واژگان خانگی


یک شعر از: پروین_سلاجقه

 

نام من
پیش از این
آناهیتا بود
بزرگ ْبانوی باران و گیاه
حرفه‌ام
تزیین خوشه‌ها بود
وقتی
از آفتاب تابستان
بار می‌گرفتند

اگر بخواهی
همه چیز
دوباره
زیبا می‌شود
دروغ شناسنامه را
باور نکن
زیرا
من
هنوز
آناهیتا هستم
ایزدْبانوی فردا و زمین
دمی دیگر
ابرها می‌شکافند
و زنی
در قاب پنجره
ظاهر می‌شود …

 

 

 


یک شعر از: منیره حسینی

 

هرچه بیش‌تر اوج گرفت

بیش‌تر کوچک شد

پرنده‌ای که می‌خواست

پرنده‌تر باشد

هرچه بیش‌تر میوه داد

بیش‌تر خم شد

درختی که می‌خواست 

درخت‌تر باشد

 

هنوز چیزهای زیادی هست

که برای دیدن‌شان

باید اوج بگیرم و 

بار تماشای‌شان را به دوش بکشم

زنی که می‌خواهد

زن‌تر باشد

مخفیانه

اما مخفیانه .

 


یک شعر از: حبیب شوکتی

 

«عید قربان»

در حیاط سنگفرش

گوسفندها را قربانی کردیم.

مرغ‌ها را

سر بردیم

کبوترها را

پراندیم

تا خوراک بازها شوند

خانه‌ی ما 

مسلخ کوچکی بود

که همه با هم

در آن 

برای ورود به کشتارگاه بزرگ

آماده می‌شدیم  

 

 


یک شعر از: سید علی صالحی

 

من یکی را می‌شناسم

صبح‌ها لیبرال است

ظهرها چپ می‌زند

و غروب

که از کوچه‌ی تاریک می‌گذرد

زیر لب آهسته می‌گوید:

«بسم‌الله …!»

 

 


یک شعر از: محمد مختاری

 

چه خلوت است خیابان جمعه

دمی که دور می‌شوی

و باز می‌گردی در خویش

و هیچ‌کس نخواهد دانست

که در دلت چه گذشته‌ست

 


یک شعر از: علی‌رضا نوری

 

چه فصل‌هایی در چشم داشتی
هر جا که می‌خواستم
از آب‌های جهان
چون پرنده‌ای بلند شوم
تو
آغوشت را گشوده بودی
هر جا می‌خواستم چون گندمی از زمین برویم
تو باران بودی
فصل‌هایی که در چشم داشتی
آزادی بودند

درباره Habib

متولد سال ۱۳۳۰ رشت استان گیلان- کسب لیسانس از دانشگاه ملی ایران- کوچ به ینگه دنیا سال ۱۳۶۵ و اقامت در کالیفرنیا-چاپ اولین کتاب شعر بنام (الف مثل باران) در سال ۱۳۸۴ در ایران توسط انتشارات شاعر امروز.
این نوشته در اشعار این شماره ارسال شده است. افزودن پیوند یکتا به علاقه‌مندی‌ها.

نظرتان را ابراز کنید