یک شعر از: خسرو باقرپور
«فصلِ پنجم»
(برای زینب جلالیان). ـزندانی سیاسی ـ
ای سرد و گرم چشیده!
زنِ جوان!
دنیا دیده!
جادویِ جاودان!
سالِ تو پنج فصل داشت:
بهار،
تابستان،
پاییز،
زمستان؛
و… زندان.
آمده: مجله_ادبی_هنری_روزآمد
یک شعر از: یانیس ریتسوس
برگردان: بابک زمانی
صلح
نانِ داغ بر میزِ جهان است.
لبخندِ مادر است
تنها همین
نه چیزی جز این.
آن کس که زمیناش را خیش میکشد
تنها یک نام را بر تنِ خاک حک میکند:
صلح، نه چیزی دیگر، تنها صلح.
بر قافیهی فقراتام
قطاری به سوی آینده رهسپار است
با سوغاتِ گندم و رز.
آری، صلح همین است.
ای برادران من!
تمام عالم و امیالاش
تنها در صلح نفسی عمیق میکشد.
دستانتان را به ما دهید، برادران.
آری، صلح همین است.
ی
یک شعر از: مظاهر شهامت
برای بلعیده شدن خیس میشد
در گوشه تاریک کافه
با بزاق اندک پیرمردان بیدندان
تاریخی که قرار بود
به کودک آینده برسد
تا میتوانید
با هر جمله
عکس یادگاری بگیرید
فراوان میشود نابودی
و به زودی این کافه هم
تعطیل خواهد شد
یک شعر از: محمود طیاری
کنار آن سایه
کنار پرچین کوچک همسایه
آبدار است
این گلابی وحشی
این درخت سیب
کدام دل اسیر یار شده است ؟
یک شعر از: ناهید عرجونی
«بیانیه»
نام مرا بنویسید. پای تمام بیانیههایی که لبخند و بوسه را آزاد میخواهند پای بیانیههایی که نمیخواهند درختی قطع شود پرندهای بهراسد چهارپایهای بلغزد زیر پای کسی پای بیانیههایی که میترسند کودکی گریه کند
یک شعر از: لیان لی
(ترجمه: مظاهرشهامت)
و جا گذاشتی.
آن اندوه زیبای ابدی را.
در چشمهای من
پیش از آنکه
خدا
جهان را به نام خود بزند
یک شعر از: علیرضا مکوندی