یک خاطره‌ی نه چندان شیرین!

 


نوشته‌ی: حمیدرضا رحیمی

چندین سال پیش تلفنی داشتم از صدای آمریکا…گفتند بنا دارند که در میزگردی چهار طنزپرداز را از چهار گوشه جهان همزمان روی ایر بیاورند. هادی خرسندی از لندن – ابراهیم نبوی از بلژیک- عبدالقادر بلوچ از کانادا و این بنده که فدوی باشم، از آمریکا. روز موعود که ساعت ۱:۳۰ بعد از ظهر بوقت غرب آمریکا بود، تماس برقرار و برنامه آغاز شد. هادی جان خرسندی که عمرش دراز باد، غفلتاً پیشنهاد کرد که چون آقای نبوی سال نخستی ست که در خارج از کشور به سر می‌برند، آقای فدوی، یک کادو یا هدیه‌ای به ایشان بدهد! کوشیدم که جاخالی بدهم! و گفتم هادی جان تو چرا زنگوله را گردن من آویختی؟! خب دوستان آغاز کنند و من نیز در این گوشه هستم اگر نکته یا مطلبی بنظرم رسید، عرض می‌کنم. باری تلاش من شوربختانه بجاِیی نرسید؛ به ناگزیر به آقای نبوی گفتم که من به تازگی غزلی ساخته‌ام که در قافیه آن «نبوی» آمده است، اشکالی ندارد که؟ گفت نه آقا چه اشکالی دارد.. و من بر این پایه، آغاز به خواندن غزل کردم. ..غزل اما هنوز به نیمه نرسیده بود که بزرگوار شدیداً برآشفت که تو داری به من توهین می‌کنی من سیّدم و قس علیهذا… ؛ من که ادامه دادم گفت تو که همچنان داری به من توهین می‌کنی! من اصلاً در چنین جلسه‌ای نمی‌مانم و آن را ترک می‌کنم! .گفتم مانعی ندارد اما من نمی‌توانم در این‌سوی جهان نیز سانسور شوم!. جلسه البته متشنج شد گرچه مجری و نیز هادی کوشیدند که آرامش را به جلسه بازگردانند که البته به جائی نرسید.باری، روانشاد از اُّم‌القراء آمد، کافه را بهم ریخت و رفت!. و اما غزلی که کافه را بهم ریخت را ، درپی ملاحظه می‌کنید:

افسوس هَدَر مایه و عمر فدوی شد
عیناً به همان گونه که مال ابوی شد
تنها نه زِ ما گشت تلـَف عمر گرامی
کاین لطمه نصیب همه حتـّی اَخوی شد
ایّام عزیزی که دِگـَر باز نیایند
افسوس که پامال وُحوش بَدَوی شد
این جمله مپندار که امشب شده نازل
کاین فاجعه آغاز زمان اُمَوی شد
زائید سپس گاو من و تو به زمانی
کاین غائله تشدید زِ دورِ صفوی شد
نام تو بَدَل گشت زِ بیژن به محمد
سهراب مبدل به جناب علوی شد
کردند تلف وقت عزیز من و ما را
این مُهمَل و آن یاوه حدیث «نبوی» شد
شد دولتی از جمله‌ی اوباش فراهم
بر ضِد و علیه همه حتـّی رَجَوی شد!
بر خانه‌ی ایـن ملـّتِ دربند مُسلط
گـَه “ناطق نوری” و زمانی “نبوی” شد
بدتر زِ همه مُجری دیوان عدالت
آن قاضی ِ ضد ِبشرِ مرتضوی شد
آنقـَدر کتاب و قلم و مطبعه سوزاند
کاین بنده دُچار صدمات ریوی شد
هم قافیه تنگ است و هم راه تنفس
ناچار زِ تکرار قوافی، فدوی شد!

باری سید ابراهیم نبوی،طنزنویسی بود که بباور من، دوربین یا قطب نمایش را، جای درستی نکاشته بود؛، خدایش بیامرزاد..

چهارشنبه ، ۱۵ ژانویه ۲۰۲۵ برابر با ۲۶ دی ۱۴۰۳

درباره Habib

متولد سال ۱۳۳۰ رشت استان گیلان- کسب لیسانس از دانشگاه ملی ایران- کوچ به ینگه دنیا سال ۱۳۶۵ و اقامت در کالیفرنیا-چاپ اولین کتاب شعر بنام (الف مثل باران) در سال ۱۳۸۴ در ایران توسط انتشارات شاعر امروز.
این نوشته در یاد بعضی نفرات ارسال شده است. افزودن پیوند یکتا به علاقه‌مندی‌ها.

نظرتان را ابراز کنید