.
.
.
یک شعر از: واهه آرمن
«آخرین گلوله»
نمی دانم کِی
صد سال دیگر
هزار سال دیگر
یا یک میلیون سال دیگر
کمی پیش از پایان دنیا
آخرین گلوله را
چه کسی
و به که شلیک خواهد کرد؟…
یک شعر از: سینا بهمنش
دوب هنوراو رگا آیند…
دنیا اگر وارونه بود
تو میتوانستی سطر اول این شعر را بخوانی
دنیا اگر وارونه بود
الان سقف از گردنت آویزان بود
تو ساکن بودی
و دنیا در نوسان
کل هستی میمرد
و تو زنده میماندی
تمام مردگان سکوت میکردند
تا تو
فقط تو سخن بگویی
اما
اگر همه مرده بودند
دیگر کسی صدای تو را نمیشنید
بازهم
کسی نبود تا صدای تو را بشنود
دنیا اگر وارونه بود
تو باز هم خودت را میکشتی
یک شعر از: اسماعیل خویی
آری
ما میرویم و
میخانه بسته میشود، اما
نمیدانی؟ میخانهی همارهی اندیشههای ما
سر چها راه تاریخ
تا آنسوی فراتر نیز
همچنان
باز خواهد بود
یک شعر از: حبیب شوکتی
ناسیونالیستهای دست راستی
اروپا را به فاشیست میکشند
فرانکو از چیچو شکایت میکند
ژنرا دوگل
دو گل به الجزایر میزند
موسولینی به موسموس میافتد
دیکتاتور پرتغال ترش میکند
و جایزه صلح نوبل
به عالیجناب هیتلر تقدیم میشود
یک شعر از: مظاهر شهامت
اکنون که
اینقدر نزدیک از فاصله دور هستی
نمیشود به تصویر لبهایت مراجعه کرد
در زد
و مؤدبانه پرسید
« ببخشید! مزهی شما چیست؟»
نه
نمیشود پرسید!
یک شعر از: ناهید عرجونی
از جنازه بر میگردم
دستهایم خط خوردهاند
کسی دلم را میتکاند
سیب میافتد
امشب برای همهٔ سربازهای دوست و دشمن
گریه میکنم!