بازتاب صدای زنانگی در شعر آشپزخانە ناهید عرجونی

نوشته آکو محمدی

 

ای خدای بزرگ 

که توی آشپزخانه هم هستی

و روی جلد قرص های مرا می‌خوانی 

لطفا کمی آن طرف‌تر!

 

باید همه‌ی این ظرف‌ها را آب بکشم

و همین‌طور که دارم با تو حرف می‌زنم 

به فکر غذای ظهر هم باشم 

 

نه کمک نمی‌خواهم‌!

خودم هوای همه چیز را دارم 

پذیرایی جارو می‌خواهد 

غذا سر نمی‌رود 

به تلفن‌ها هم خودم جواب می‌دهم 

و گردگیری این قاب…

یادت هست؟

اینجا کوچک بودم 

و تو هنوز خشمگین نبودی

و من آرامبخش نمی‌خوردم 

درست بعد طعم توت‌فرنگی بود و خواب

که تو اخم کردی 

به سیزده سالگی

ملافه

و رویاهایم 

ببخش بی‌پرده می‌گویم 

اما تو به جیب‌هایم 

کیف دستی کوچکم 

وحتی صندوقچه‌ی قفل دار من 

چشم داشتی!

ای خدای بزرگ که توی آشپزخانه‌ام نشسته‌ای 

حالا یک زن کاملم 

چیزی توی جیب‌هایم پنهان نمی‌کنم 

کیفم روی میز باز مانده است 

هر هشت ساعت یک آرامبخش می‌خورم

و به دکترم قول داده‌ام زیاد فکر نکنم 

 

لطفا پایت را بردار 

می‌خواهم تی بکشم

 

بازتاب صدای زنانگی در شعر آشپزخانە ناهید عرجونی

 

بازتاب صداي زنانگي، ويژگي‌هاي دنياي زنانه را منعکس می‌کند و دربرگيرندەی تمايز موجود ميان روحيات زن و مرد می‌باشد. زنانگي گاه در قالب روزمرگی‌های يك زن خود را نشان می‌دهد كه دربرگيرنده‌ی دلمشغولي‌ها و دغدغه‌های خاص زنانه است كه در چهره‌هاي مختلف نمود می‌يابد. از نوستالژي گرفته تا حس‌هاي رمانتيك و مسائل عاطفی و خانوادگی و روزمرگی‌های ممنوعه و رفتار جنسی كه ترکیبی از عوامل فیزیولوژیک و روان شناختی وجودی‌اش بوده تا بارزترين وجه بروز زنانگي همچون: عشق و ازدواج، تجربه‌هاي آبستني ، شير دادن فرزند ، تجربه ی مادر بودن و….  که گاهي فراتر از اين‌ها می‌رود و نشأت گرفته از نوعي یأس فلسفی مي‌شود كه ریشه در ارجاعات متن و بطن جامعه داشته و دربرگيرنده‌ي صداي عاطفي كلمات مختص زنانگي است كه در بسامد بالای ژانرهای خاص شعر زنانه به همراه موتیف‌هایی برخاسته از مذهب، اسطوره و تاریخ ديده مي‌شود.

شعر ‌آشپزخانه با یک منادا شروع می شود که شاعر زیرکانه واژه‌ای را برمی‌گزیند که باعث می‌شود حالت استاتیکی و سیال در ذهن ایجاد کند که این واژه ریشه در باورهای دینی دارد. ” ای خدای بزگ” و بعد از آن استفاده از جمله‌هایی که فضا را از حالت متافیزیک به حالت فیزیکی درمی‌آورد باعث یک نوع تعلیق ذهنی می‌شود. در دو جمله بعدی (“که توی آشپزخانه هم هستی” /”و روی جلد قرص‌های مرا می‌خوانی”) شاعر به دو ویژگی بارز خدا در باورهای دینی اشاره می‌کند یکی حضور همیشگی و دیگری ناظر بودن بر همه چیز است که این ویژگی با ویژگی‌های خدای فیزیکی (همان مرد) مشترکات زیادی دارد که با آوردن جمله‌ی “لطفا کمی آن طرف‌تر” این تعلیق ذهنی و حالت استاتیکی بیش‌تر نمود پیدا می‌کند، و باعث می‌شود که خواننده بیش‌تر با متن ارتباط برقرار کند. بعد از این جمله شاعر  با استفاده از اشیاء و ارتباطی که با اشیاء برقرار می‌کند باعث خلق فضای زنانه می‌شود.

 

ارتباط شیء و شعر

شعر زاییده‌ی بروز حالت ذهنی برای انسان از محیط است که در آن شاعر با اشیای محیط خود و با انسان‌ها نوعی رابطەی ذهنی پیدا می‌کند. با آغاز هر عصر جدیدی اشیاء جدیدی وارد زبان و شعر می‌شوند و شاعر حالات و احساس و اندیشه‌های خود را نسبت به اشیاء جدید توجیه می‌کند که این باعث می‌شود شاعر همچون انسان کنشگر؛ احساس، حالات ذهنی، فکر و اندیشه خود را نسبت به این اشیاء بیان کند. «با این اوصاف می‌توان گفت شاعر کسی است که با رسوخ دادن شعور معنوی خود در اشیاء به کشف در محیط خود دست میزند (براهنی،۱۳۶۷)»*. نوع روایت در شعر آشپزخانه ناهید عرجونی با مکان گره محکمی خورده است. همان‌گونه که پیش‌تر نیز گفته شده بعد از جمله‌ی منادا شعر وارد فضای فیزیکی می‌شود. و بعد از این که روایت وارد مکان می‌شود، تمام اتفاقات در درون این مکان رخ می‌دهد و هیچ چیزی خارج از این مکان رخ نمی‌دهد که زبان بیان موضوع، زبانی کاملا مفعولی است. تمام اشیاء آورده شده در این شعر مربوط به بک مکان، اما در دو زمان متفاوت، که یکی زمان حال و دیگری گذشته است. نحوەی ارتباط شاعر با اشیاء  باعث به وجود آمدن شکل ذهنی منسجمی در شعر شده است و هیچ نوع گسستی در فضای شعر دیده نمی‌شود. برای مثال:

آشپزخانه‌، ظرف، غذای ظهر/ جیب، کیف دستی، صندوقچه‌ی قفل‌دار/ ملافه، پرده

ارتباط میان آشپزخانه‌، ظرف و غذای ظهر حالت ذهنی را به وجود آورده که باعث می‌شود زنانگی در متن احساس شود. همچنین بیان حالاتی آشنا و قابل فهم از کارهای که زنان با آنها درگیر هستند باعث می‌شود که زنانه بودن موضوع بیش‌تر و بیش‌تر احساس شود. برای مثال:

پذیرایی جارو می‌خواهد /غذا سر نمی‌رود / به تلفن‌ها هم خودم جواب می‌دهم 

تا این بخش از شعر شاعر با استفاده از اشیاء و ارتباط خود با آن‌ها توانسته است که ذهن خواننده را از خدای متافیزیکی به خدای فیزیکی(مرد) معطوف نماید. و بعد از این موضوع با وارد شدن به فضای گذشته از طریق قاب عکس دوباره آن حالت تعلیق ذهنی و وجود خدای متافیزیکی را در شعر حفظ می کند:

وگردگیری این قاب…/ یادت هست؟/ اینجا کوچک بودم /وتو هنوز خشمگین نبودی/ ومن آرامبخش نمی‌خوردم 

اما بعد از این چند جمله بازهم روایت به سمت خدای فیزیکی معطوف می‌شود و شاعر با استفاده از پتانسیل کلمات، فضای کاملا زنانه را خلق می کند:

درست بعد طعم توت فرنگی بود وخواب/که تو اخم کردی /به سیزده سالگی /ملافه / و رویاهایم / ببخش بی‌پرده می‌گویم.

شاعر با استفاده از دو کلمه ی ملافه و پرده و ایهامی که ایجاد کرده و با آوردن چند کلمه‌ی  ” طعم توت فرنگی”، “سیزده سالگی”، “ملافه” و “پرده” در خلق فضای اروتیک موفق بوده است.  که بیان سوژه در اینجا معطوف به حالت شخصی و روابط اوست. علاوە بر این در این بخش شاعر نوعی فضای مرد سالارانەی جامعە را نیز با کە پر از کنجکاوی جنسی و بدون اجازە نگاە کردن بە اندام های زنانە را بە تصویر می‌کشد.

همان‌طور کە بیان شد، یکی دیگر از حالت زنانه که در این شعر می‌توان دید؛ بیان دیدگاه حاکم مرد سالارانه‌ی جامعه است که شاعر با استفاده از ارتباط  خود با اشیاء توانسته است آن را زیبا به تصویر بکشد. مهم‌ترین نکته‌ای که در این شعر به چشم می‌خورد برخلاف اکثر شاعران زن که همیشه به نسبت دیدگاه حاکم مردسالارانه اعتراض و شعارزدگی دارند در این شعر این نوع شعار زدگی دیدە نمی‌شود. شاعر کاملا بر خلاف آن‌چە در شعر اکثر زنان شاعر دیدە می‌شود عمل کرده و به نوعی با گله‌گی از وضعیت موجود و نوعی بی‌اهمیت‌شدن مرد در زندگی خود و با بی‌تفاوتی این اعتراض را نشان می‌دهد  که در سطرهای پایانی شعر کاملا مشهود است.

ببخش بی‌پرده می‌گویم / اما تو به جیب‌هایم /کیف دستی کوچکم  /وحتی صندوقچه‌ی قفل‌دار من / چشم داشتی !

در این بخش شاعر  با استفاده از حالت ذهنی و نحوه ی ارتباط مرد با زن در جامعه به نوعی گلایه و شکایت پرداخته است. و این موضوع را بیان می‌کند که جنسیت زن از دیدگاه مرد باید هیچ‌گونه حریم شخصی نداشته باشد و همه‌ی آن در تصاحب مرد باشد. حالات سیال ذهن بین خدای فیزیکی و متافیزیکی در چند سطر پایانی شعر دیده می‌شود. که پنهان نماندن هیچ چیز شخصی و خصوصی از خدا فیزیکی یا متافیزیکی در این بیان مؤثر است. 

ای خدای بزرگ که توی آشپزخانه‌ام نشسته‌ای / حالا یک زن کاملم / چیزی توی جیب‌هایم پنهان نمی‌کنم /کیفم روی میز باز مانده است / هر هشت ساعت یک آرامبخش می‌خورم.

و نهایتا این‌که شاعر هر چند  درکل شعر لحن گلایه و شکایت دارد اما  در پایان دیگر نسبت به وضعیت بی تفاوت می‌شود و دیگری نشانی از گلایه و شکایت ندارد و کاملا به نسبت موضع قدرت حاکم(خدای فیزیکی و متافیزیکی) بی تفاوت شده است.

در این چند سطر با اشارە بە این‌کە دیدگاە مرد سالارانە  و جنسیتی در جامعە دیگر با زنی کە پا بە میانسالی گذاشتە و تمام وجودش را تصاحب کردە است بی‌تفاوت شدە و او هم دیگر چیزی از حریم شخصی و خصوصی‌اش باقی نماندە کە خدای فیزیکی آن را تصاحب نکردە باشد و اکنون زن نسبت بە هر خدایی چە فیزیکی و چە متافیزیکی بی‌تفاوت است و تنها چیزی بە آن اهمیت می‌دهد توصیەهای پزشکش است و لاغیر

وبه دکترم قول داده‌ام  زیاد فکر نکنم / لطفا پایت را بردار / می‌خواهم تی بکشم.

 

*براهنی رضا، طلا در مس جلد اول، تهران

درباره Habib

متولد سال ۱۳۳۰ رشت استان گیلان- کسب لیسانس از دانشگاه ملی ایران- کوچ به ینگه دنیا سال ۱۳۶۵ و اقامت در کالیفرنیا-چاپ اولین کتاب شعر بنام (الف مثل باران) در سال ۱۳۸۴ در ایران توسط انتشارات شاعر امروز.
این نوشته در نقد شعر ارسال شده است. افزودن پیوند یکتا به علاقه‌مندی‌ها.

نظرتان را ابراز کنید