ما همه لولیتا هستیم


لولیتا خوانی در تهران

نگاهی به فیلم لولیتاخوانی در تهران

نوشته: بی‌تا ملکوتی

نقل از: phoenixjournal

«لولیتا خوانی در تهران» (Reading Lolita in Tehran) فیلمی است به کارگردانی اران ریکلیس، فیلمساز اسرائیلی که بر اساس کتابی به همین نام نوشته‌ی «آذر نفیسی» نویسنده و استاد دانشگاه بنام ایرانی ساخته شده است. در این فیلم نقش اصلی یعنی خود خانم نفیسی را گلشیفته فراهانی بازی می‌کند و از دیگر بازیگران مطرح آن می‌توان به زر امیرابراهیمی و مینا کاوانی اشاره کرد. 

کتاب «لولیتا خوانی در تهران» یک اثر اتوبیوگرافیک است و در برگیرنده‌ی سه دهه زندگی خانم آذر نفیسی در آمریکا و ایران و حضور او به عنوان یک استاد ادبیات انگلیسی در دانشگاه‌های تهران و علامه طباطبایی است. این کتاب زبانی داستانی دارد و شرح فعالیت‌های سیاسی خانم نفیسی علیه شاه در آمریکا و در زمان تحصیلش در آن کشور است. همچنین دوران انقلاب فرهنگی و زد و خورد بین گروه‌های سیاسی مختلف در دانشگاه‌های ایران را به تصویر می‌کشد. داستان اخراج خانم نفیسی در دانشگاه به علت نداشتن حجاب و مخالفت با موارد درسی که او در رشته ادبیات انگلیسی درس می‌داد، بازگشت او به دانشگاه، فضای ملتهب جنگ ایران و عراق و تاثیر آن بر فضای آموزشی ایران، برپایی کلاس درس خصوصی در منزلش برای چند دانشجوی دختر و در نهایت تصمیم او و خانواده‌ی چهارنفری‌شان برای بازگشت به امریکا، در خلال نقد و بررسی آثار ادبی مهم جهان، از فصل‌های مهم کتاب هستند. 

یکی از نقاط قوت کتاب، نشان دادن تاثیر شگرف ادبیات داستانی در زندگی کسانی است که با آن انس و الفت دارند. این‌که در هر رمان مهمی در تاریخ ادبیات جهان، می‌توان رگه‌هایی از واقعیت در زندگی آدم‌ها را جدا از آن‌که کجا زندگی می‌کنند، یافت و این‌که چطور عناصر داستانی چون عشق، خیانت، مرگ، فریب، میل به زندگی و جنگیدن برای بقا، در آثار برتر ادبی دنیا، به زندگی آدم‌هایی معمولی در جغرافیایی به نام ایران و خاورمیانه به هم گره می‌خورند. فیلم نیز سعی کرده است تا این درهم تنیدگی زندگی واقعی و ادبیات را در نوع روایت خود بگنجاند. فیلم همچون کتاب به چهار بخش تقسیم شده اما روایت‌ها خطی نیستند و در زمان حرکت می‌کنند. 

فیلم «لولیتا خوانی در تهران» با تصاویری مستند از تظاهرات و ناآرامی‌های منتهی به انقلاب ۵۷ شروع می‌شود و بخش اول «گتسبی» نام دارد. که برگرفته از رمان معروف «گتسبی بزرگ» نوشته‌ی اسکات فیتزجرالد نویسنده‌‌ی بنام آمریکایی و از مهم‌ترین نویسندگان قرن بیستم است. آذر نفیسی با بازی گلشیفته فراهانی همراه با بیژن همسرش، بلافاصله بعد از انقلاب، به ایران باز می‌گردد. فیلم نشان می‌دهد که ازهمان ابتدای ورد آن‌ها به ایران در فرودگاه، رفتار توهین‌آمیزی با زنی تحصیل کرده و روشنفکری چون خانم نفیسی، توسط مامورین امنیتی می‌شود. در دانشگاه نیز به طور مدام مورد تحقیر حراست دانشگاه و دانشجویان انقلابی قرار می‌گیرد. دانشجویانی که سر درس «گتسبی بزرگ» مدام از بدکاره بودن دیزی، شخصیت زن رمان می‌گویند و این‌که چون یک زن متاهل است، نمی‌توانسته با عشق سابق خود رابطه برقرار کند و زنا کار است و حکم زن زناکار در قوانین اسلامی سنگسار است. در میان دانشجویان دخترانی نیز هستند که به پسران دانشجو معترض می‌شوند و آن‌ها را متحجر می‌نامند اما چیزی در انتظارشان نیست چون بازداشت و شکنجه و در مورد یکی از آن‌ها اعدام به اتهام عضویت در گروه فرقان. قسمت اول با درگیری شدید در دانشگاه‌ها و در نهایت تعطیلی دانشگاه‌ها به علت انقلاب فرهنگی به پایان می‌رسد. 

قسمت دوم، «لولیتا» نام دارد. برگرفته از رمانی مشهور به همین نام از نویسنده‌ی فقید روسی ولادیمیر ناباکف. قسمت دوم فیلم، یک پرش زمانی دارد و به دهه‌ی هفتاد شمسی می‌پردازد. زمانی که آذر نفیسی مدتی است برای چند دختر دانشجوی خودش که حالا هر کدام سرنوشت متفاوتی پیدا کرده‌اند، کلاس‌های ادبیات انگلیسی به صورت خصوصی در خانه‌اش گذاشته و آثار مهم ادبی انگلیسی زبان را نقد و تحلیل می‌کند. لولیتا که در زبان انگلیسی کهن به معنی عروسک است، به دخترانی گفته می‌شود که در سنین کم جذابیت جنسی و حرکاتی برای برانگیختن میل جنسی مردان دارند. رمان لولیتا، که ابتدا ناباکف آن را به انگلیسی نوشت و در سال ۱۹۵۵ منتشر شد و به زبان شاعرانه و نبوغ آمیز و موضوع تابو گونه و جنجالی‌‌اش معروف است، داستان دلورس دختر ۱۲ ساله‌ای‌ست که مورد فریب و سواستفاده یک مرد میانسال قرار می‌گیرد و زندگی‌اش تباه می شود. وقتی آذر نفیسی لولیتا را نقد و تحلیل می‌کند، یکی از دختر‌ها، ساناز با بازی زر امیرابراهیمی، که پیش از این به علت پوشش نامناسب و رابطه‌ی نامشروع شلاق خورده است، می‌پرسد: «ما لولیتا نیستیم؟» و این یکی از نقاط عطف فیلم است. جایی که دختران جوان به واسطه‌ی خواندن رمان لولیتا، به معنای زندگی خود پی می‌برند. به معنای فریب و خیانتی که در حق‌شان شده. به این‌که چطور انقلاب ۵۷، به رویاهایشان خیانت کرده و آرمان‌ها‌ی‌شان را دزدیده است. یکی از سکانس‌های تاثیرگذار فیلم مربوط به صحنه‌ای‌ست که ساناز را برای انجام آزمایش پرده‌ی بکارت به پزشکی قانونی می‌برند. صحنه‌ای که ممکن است برای بسیاری از هم نسلان او صحنه‌ای آشنا و به همان اندازه تلخ و دردناک باشد. همانطور که صحنه‌ی شلاق زدن که زر امیرابراهیمی به درخشانی از عهده‌ی نقش برآمده. بازیگری که در زندگی واقعی‌اش هم با بازداشت، بازجویی، اعتراف به جرم نکرده و زندانی بودن آشناست. و این دو سکانس را انگار با خون و رگ و استخوانش بازی می‌کند.   

 

قسمت سوم فیلم «جیمز» نام دارد که برگفته از نام «هنری جیمز» نویسنده مشهور آمریکایی است. نویسنده‌ای قرن نوزدهمی که در بیشتر آثارش تضاد میان ماندن در اشرافیت کهنه، با میل به تغییر و مدرن شدن را نشان می‌دهد. در این قسمت باز به عقب برمی‌گردیم. زمانی که خانم نفیسی تصمیم می‌گیرد دوباره به تدریس در دانشگاه بازگردد. زمانی که همزمان است با دهه‌ی شصت، جنگ هشت ساله‌ی ایران و عراق، نوحه‌خوانی و تظاهرات در دانشگاه، تشییع کشته شدگان جنگ و بلندگو و عربده و صدای آژیر قرمز. زمانی که همچنان مواد درسی این استاد دانشگاه پر از خطوط قرمز برای کشوری است که تحت حاکمیت توتالیری مذهبی است. دانشجویی با اعلام پذیرفتن قطعنامه و مرگ روح‌الله خمینی در یکی از کلاس‌های دانشگاه خودش را آتش می‌زند و شرایط دیگر سخت‌تر از آن است که خانم نفیسی بتواند تاب بیاورد. 

قسمت چهارم و یا آخر فیلم «آستن» نام دارد. برگرفته از نام «جین آستین» نویسنده‌ی زن قرن هجدهمی انگلستان که تنها ۴۱ سال عمر کرد اما زیباترین رمان‌ها را در مورد عشق نوشت. در این بخش از فیلم، دخترها سعی می‌کنند به سبک خانواده‌های اشرافی قرن هجدهمی انگلستان رقص بیاموزند، از احساسات خودشان در مورد عشق، سکس و ازدواج صحبت کنند و رهایی، آزادی و یافتن غنایی زیستن و شادکامی را از ورای جملات عاشقانه‌ی رمان‌های جین آستین درک کنند. اگرچه که به نظر می‌رسد کلاس‌ها رو به پایان است. استاد نمی‌تواند از کابوس‌های شبانه‌اش رهایی یابد و قصد مهاجرت دارد. نسرین با بازی مینا کاوانی، یکی از دانشجویان کلاس و زندانی سیاسی سابق هم برای رهایی از کابوس‌های گاه و بی‌گاهش به صورت قاچاق و از راه عبور غیرقانونی از مرز، راهی انگلستان است. 

فیلم حتی برای من که شاید سه نسل از خانم نفیسی و دو نسل از دانشجویان او، جلوتر به دنیا آمده‌ام، قابل لمس و درک است. من هم کمابیش در همان فضا نفس کشیدم، بزرگ شدم، درس خواندم، دچار کابوس‌هایی از جنس گرفتن، شکنجه شدن، زندانی بودن و عدم امنیت داشته‌ام و در نهاست تصمیم به مهاجرت گرفتم. اما به قول رضا قاسمی نویسنده مهم معاصر ادبیات ایران، آدمی هر جا که برود، کابوس‌هایش را با خود می‌برد. همچنین دیدن فیلم ارجاعاتی دارد که مخاطب را به جنبش «زن، زندگی، آزادی» وصل می‌کند. نفرت آذر نفیسی و خیلی از زنان جوان به نداشتن آزادی پوشش و وجود حجاب اجباری، مبارزه برای داشتن ابتدایی‌ترین حق انسان، مقابله با سانسور، تلاش برای آگاهی رسانی و مقاومت مدنی، از جمله این کلیدهای روشن و صریح در فیلم است. در یکی از صحنه‌های فیلم، خانم نفیسی همراه همسرش به سینما عصر جدید می‌رود تا فیلمی از «آندری تارکوفسکی» به زبان روسی ببیند. فیلم با کاتی ناشیانه صحنه‌ای از یک معاشقه را سانسور می‌کند. دیدن این صحنه برای عشاق سینما و تارکوفسکی در ایران نوستالژیک و پر از خاطره است. چرا که سینما عصرجدید مدتهاست که تعطیل شده و آگهی فروش آن در شبکه‌های اجتماعی دست به دست می‌گردد. 

فیلم لولیتا خوانی در تهران، که محصول مشترک اسرائیل و ایتالیاست و در آن بازیگران به دو زبان فارسی و انگلیسی صحبت می‌کنند، ساختاری منجسم و باورپذیر دارد، اگرچه برای به تصویر کشیدن کتابی با صدها صفحه، سازندگان مجبور به انتخاب قسمت‌های مهم‌تر بودند و این ممکن است برای مخاطب ایرانی کمی شعاری و گل درشت به نظر برسد. استفاده از لوکیشن‌ها و فضاسازی قابل قبول است و عکس بسیاری از فیلم‌ها که ایران را در خارج از این کشور می سازند و به شدت غیر واقعی و مصنوعی هستند، این فیلم ملموس و پذیرفتنی است. شاید ضعف فیلم انتخاب بازیگران فرعی باشد. بازیگر نقش بیژن همسر آذر نفیسی، برخی از دانشجویان و شهباز نوشیر در نقش نمایشنامه‌نویس و دوست روشنفکر آذر، بازی قابل قبولی ارائه نمی‌دهند و ایفای نقش‌شان عاری از ظرافت و عمق است. ریتا خواننده مشهور ایرانی اسرائیلی نیز نقش کوتاهی را به عنوان مادر آذر نفیسی بازی می‌کند که با این‌که کوتاه است اما گرم و جذاب ارائه شده است. بازی‌ گلشیفته ساده و صمیمی و تاثیرگذار است. مینا کاوانی با آن چشم‌های آبی نورانی و شفاف خوب از عهده نقشش برآمده و زر امیرابراهیمی یکی از درخشان‌ترین و احتمالا سخت‌ترین بازی‌هایش را ارائه داده است. 

همانطور که آذر نفیسی در کتاب خود می‌گوید، ادبیات باید در مخاطب ایجاد پرسش کند، چه در مورد خود و چه در مورد جامعه‌ی خود. او سعی کرده است با نوشتن این کتاب، بخشی از تاریخ معاصر ایران را از نگاه شخصی خود ثبت کند و در نهایت به پرسش‌هایی پاسخ دهد. اولین پرسش این است: چرا در وقوع انقلاب سهمی داشته است؟ این پرسش منجر به خلق اثری صادقانه شده که برای سال‌ها یکی از پرفروش‌ترین کتاب‌ها در آمریکا بوده و به ده‌ها زبان ترجمه شده است. او خواسته نشان دهد که وقتی چند زن دست به دست هم می‌دهند، حتما آینده‌ی بهتری در انتظارشان است. دستان گره خورده‌ی نسرین و ساناز و مهشید و مهتاب و یاسی و مانا همان دست‌هایی هستند که در این چهار دهه تسلیم تبعیض جنسیتی، ظلم و بی‌عدالتی نشده‌اند. همان چیزی که در مقاومت مدنی باشکوه زنان امروز در ایران می‌بینیم. فیلم نیز به دنبال همان صداقت است

درباره Habib

متولد سال ۱۳۳۰ رشت استان گیلان- کسب لیسانس از دانشگاه ملی ایران- کوچ به ینگه دنیا سال ۱۳۶۵ و اقامت در کالیفرنیا-چاپ اولین کتاب شعر بنام (الف مثل باران) در سال ۱۳۸۴ در ایران توسط انتشارات شاعر امروز.
این نوشته در نقد داستان, نقد سینما ارسال شده است. افزودن پیوند یکتا به علاقه‌مندی‌ها.

نظرتان را ابراز کنید