فراسپید چیست؟ در یک پرانتز طولانی با عنوان فرعی تراکم معنا یا کثرت ایهام
کیوان اصلاحپذیر
فراسپید با یک جهش ژنتیکی ناشی از تشعشع جهانی فرکانس ساطع از دکلهای نوین ارتباطی زاده شده است. نام علمی این جهش ژنتیکی در شعر نو، «تراکم معنا» و یا «تراکم ایهام» است، زمانی گفته شد که جهان در حال دچارشدن به انفجار اطلاعاتی است. برای شلیک از یک تفنگ سرپر باید ابتدا باروت داخل آن متراکم شود و میخ درازی که این کار را انجام می دهد «سنبه» نام دارد (که گاه برای فروبردن لقمهی خشک نیز کاربرد پیدا میکند)، «سنبه» اگر زیادی پرزور شود ، تفنگ صاحب خود را میترکاند و اگر کمتر از حد بهفشارد، گلوله به مقصد نمیرسد. اکنون انفجار اطلاعات به فراپاشی مطلعین و مطلعشوندگان و اطلاعات باهم انجامیده است. از شدت وفور و تراکم اطلاعات در واحد ثابت زمانی ، صاحب خبر به آنسوی دانایی که نادانی است رسیده و سرعت گلولهی خبری در حدی است که موضوع خبر، فرستنده و گیرنده همه در هم ادغام شدهاند و اکنون «مفهوم خبر» در حال انفجار است. این تراکم خبری باعث شده است تا «سنبه، تفنگ، باروت، سنبهزن ، گلولهخور، تفنگدار و فشنگ» همگی در عنصری بنام «ماشه» تحلیل روند؛ یعنی از همهی این عناصر فقط یک ماشه باقی مانده است که بطور خودکار فشرده میشود و خود را در شکلهای گوناگون ذکر شده بازنمایی میکند، فهم و تصور این وضعیت از منطق معمولی مندرج در شیارهای مغز ما فراتر میرود. جهان انیشتینی، هندسهی نااقلیدسی، منطق فازی، نظریههای آشوب و … همگی زیر مجموعه و پیشدرآمد این تحولات عصری ما قرار دارند که در ویژگی نا-هم –منطق–بازی مشترکند. زبان هنوز تابع منطقی است که فهم جهان را به شکل نیوتونی–ارسطویی ممکن کرده است. سرعت تحولات دورهی معاصر به جدی است که زبان از هم –سازی و هم –آوازی با آن فرو مانده، زیرا عادت ندارد که مقصود و قصد و قاصد را یکی ببیند به همین دلیل است که نشانههای زبانی عرفانی دوباره در این میان سر در آوردهاند زیرا در هم فشردگی انسان و طبیعت و اجتماع به واسطهی تراکم هردمافزونشوندهی اطلاعات و خبررسانی، معنایی جز همان تصویر قدیمی عرفان از جهان بعنوان وجودی یکپارچه که با نامهای جعلی دچار انشقاق شده است ندارد. فراسپید بهعنوان شعر هم از این ویژگیها برکنار نیست زیرا زادهی عصر خود است؛ «تراکم معنا» بهراحتی با بیمعنایی اشتباه میشود؛ «اشتباه» واژهی درستی برای این طرز تلقی نیست، زیرا اذهان منطق فعلی ما دلیلی برای ترک منطق پذیرفته شده ندارد؛ اصول زیباشناسی در شعر همواره زاییدهی منطق زیستی و زبانی ما است. هرگونه تغییر در اصول زیباشناسی که «مولد لذت ند» نیازمند تکیهگاهی در زبان و منطق تولید کنندهی زبان است. پس منطقی که روش دریافتش از گزاره تابع روابط یک به یک علت و معلول است با هجوم و درهمآمیزی علت و معلولهای گوناگون حول یک موضوع غریبه است. دریافت معنا از این «ظاهرا» هرج و مرج غیر خطی وقتی بیشتر میشود که برخی از گزارهها اصولا ربطی به موضوع ندارند زیرا محصول تداعی.های حسی و آنیند. شعر فراسپید نه تنها تولید کنندهی ایهامهای متعدد است بلکه اجازه میدهد تداعیهای خودانگیخته نیز مجوز ورود به منطق خوداگاه بگیرند. عنصر سوم که بر پیچیدگی شعر میافزاید دستدرازی شعر در اندام یکپارچهی واژههای بکر است، تاکنون حفظ وحدت معنی ایجاب میکرده است که واژههای شعر تا جایی مورد استفاده قرار گیرند که دچار گسل و فروپاشی نشوند. همه صنایع ادبی پیشین که بر اساس حفظ معنیهای گوناگون واژه (بارهای کلمه) شکل گرفته و بازیهای خود را بر پایه یکپارچگی واژه شکل میدهند، نمیتوانند به داخل واژه نفوذ کنند بدون آنکه به منطق زبان خدشه وارد کنند. زمانی در یونان کهن فیلسوفی گفته بود آخرین ذرهی قابل شکافت اتم است اما امروز دنیای اتم متشکل از هزاران عنصر است که در تونلهای زیر زمینی تحت تعقیب قرار میگیرند و به دام لحظههای ناپایدار میافتند. دنیای ریز اتمی و درشت جهانی در هم آمیختهاند و دیگر کوانتوم علم جهان اتمها نیست و با منطق همزمان – نمای « موج-ذره»ی خود در حال فرمولبندی جهان درشت – سلول ما است. شعر فراسپید دقیقا نمایندهی این به همریزیها و یا این روی هم ریختن منطقهای بهظاهر ناساز است. صدای همه ادبیات ایران از هجاها تا عروض و از کلاسیکها تا نو در شعر فراسپید بههم میپیوندند. در شعر نو، فراسپید صدای همزمان نیما و فروغ و شاملو و رویایی و براهنی و سپهری و … هست. این ارکستر بهظاهر ناهمگون بهیمن تبعات انفجار اطلاعات در اتاق خبر حاصل شده است. نقاط مشترک شعر نو در شعر فراسپید متجلی است؛ سنتز همهی فاکتورهای ماندگار شعر نو است،
شگرد؛ فرم نوین چندنقطه، سطرنویسی. در شعر فراسپید نه یک اختراع یا یک کشف بلکه ظهور یک امر بودنی و هستنی است.