یک شعر از سمیح القاسم
می ترسم از آن روز
می ترسم از روزی که بشر نامش تغییر کند
دیگر به نام قبیله صدایش نکنند
به نام عشیره
به نامی که خانواده اش گذاشتند
به نامی که او را صدا می کردند
می ترسم از آن روز
نام بشر به نام حکومتها
به نام ایدئولوژِی
به نام دیکتاتورها تغییر کند
میترسم ازآن روزی که سمیح صدایم نکنند
می ترسم از نام حکومت بن حکومت بن حکومت
ایدئولوژی بن ایدئولوژی بن ایدئولوژی
دیکتاتور بن دیکتاتور
وپیراهنی شبیه زندان تنم کنند
دستانم را تازیانه بدهند
وچشمانم را اعدام بیاموزند
می ترسم از آن روز.
یک شعر از: حسین برکتی
و ما میانوعدههای تکراری
برای وعدههای جنگیم
دور خالی میزها مینشینیم
امروز را تهنشین میکنیم
فردا را وعده میدهیم.
یک شعر از: غلامرضا بروسان
اشکهای تو
شانهام را خیس میکند
و زخم سالهای پیش را میسوزاند
در تو کدام رودخانه میگرید؟
و ماهی در آستین کدام رود؟
در تو
روشنایی عجیبی
که درختان سیب را بارور میکند
و دریایی که هنوز
در گوش دکمههای تو میخواند
زیبایی تو
همیشه چیزی را از قلم میاندازد.
یک شعر از: شیرکوه بیکس
آمده در: مجله_ادبی_هنری_روزآمد
در برابر چشمان آسمان
باد را دزدیدند
در برابر چشمان باد
باران را دزدیدند
در برابر چشمان باران
خاک را دزدیدند
و در برابر چشمان خاک
چشمهایی را دفن کردند؛
چشمهایی که دزدها را دیده بود…
یک شعر از: فرخنده حاجی زاده
“در”
مینیاب نمیداند
زیر پوست کاغذ
انفجاری خوابیده
در تکتکِ سلولها
بمبهایی پوسته میترکانند
در انفجار عظیم سلول و کاغذ
قربانی چه کسیست؟
یک شعر از: قباد حیدر
دنیای مجازی اگر نبود
دنیای حقیقی شما
باره ما را کشته بود.
یک شعر از: فیودور داستایوفسکی
ارسالی: گرامی بابک ادیبیان
پدر بزرگم
مردی آزادیخواه بود
پیش از آنکه تیربارانش کنند
تمام شعرهایش را
پای درخت انار باغچه چال کرد
من هیچوقت شعرهایش را نخواندم
اما از درختهای باغجه میتوان فهمید
آزادی باید
سرخ و شیرین باشد
یک شعر از: گروس عبدالملکیان
آمده در: مجله_ادبی_هنری_روزآمد