چشمانات آبیست
دستانام را میشویم
خیس نمیشوند
با این آب نمیشود
آبی شد
تابستان را از کویر میکَنم
باران آغاز میشود
و هَراز
از این سمت آبهای مرتبط
عبور میکند
نیما هنوز تنهاست
نه نور نورانیست
و نه این گنبد ِ خالی،
کلید را میزنم
چراغ روشن نمیشود
اینجا خانهی من نیست
باید کمی خانگی شوم
مثل طنزهای خانگی*
که هم تلخ است و هم شیرین
فرهاد هم از همین کوچهی باریک گذشت
و ما هنوز
در جمعههای خوب
غزلی تازه نوشتیم
امروز آخر ماه فرنگیست
من اما ستاره نیستم.
نه روز دیده میشوم نه شب
شهر فرنگیام
از خواب
تا خراب
*اشاره به: “طنز خانگی” ،نوشتههای کوتاه بیژن اسدیپور
روزويل کاليفرنيا ۳١ می ۲۰۰۸
نقل از ایرانیان دات کام
2 Responses to کمی خانگی