعییی است که برای همۀ مردمان ضروریاند: همۀ مردمان قابلیت برآوردن این خشنودیها را به شیوهای همانند دارند، و در اینهمه،هیچ یک از ما،غیر یونانی و یونانی،با دیگری فرقی ندارد؛همۀ ما با دهان و سوراخهای بینی نفس
میکشیم”.
آنتیفون آتنی،این سخن را در زمانی گفته است که هنوز پایههای استواری برای دمکراسی به شیوۀ آتنی بر پا نشده بود، و اگر چه اندیشۀ او در قرنهای پنجم و چهارم پیش از میلاد مسیح، در شهر آتن وَشهرهای مجاور آن،تا حدودی به حقیقت تاریخاً عام تبدیل شد،اما دیری نپایید که زمانه و زیر و بمهای آن،کار خودش را کرد،و دموکراسی ِنو پای آتنی جای خود را به جباریت خاندان فیلیپ مقدونی و پسر او اسکندرداد و به تاریخ سپرده شد.
***
موضوع دموکراسی و بیان زیر و بمهای سرگذشت تاریخی آن، و تحولات مفهوم دموکراسی در درازنای تاریخ بشری،مضمون دلنشین کتابی است که با نام “زندگی و مرگ دموکراسی” به قلم جان کین،در یک مقدمه و سه بخش،با یادداشتها و فهرست مضمون ها،مفهومها و نامها، در٩٥٨ صفحه،در قطع وزیری،تنظیم ودر آمریکا منتشر شده است. درشرح کوتاهی از ناشر- درباب کتاب و احوال و آثار مولف آن- درپوشش روی جلد،از جمله میخوانیم:
” زندگی و مرگ دموکراسی ،برای خوانندگان،الهامبخش و تکاندهنده خواهد بود،چون بسیاری از دیدگاههای متعارف دربارۀ خاستگاهها، مفهوم و معنای معاصر دموکراسی را به چالش میکشد(تاکیدها همه جا از من است).به رغم همۀ هیاهویی که درباب ارتقا و پیشرفت دموکراسی به راه افتاده،چرا بسیاری از مردم اکنون دچار این احساساند که طالع دموکراسی درهمۀ دموکراسیهای جهان بیش از پیش به تیرگی میگراید؟ آیا دموکراسیهای موجود آیندهای دارند؟ یا سرنوشتشان این است که به سان پوشش یخیِ ِ قطبی ِ زمین ما،سرانجام ذوب شوند و از بین بروند؟ “.
زندگی و مرگ دموکراسی ، دربردارندۀ دادهها و تحلیلهای آموزنده و الهامبخش و،در موارد ی نیز،براستی تکاندهنده است.چنان که در جای خود نشان خواهیم داد،تحلیلهای این کتاب،در مواردی،با دانستهها و تجربههای وجودی ِبسیاری از خوانندگان- از جمله ما ایرانیان – درتعارضاند،چندان که خواننده از خود میپرسد آنچه مولف میگوید- مثلاً در باب شرق و اسلام- آیا به روال دادهها و تحلیلهای وی در بارۀ تاریخ غرب از یونان و رم تا امروز،مستند به شناختی عمیق از دادههای تاریخ سیاسی و مذهبی ِجوامع شرقی است یا ملاحظات ساده انگارانهای که از اینجا و آنجا به گوش وی رسیده است؟ نگاهی به فهرست کتابهایی که در معرفی آثار مولف آمده است،تا حدی تایید کنندۀ نگرانییی است که بدان اشاره شد.از آثار جان کین،عنوانهای زیر یادشده است
-Global Civil Society? ;Vaclav Havel : A Political Tragedy in Six Acts ; Violence and Democracy;Whatever happened to Democracy?; Civil Society: Old Image , New Vision ; The Media and Democracy ; Reflections on Violence ; Democracy and Civil Society ;Tom Paine: A Political Life.
کتاب آخری برندۀ جایزه شده است. پیداست که تخصص مطالعاتی و نویسندگی ِجان کین، جهان غرب و متفکران و چهرههای سیاسی غربی بوده. جان کین،زاده شده در استرالیا ولی استاد دانشگاه وست مینستر و ساکن انگلستان است.وی ،در دورۀ جمهوری اسلامی،سفری به ایران نیز کرده است.
کتاب زندگی و مرگ دموکراسی ،چنان که گفتیم ، یک مقدمه و سه بخش دارد. در مقدمه ، نویسنده ، تزها یا برنهادهای اصلی ِ خویش را مطرح میکند. یکی از این بر نهادها این است که میگوید دموکراسی و استفاده ازمجامع مردمی برای حکومت برخویش از ابداعهای آتن نبوده، چراغ ” دموکراسی بر مبنای مجمع شهروندان ،نخست، در شرق ، در سرزمینهایی که سوریه ، عراق ، و آیران کنونی را تشکیل می دهند ، روشن شده است ” ( مقدمه ، ص Хі ). ما، در بررسی بخش دوم فصل نخست کتاب جان کین ، به این بحث خواهیم پرداخت که این نظر تا چه حد با واقعیات تاریخی تطبیق میکند . بخش یکم کتاب ، دربارۀ دموکراسی بر پایۀ مجمع شهروندان(assembly democracy) است که خود به دو بخش تقسیم شده است: آتن ، و غرب ازراه شرق (West by East). بخش دوم کتاب دموکراسی بر پایۀ نظام نمایندگی یا (representative democracy ) ، نام دارد که خود به فصولی چند تقسیم شده است. سرانجام ،بخش آخر کتاب را داریم با عنوان دموکراسی ِنظارت شده ( monitoring ) که آن نیزچند فصل دارد .
هدف ما از بررسی این کتاب،تمرکز بردادههای پایهای و نتایج تحلیلی ِهر بخش برای استخراج اصول کلی ِمتناسب با نتیجه گیریهای مولف در همان بخش است ،اعم از اصول مساعد یا نامساعد بادموکراسی. می کوشیم تا این هدف را با دیدی نقادانه دنبال کنیم ، چندان که ، در پایان این گشت و گذار تحلیلی-انتقادی ، بتوان به اصولی نظری برای مطالعۀ نقادانۀ اساطیر،حماسهها ،تاریخ ،تمدن ، و فرهنگ ایران دست یافت، و، بر کنار از تعصب،با نگاهی سنجشگر بتوان گفت چه عوامل نامساعدی باعث شده که جامعۀ ما به بازشناسی حق شهروندی برابر برای تمامی آحاد و افراد خود تا کنون دست نیابد ، و چراذبه رغم فداکاریهایی که مردم ایران- دست کم از زمان آشنایی با تجد د و ماجراهای مشروطیت تا امروز- برای تبدیل شدن به یک ملت در معنای نوین کلمه وبنیاد گذاری ِنهادهای دموکراتیک و نهادینه کردن آنها از خود نشان دادهاند ، ما همچنان درخم یک کوچه