سلام آقای صبا
شما را از آنچه میشناختم که در ” این شماره با تأخیر “ یافت میشد، و پس از رفتن آقای الهی، از آنچه در جواب نوریعلا نوشتید، و بعد باقی نوشتهها در ” رسانه “، به خصوص این آخری که در سه عکس مجزا، خاطرهی الهی را نگه داشتهاید. مطلب ” دو جلال ” و ” بیژن الهی ” را نرم و جاندار نوشتید، از آن دست که در ایران گم شده است، میان عنعنات کمخون و هیاهوهای بازار، خلط یاد و فراموشی، تاریخ و روایت، آنقدر که زندگی درون یک صدف باور نکردنیست.
آدرس شما را از مژده خانم و آقای نوکنده خواستم، که با اطلاع شما مرحمت کردند. تا خسته نباشید بگویم و ابراز شادمانی کنم از تصویر ماندگاری که از الهی به دست دادید.
تصویری منهای ” جلالت مآب ” و ” آواتار حق ” یا آن چه رؤیایی و نوریعلا میخواستند. تصویری هرچند فلو، اما نزدیک و هوشمندانه.
زنده باشید و خسته نباشید من را بپذیرید.
اگر روزی بنویسید تمام آنچه به محوریت آن داروخانهتان گذشته، من کسی خواهم بود که بسیار خوشحال خواهم شد.
مدرسه و داروخانهی شما از نقاط روایی تاریخ فرهنگ است.
—-
مانا روانبد