……
کک
…….
۲۳ نوامبر برابربود با سیونهمین سالروز درگذشت غلامحسین ساعدی پزشک، شاعر و نمایشنامهنویس، که با نام مستعار «گوهر مراد» شناخته میشد آثار ماندگاری چون (چوببدستهای ورزیل، گاو، دایره مینا و آرامش درحضور دیگران) بهجا مانده است. ساعدی از اعضای کانون نویسندگان ایران و از سخنرانان شبهای شعر گوته بود. او در سال ۱۳۶۴ به یک مهاجرت ناخواسته به فرانسه دست زد و شوربختانه در سن ۴۹ سالگی در پاریس درگذشت.
سیما بینا در لباس مازندرانی
همکارمان هلن شوکتی در هر شماره به موسیقی و هنرمندان ایرانی که به نوعی در اعتلاء و ارائه این هنر روحپرور دست داشتند میپردازد که همهماهه از نظرتان میگذرانیم.
فصل سی و هفتم
هلن شوکتی
سخن اين شماره در بارهى زنى است كه به ترانههاى محلى ايران جانى دوباره بخشيد و جان و روحش با آوازها و ترانههاى دورترين نقاط ايران عجين شده
سيما بينا راوى نواهاى فراموش شده، آهنگساز، پژوهشگر ترانههاى محلى ايران
خودش مىگويد: وقتى من به روستاهاى دورافتاده مىرفتم بعلت مشكلات و محدوديتها براى زنان
كه هميشه ترس و وحشت از خواندن داشتند، سعى مىكردم تا با آنها صميمى شوم و همراه آنها شروع بخواندن مىكردم، تا شايد موفق شوم كه آنها برايم يك خط بخوانند، (البته به شرط عدم حضور آقايان)
يك افسوس و يك حسرتى برايم مانده، چرا كه اين موسيقى كه من جمع آورى كردم متعلق به مردم ايران
است و يك امانتى كه در دست من است، كه بايد آن را *شهر به شهر و روستا به روستا * ارائه دهم، و
.اين حسرت در آوازها و كلام من هميشه ديده مى شود
بسيارى از ترانههاى محلى ايرانى از زبان مردم شهر و روستا سروده شده و مخاطبان آنان زنان هستند
مثل شاه صنم زيبا صنم بوسه زنم لبهاى تو………..كه من بعنوان يك خوانندهى زن، فقط راوى اين
حكايات هستم، چون در صورت تغيير محتوا ديگر اين ترانهها ناشناخته و گنگ مىشود. اينست كه من
هرگز در متون اصلى ترانه تغييرى نداده و فقط بعنوان راوى، حكايت تعريف مىكنم. اما دو بيتىهايي كه با اين آوازها انتخاب ميكنم ديگر راوى زن و مرد در آن نقشى ندارد
او مىگويد: طول عمرى كه من در اين راه با عشق و علاقه و پشتكار و تداوم گذاشتهام، هم سختیهای
زياد و ممنوعيت فراوان داشته است
سيما بينا در چهادهم دىماه سال ١٣٢٣ در شهر خورسف خراسان جنوبى از پدر و مادرى اهل هنر و ادبيات و موسيقى بدنيا آمد. دخترى كه با طنين صدايش آوازهاى فراموش شده را به صدا در آورد
مادرش پوراندخت ايراننژاد و پدرش احمد بينا كه هم شعر مىگفت و هم آهنگسازى ميكرد و داراى صداى خوشى بود و تار هم مينواخت
سيما در كنار پدر رشد ونمو كرد. ترانههاى اوليه سيما را اقاى احمد بينا آهنگسازى ميكرد
پدر! سيما را كه فقط ٩ سال سن داشت به تهران آورد و به آقاى پيرنيا معرفى كرد. سيما در ٩ سالگى در برنامهى كودك راديو به سرپرستى داوود پيرنيا خوانندگى مىكرد و رديفهاى آوازى را نزد موسى خان معروفى و نصراله زرينپنجه آموزش ديد
مهاجرت به تهران و ورودش به راديو و هم نشينى با استادان موسيقى كلاسيك ايرانى باعث شد كه سيما
همزمان به آموختن رديف دستگاهى پرداخته و در فضاى مدزده آن روزها بتواند جايگاه خود را تعيين كند
او پلى بود براى پيوند موسيقى اصيل محلى با مردمى كه در شهرهاى در حال گسترش زندگى مىكردند
او در راديو ايران در برنامهاى بنام گلها در بخش كودك خوانندگى ميكرد اما آقاى پيرنيا چون مىدانست
كه سيما يك گنجينهى بزرگ موسيقى است، برنامهاى بنام گلهاى صحرايى را راه اندازى كرد و اجراى آن را به سيما بينا سپرد
سيما بينا همزمان در دانشگاه تهران رشته نقاشى مى خواند و در زمان دانشجويى معلم دبستان هم بود
بعد از فارغالتحصيلى در سال ١٣٤٩ بطور جدى شروع به تحصيل موسيقى و رديفها نزد استاد عبداله
دوامى روى آورد و در بيرجند به پژوهش و جستجو در زمينه موسيقى بيرجند بردا
در سال ١٣٥٧ سيما بينا مانند تمام هنرمندان ايران به اوين احضار شد و بگفته خودش بعنوان يك متهم تعهد داد كه آواز نخواند. در نتيجه خانه نشين شد
پس از مدتى شروع به تشكيل كلاسهاى آواز در منزل كرد و در فضاى بسته و (بدون مجوز) كنسرتهایی
هم برگزار كرد
بعد از مدتى او توانست مجوز تعليم و تربيت را گرفته واجازه كنسرت فقط براى بانوان را بدست آورد
شايد او اولين زنى باشد كه بعد از انقلاب اسلامى كلاس تعليم آواز داشت
او در كنار تعليم آواز با همراهى محمدابراهيم مالكى به پژوهش و گردآورى ترانههاى محلى ايران و
بازنويسى ترانههاى مردمى، بويژه زادگاهش خراسان پرداخته و با سفر به دورترين نقاط اين نواحى
توانسته مجموعهاى از ترانهها و نغمات فراموش شده را جمع آورى كند
سيما بينا از سال ١٣٧٢ براى ارائه يافتههايش در موسيقى محلى ايران به جشنوارههاى موسيقى در كشورهاى مختلف ايران و ملاقات با مادران پير و جوان كتاب با ارزش خود لالايىها را نوشت
استاد محمدرضا شجريان: يكى از كارهاى بسيار ارزشمند موسيقى ما كارى بود كه سيما كرد))
((او موسيقىهاى روستايى ما را از نقاط مختلف جمع آورى كرد و بشكل بسيار درست ارائه داد
سيما بينا صدايى كه در دل كوير سبز شد و روحى تازه در موسيقى ايرانزمين دميد
اين داستان عشق او به موسيقى وعطش او براى پژوهش و معرفى ترانههاى محلى ايران شد
امروز نام سيما بينا در سراسر جهان با موسيقى محلى ايران گره خورده است. اگر چه سالهاست
در عرصهى موسيقى سنتى هم آثار زيادى عرضه كرده است
دانش ومهارت او درهاى تالارها و فستيوالهاى بزرگ موسيقى امريكا و اروپا را بر روى او گشادهاند
مانند تالار فيلارمونى كلن * آلمان *
نزديك به بيست سال است كه او كنسرتهايش را به خارج از ايران برده است
خودش مىگويد وقتى دلتنگ و وامانده مىشوم به نقاشى پناه مىآورم. من هميشه از طبيعت الهام
مى گيرم. نقاشى هميشه براى انتخاب لباسهايم بر روى صحنه بسيار به من كمك ميكند
تحقيقاتى در موسيقى افغانستان و مناطق هرات و كابل دارد. او معتقد است كه موسيقى افغانستان
ادامهى موسيقى خراسان است و اين زبان و موسيقى مىتواند پيوند زيبايى را در بين اقوام و مرزهاى
دو كشور بوجود آورد
آرزوى او اينست كه روزى ايران، اين سرزمين و قلعهى پير دوباره مثل خورشيدى در خاورميانه بدرخشد
و به روزگارى، با مهر و زيبايى و آزادى و آنچه مردم دوست دارند برگردد
بياد خورشيد كه دنيا غرق نور شه غم و تاريكى از اين خونه دور شه
اين شناخته شدهترين خواننده مردمى ايران ،، امروز فقط در جايى قادر به ارائه موسيقىاش نيست که خود و ترانههایش زاده شده است