
نقل از صورتکتاب با فرامرز سلیمانی
«آوریل ماه ملی شعر»

نسرین جافری، شاعر
۱۳۲۹-۱۳۹۴ خرم آباد لرستان
برای تو فصلی آوردهام
از آیههای شفاف
برای تو دستی اوردهام
از تبرزین و عشق
برای تو اسبی اوردهام
با یالی از افقهای ناشناخته
*
ما دو مطلق بودیم
دو مذهب
که در خم کتابهای مقدس گم شدیم
با عطر گیج خاکهای کهنه.
ما دو کودک بودیم
دو خسته
که ریشههای خود را جویدیم
ما دو مطلق بودیم.
—
راه را
در شب و الکل پیچیدهام
با هزار پله گداخته
تا از پیچِ کنار آن حرف بگذرم.
هنوز به خاطرم نرسیده است
که در آن شهر بیسایه
چه چیز را گم کردهام.
وقتی برمیگشتی صدایت بوی نم میداد
بوی چاهی که
آبهایش در سیارهای دیگر میریخت .
رطوبت دستانت جلگه زاری بود
که با مشتی گندم در خاطرم نشستی
سوارانی که از مغرب استخوانهاشان
نوری لخته بر می.دارند
از کوچهای میگذرند
که روزی تو بر زبان آوردی
و در همهی زمانها گم شدی.
چه بینهایت بودی تو!
اکنون نوازندهای بیزمان
تمام دلش را در من مینوازد.
—
نسرين جافرى
به محمد حقوقى
:
در حافظه تاريك اين جهان
كنار پاى يك درخت روييد
از درى كه بشت أيدهها بود گذشت
انگشتانش را
بر سيم سايه يك گيتار كشيد
تا دامنههاى بارور اين ماده حقير
از خود گذشت
جهان يك كلام را گشود
و خود مؤلف خود شد
—
آمد کتاب.هایش را آورد سر رود که بشوید تا ان ورق خالی را برای تکمیل طرح خود بیرون کشد و آب او و همه.ی دفترها را برد
وقتی با هفت سر نشین شاتل
در شهری آنسوی ترانزیت اندیشههای ناآگاه
پیاده شدم
مثل پیامبری آماتور
میان کاناخانم نسرین جافریلهای انتقالی حشراتی که
از مادهی خود جدا شده بودند
آنقدر محو شدم و انتظار کشیدم
تا ” یک بیضی نارنجی به روی یک ساقه “
بروید
و باور کنم که در متروهای رمزدار
دیگر چیزی منفجر نمیشود
و زنی که مرده است
به شیوهی خودش جیغ نمیکشد
که زمین بیفتد و دوباره بمیرد
وقتی که حرف میزنم با خودم
موبایل را خاموش میکنم
تا با شناسنامهی یک جنین
بپرم به روی پوسترهای بیمصرف فیلمهایی
که سناریویی برای ایماهای همگونیشان نداشتند
این کامپپوتر خاموش
چه حافظهی خوبی دارد
که میتواند یک اتفاق کوچک را
روی سایتهای شخصی بنویسد و
زیر صفر نرود
با ” cd ” ” اکسیژن “
خود را در مکان سپبد
میان تجربههای زیستشدهی ” پروست “
میبینم
که هی از روی هم میپرند
و هیچگاه پرستیژ خود را
از دست نمیدهند
این شهر
از رخدادها بیخبرم میکند
و میگذارد با نان همخوان خودم
در پارکهای گشت رسانههای جمعی
قدم بزنم
و هیچ نپرسم چرا؟
کابینهای این ترن
چقدر خالی.ست
خالی از تو
که با گامهای بیپایان
روی نا پیوستگیها
آنقدر چرخیدی
که تبدیل به “پارادوکس”های
درونی شدی
و میان حالت گرفتهی یاس هایی که
طراحی شده بودند برای تبلیغات
یک موجودیت عجیب برای خودت خریدی
و با یک نت اضافی که روی صدایت گذاشتی
از روی سایهات پریدی
و مفقود نشدی
بسکه خسته ام
از حال میروم و غریبه میشوم
با جنبهی مثبت افکاری که در سر داشتم
و باورم میشد که انسانم
جرمت چه بود رفیق ؟!
نیچه با ” انسانی بس انسانی “
گروه خونم را شناسایی کرد و
از محدودهی جهان بیرونم انداخت
اکنون مثل یک ” ابژه که سخن میگوید”
میتوانم زیر باران بدودم
در یک کافی شاپ بنشینم
موسیقی راک بشنوم
قهوهی تلخ بنوشم
و با یک شیکپوش افراطی
که پشت ویترین نمایشگاههای تجارتی
هی رنگ مویش را عوض میکند
با “این یک چپق نیست”
کنترل دنیا را به دست میگیرد
میانه خوبی داشته باشم
ای کاش ” مایاکوفسکی “
بند آخر شعرش را
در کافینتهای جهان مینوشت
و خودکشی میکرد.
فضای داخلی این شهر
پر از علفزارهاییست
که ار موجهای رادیویی عبور میکنند
و تا کسی بخواهد پیر شود
” ریواند ” میکند و
به دنبال مولکولهایش میدود.
به دنبال مولکولهایش میدود.
زنده ياد محمد حقوقى جايى خيلى كلى از نسرين جافرى به عنوان شاعر خط سوم ياد مىكند كه منظورش بايستى موج سوم باشد كه اين جا با خط سوم شمس خلط مبحث يافته يا دچار غلط مطبعى شده است
اما روال نامها و فهرست گذارى نشان مىدهد كه منظور موج سوم بوده و شاعر قصد تحقيق جدیتري بر آن داشته است.
جايي ديگر حقوقى بر اصل استقلال زبان و اصل اختصاص انديشه در پرتو صناعت ويژهاش در شعر جافرى تأكيد دارد كه از آن هر شاعر ديگرى مىتواند باشد… حقوقى مىگويد جافرى… شاعرى درد كشيده كه با چنان اضطراب و هول شعر مىنويسد و با چنان وحشتى درفضاى شعر غرق میشود كه انگار در قرن هولناك آينده پرتاب شده است.
محمد حقوقى
حد همين است
قطره ۱۳۸۱
در شعر نسرين جافرى جوهر گندم را به آسيابهاى نورى مىبرند و اين همان بيشه هول و هراس نيمايى است كه دست كم در قرن أخير در شعر ايران رواج دارد و مجوزى براى ورود جافرى به قرن شاعران ايران در اين فرصت است
شاعران قرن ايران ١٣٩٩-١٣٠٠
تازه آمده بود لب جوي كه دفتر هايش را بشويد و آن كاغذ سپيدرا بر دارد عكس خودش را كامل كند كه خبر آمد با دفتر هايش رفت.
درباره Habib
متولد سال ۱۳۳۰ رشت استان گیلان- کسب لیسانس از دانشگاه ملی ایران- کوچ به ینگه دنیا سال ۱۳۶۵ و اقامت در کالیفرنیا-چاپ اولین کتاب شعر بنام (الف مثل باران) در سال ۱۳۸۴ در ایران توسط انتشارات شاعر امروز.