به یاد نویسندهی فرهیخته و متعهد و آگاه احمد افرادی نوشته زیر از او را برایتان میآوریم
ابوالفضل بیهقی : « مرا چاره نیست از باز نمودن چنین حالها ، که از این، بیداری افزاید و تاریخ به راه راست برود که روانیست در تاریخ، تخسیر و تحریف و تقتیر و تبذیر کردن … »
نگاه سیاستزده به تاریخ و دل سپردن به سخن سیاست پیشگان، آفت ِ شایع ِ دیگری است که تاریخ را از حقیقت ِ خود تهی میسازد. به قول زنده یاد فریدون آدمیت، «اهل سیاست، اغلب مردم نااهلاند؛ از آن که، در سرشت سیاست، قدرت نهاده است و در نهاد قدرت، فساد سرشته است».
ـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ
پیشتر گفتم ، دکتر متینی هیچ فرصتی را برای شُبههافکنی در ذهن خواننده از دست نمیدهد. نمونه بدهم:
محقق محترم، در بخش آغازین کتاب (صفحه ۵ و۶) جملهی معترضهای را، از متن سخنرانی دکتر مصدق (درمجلس چهاردهم) جدا میکند، تا با استناد به آن، او را (تلویحآ) به کِذب متهم کند.
با هم بخوانیم:
متینی: «مصدقالسلطنه با آنکه در مجلس چهاردهم گفته است: ” … یک وقتی بنده در مدارس قدیم درس میخواندم … “، هرگز در مدارس طلبگی درس نخوانده است. وی ظاهرأ دوران معادل مکتب و دورهی مقدماتی مدرسههای طلبگی را به مانند فرزندان متمکنین در زیر نظر معلمان سرخانه تحصیل کرده بود..» پایان نقل قول
بر من معلوم نیست، طرح موضوعاتی از این دست، گره از کدام معضل تاریخ معاصر ایران میگشاید.
اولأ ـ برخلاف ادعای آقای متینی، دکتر مصدق نگفت که در «مدارس طلبگی» درس خوانده است. بلکه، صحبت از «مدارس قدیم» در میان است.
ثانیأ ـ گیریم که منظور مصدق از«مدارس قدیم»، همان «مدارس طلبگی» باشد. آقای محقق تاریخ (از این کشف تاریخی!) چه نتیجهای میخواهد بگیرد؟! که مصدق دروغ گفته است؟!
واقعیت این است که عبارت منقول دکتر متینی، جملهی معترضهای است، از متن سخنرانی دکتر مصدق در مجلس چهاردهم؛ که در ربط با اصلاح قانون انتخابات مجلس شورای ملی ایراد شده بود.
آن بخش از سخنرانی دکتر مصدق را باز نویسی میکنم، تا ببینیم، وقتی تحقیق تاریخی، آلودهی اغراض شخصی و گروهی میشود، چه سان، اخلاق ِ پژوهشی و حتی انصاف و مروت نیز به چیزی گرفته نمیشود:
دکتر مصدق: « …من تصور میکنم که هیچکس در این مجلس موافق نباشد که تا قشون خارجی در این مملکت هست انتخابات بشود (دکتر کشاورزـ با شرایطی) همه در این اصل موافق هستند. منتها طرز عمل، به نظر بنده با این طرح پیشنهادی فرق میکند. پیشنهاد بنده یک طوری است که نمایندگان مؤثراکثریت هم در جلسهای که چهارشنبه شب ِ قبل تشکیل شده بود موافقت کرده بودند و چهارشنبه شب قبل جلسهای از نمایندگان اکثریت و نمایندگان اقلیت تشکیل شد و درآن جا مذاکره شد. در آن جلسه به پیشنهاد خود ِنمایندگان ِ اکثریت، قرار شد که لایحه بصورت طرح قانونی به مجلس بیاید که صدور فرمان انتخابات برای تجدید نظر در قانون انتخابات دو ماه تأخیر بشود. صبح که به مجلس آمدیم آقای نبوی.. یکی از نمایندگان اکثریت که… آن طرح را تهیه فرمودند و به من ارائه دادند و فرمودند که عقیدهی ما این است که عوض دو ماه، سه ماه بشود .. طبق نظر اقایان اکثریت، مدت دو ماه را بهسه ماه پیشنهاد کردم ـ یک وقتی بنده در مدارس قدیم درس میخواندم در جامع المقدمات گمان کنم. به صمدیه که رسیدیم آنجا به این عبارت ” الناس مجزیون باعمالهم، ان خیرأ فخیرأ، ان شرأ فشرأ” این عبارت را به چهار وجه میخواندند … حالا من تصور میکنم که مجلس ما هم بر چهار وجه باشد، مجلسی که نمایندگان آن متمایل به [ همهی] متفقین باشد، این وجه اول، مجلسی که نمایندگان آن متمایل به یکی از متفقین باشد این وجه دوم، مجلسی که نمایندگان آن متمایل به متفقین دیگر باشد …» ۱در حیرتم که محقق محترم ( بهمنظور «مچگیری»! از دکتر مصدق) چه رنج درازی را بر خود هموار میکند!
ــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ
در بخش آغازین نوشتهی پیش رو آوردهام که، جناب دکتر متینی، چونان مدعیالعمومِ تاریخ معاصر ایران، همه ی زوایای آشکار و پنهان زندگی دکتر مصدق را، به قصد یافتن مدرک جرم علیه او کاویده است. برای آن که این داوری را، دیگر بار مستدل کنم، نمونهای پیش رو قرار میدهم:
در تاریخ ۴ تیر ۱۳۱۹، به دستور رضاشاه، دکتر احمد متین دفتری (داماد دکتر مصدق) از مقام نخست وزیری خلع و باز داشت میشود. علی اصغر حکمت (وزیر کشور) نیز، همزمان از کار برکنار میگردد. درفردای برکناری و بازداشت احمد متین دفتری، دکتر مصدق نیز، از سوی عُمّال ِ شهربانی رضاشاهی دستگیر میشود و سپس، در تاریخ ۱۶ [۱۷] تیر ۱۳۱۹، تحتالحفظ، به زندان مخوف بیرجند انتقال مییابد. (۲)
دکتر متینی، شرحی بلند و البته دستچین شده و مغرضانه، از ماوقع به دست میدهد، که بعضآ، برگرفته از کتاب «دکتر مصدق و نطقهای تاریخی او در مجلس پنجم و ششم تقنینیه، گردآوری حسین مکی» است. از آنجا که، بازنویسی روایت مذکور و پرداختن به مدعیات جناب متینی، از حوصلهی نوشتهی پیش رو بیرون است، تنها به یک مورد (که، در ربط با کشف تاریخی! و شیوهی بدیع ِ پژوهشی! محقق محترم است) میپردازم .
دکتر متینی ، در زیر نویس صفحات ۱۲۱ـ ۱۲۲ کتابش مینویسد:
«دکتر مصدق وقتی در سال ۱۹۱۹ میلادی از سفر سوم خود به اروپا، از مسیر هندوستان به ایران باز گشت … در هند اتومبیلی خرید و با رانندۀ هندی وارد ایران شد و والی فارس گردید. از آن چه [حسین] مکی در بارهی زندانی شدن ِ دکتر مصدق نوشته است معلوم میشود حداقل تا ۵ تیر ۱۳۱۹ ( = ۱۹۴۰م ) که مصدق توقیف شده است، همین رانندی هندی در خدمت وی بوده است، و چون در آن سالها، هند مستعمرهی انگلیس بود و رانندۀ هندی،” تبعۀ انگلیس”[!] به شمار میرفته است، بیش از یک شب او را زندانی نکردهاند. آیا این رانندۀ هندی تبعۀ انگلیس در سالهای بعد نیز در خدمت دکتر مصدق بوده است؟ تا چه سالی؟ موضوع مهم و قابل توجه آن است که چرا دکتر مصدق، که شهرتش در تاریخ معاصر ایران بیش از هر چیز مدیون مخالفت او با انگلیس است، اجازه داده بوده است که در این مدت دراز یک فرد تبعۀ انگلیس در تمام اوقات در چاردیواری خانه اش در تهران یا احمد آباد او را به طور مستقیم و غیر مستقیم زیر نظر داشته باشد؟ آیا این راننده تبعۀ انگلیس در سالهای بعد نیز در خدمت دکتر مصدق بوده است؟ [سطور درشت نویسی شده ، به همین شکل در کتاب دکتر متینی آمده است ] . » پایان نقل قول
من یقین دارم که محقق جلیلالقدر، به دلیل حُجب ذاتی و اخلاق پژوهشی، شرمشان آمد که پردهی حرمت دکتر مصدق را، به گناه ِ فاحش ِ جاسوسی بیگانه! بدرند. در واقع، جناب متینی، بیان حقایق را، به من خوانده واگذار کردهاند تا خدمت مبارک ایشان عرض کنم که:
حضورِ مستمر و به سالیان ِ «رانندۀ هندی تبعۀ انگلیس» در کنار دکتر مصدق، بخشی از قرار و مدار ِ دکتر مصدق ِ انگلوفیل !! با دولت فخیمۀ بریتانیا بوده است!! و در اینجا ، فورآ بیفزایم که آن «رانندهی هندی تبعۀ انگلیس»، نه یک مآمورساده، بلکه عضو عالیرتبۀ MI6 انگلیس بوده است!!
در پاسخ به این پرسش جناب محقق تاریخ، که «آیا این راننده تبعۀ انگلیس در سالهای بعد نیز در خدمت دکتر مصدق بوده است؟»، باید عرض کنم که، واقعیت، همانگونه است که شما (با وجدان آسوده) حکم فرمودید!! و بیفزایم که، همهی رویدادهایی که به «جنبش ملی شدن نفت» معروف شده و دکتر مصدق دستی در آنها داشته است، تحت رهنمودهای همین «راننده ی هندی تبعهی انگلیس» و به عبارت روشنتر، مأمور عالی رتبهی MI6 انگلیس بوده است!!
به قول شاملو، روزگار غریبی ست!
ــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ
در دادگاه های آمریکا و برخی کشورهای قانونمدار ، شاهد ( پیش از آغاز به شهادت ) مجبور به ادای سوگندی اینگونه است که «حقیقت را بگوید، تمام حقیقت را بگوید و چیزی جز حقیقت نگوید».
جناب متینی، در بسیاری از موارد (برای اغفال خواننده و به قصد پیش بُرد مدعیاتش) آگاهانه و عامدانه، پنهانکاری میکند وهمهی حقیقت را نمیگوید.
نمونه بیاورم:
۱ ــ پیشتر گفتم که دکتر متینی، قولها و روایتهای تاریخی را، به گونهای گزینشی در کتابش باز نویسی می کند، تا خواننده را به سمت و سویِ نتایج ِ تاریخی ِ مطلوب ِ خود هدایت کند.
از جمله، برای آنکه از دکتر مصدق، نخست وزیری خود رأی تصویر کند، روایت دکتر غلامحسین مصدق (پسر دکتر مصدق) را، به گونهای تحریف شده به خورد خواننده میدهد. به بیانی روشنتر(با حذف آگاهانهی بخشهای کلیدی ِ روایت) حقیقت را از خواننده مخفی ساخته و او را گُمراه میسازد.
در پانویس صفحهی ۲۵۷ کتاب دکتر متینی میخوانیم:
متینی: « چند ماه بعد نیز وزیر دیگری (حسین نواب، وزیر خارجه) به علت دخالتهای دکتر مصدق در کار آن وزارتخانه استعفا داد. دکتر غلامحسین مصدق نوشته است: ” خدمات و کوششهای صادقانهی نواب … در دیوان دادگستری، پدرم را تحت تأثیر قرارداد. وی ضمن قدردانی از او توصیه کرد [نواب] مصدر خدمات مهمتری باشد … [نواب] وزارت خارجه را انتخاب کرد و مشغول کار شد. اما دورانش بسیار کوتاه بود و بر سر تعویض یکی از اعضای عالیرتبهی وزارت خارجه [عباس آرام] از کار کنارهگیری کرد. .. » وی [نواب] بیآن که از شخص [عباس] آرام و سوابق او دفاع کند، گفته بود: نمی تواند اصول و مقررات حاکم بر سرنوشت افراد را زیر پا بگذارد و حیثیت کارکنان وزارت خارجه را بازیچه ی شایعه پردازیها کند. وی در برابر توصیه، دستور و امر نخست وزیر ایستادگی کرد و سرانجام استعفا داد… ایستادگی نواب برای حفظ اصولی که بدان اعتقاد داشت، نشانهی عظمت شخصیت و استحکام قدرت روحی و اخلاقی او بود.» (پایان نقل قول)
حال، بخشهایی را که محقق محترم، آگاهانه و عامدانه از روایت ِ دکترغلامحسین مصدق حذف کرده است، بازنویسی میکنم، تا میزان پایبندی جناب محقق تاریخ، به انصاف و اخلاق پژوهشی بر ما معلوم شود:
دکترغلامحسین مصدق: «به پدرم گزارش داده بودند که غلام عباس آرام، عضو عالی وزارت خارجه … فرد مورد اطمینانی نیست، علیه دولت انتقاد میکند، با مخالفان نهضت ملی ارتباط دارد و در شرایطی که ایران درگیر مبارزه با بریتانیاست، صلاحیت ادامهی خدمت در وزارت خارجه را ندارد. پدرم گزارش مربوط به عباس آرام را به حسین نواب، وزیر خارجه اطلاع داده بود و توصیه کرده بود او را از وزارت خارجه، به محل دیگری منتقل کند… پدرم گفته بود: “رسیدگی به سوابق این شخص [عباس آرام] و تشخیص صحت و سقم گزارشها، نیاز به زمان دارد و ما در شرایط موجود فرصت این نوع کارها را نداریم ” … بحث در بارهی سوابق عباس آرام و شایعات مربوط به وابستگی او به بیگانگان و نیز شخصیت سیاسی او ، با توجه به این که بعد از کودتای ۲۸ مرداد ۱۳۳۲، در کابینههای منوچهر اقبال، اسدالله علم ، و حسنعلی منصور، وزیر خارجه ی ایران بود ، در چهارچوب این یاد داشتها نمی گنجد… » (پایان نقل قول) ۳
محقق محترم (که خود را به فراموشی زده است ) به خوبی می داند که ، نواب ، به دلیل اعتراض ِ آیت الله کاشانی ( نسبت به انتصاب او ، برای وزارت خارجه ) از کارش استعفا داده است، نه به دلیل دخالت دکتر مصدق.
در ادامه ی این نوشته خواهیم دید که چگونه دخالتها و امر و نهیهای آیتالله کاشانی، برخی وزرای کابینهی دوم دکتر مصدق (از جمله نواب) را مجبور به کنارهگیری کرده است.
۲ ـ دکتر متینی، در صفحه ۲۷۰ کتاب، باز هم به پنهانکاری و تحریف دست مییازد و با بازنویسی ِ عبارت ِکوتاهی از روایت ِ بلند ِ دکترغلامحسین مصدق، آن را مصادرهی به مطلوب میکند.
متینی: «دکترمصدق به حاج محمد نمازی بازرگان مقیم واشنگتن نیز مظنون بود و، به چند تن از اعضای هیأت گفته بود: “ما در این مأموریت به جز انگلیسیها و عوامل آنها در آمریکا، با دو ایرانی متنفذ نیز سرو کار داریم یکی حاج محمد نمازی و دیگری گالوست گلبنگیان [است] باید مراقب آنها باشیم.” به همین جهت قدغن کرده بود که هیچ یک از اعضای هیأت به عنوان مهمان به خانهی نمازی نروند. ولی “دکتر متین دفتری، شایگان و بوشهری ” دعوت شام نمازی را قبول کردند”» .( پایان نقل قول) ۴
حال، روایت دکتر غلامحسین مصدق را باز نویسی میکنم ، تا ببینیم که دکتر متینی، چه گونه عبارتی را از دل متنی بلند جدا میکند (تا آن را از محتوا و مضمونش تهی سازد) و سپس، از آن، در راستای تخریب دکتر مصدق و اغفال خواننده بهره بَرَد:
غلامحسین مصدق: « آقای حاج محمد نمازی، در امریکا، بخصوص در سفارت ایران نفوذ زیادی داشت. نمازی که بسیار ثروتمند بود، مقیم واشنگتن و صاحب خانهای بزرگ و مجهز بود، که برای پذیرایی میهمانانش، که ایرانیهای سرشناس و آمریکاییهای متنفذ بودند، از آن استفاه میکرد.او با سفیر ایران، نصراله انتظام دوستی داشت. اعضای سفارت را به چشم کارمندان خود می نگریست و جمعی از آنها را به خدمت خود در آورده بود. مثل ریگ پول خرج میکرد. چند روز که در نیویورک ماندیم، متوجه شدیم که مرد اول سفارت ایران، حاج نمازی است. همگی حقوق بگیر او بودند. کرایهی آپارتمان مجلل سفیر ایران در نیویورک، که اغلب از محل اقامتش در واشنگتن به آنجا میآمد، به وسیلهی آقای نمازی پرداخت میشد. وی قصد داشت با استفاده از قدرت مالی خود، اعضای هیئت نمایندگی ایران، حتی پدرم را زیر نفوذ خود در آورد. پدرم در حین مسافرت به آمریکا، به من، صالح، و دکتر فاطمی و یکی دو نفر دیگر از همراهان گفت ” در این مأموریت، به جز انگلیسیها و عوامل آنها در آمریکا، با دو ایرانی متنفذ سر و کار داریم؛ یکی حاج محمد نمازی و دیگری گالوست گلبنگیان، باید مراقب آنها نیز باشیم .
صحت پیش گویی پدر و سوء ظنی که نسبت به نمازی داشت، پس از کودتای ۲۸ مرداد به اثبات رسید. روز سوم دی ماه ۱۳۳۲، حاج نمازی، پس از مصاحبهای که با خبرنگار روزنامه ی کیهان به عمل آورد، سیاست دولت زاهدی را در مورد واگذاری نفت ایران به کنسرسیوم تأیید کرد … چندی بعد حاج نمازی وزیر مشاور و سپس به سناتوری انتخاب گردید… » پایان نقل قول ۵
ـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ
یکی از منابع مهم دکتر متینی (در تحقیق ِتاریخی اش) کتاب ِ «خواب آشفته ی نفت» ، پژوهش آقای محمد علی موحد است. آنگونه که، بخش های قابل توجهی از کتاب تحقیقی ِ جناب متینی، باز نویسی ِ دستچین شده ی مطالب و گزارههای مندرج درکتاب دکتر موحد است.
گرچه این کار، از یک منظر، نوعی کتاب سازی است. اما، دکتر متینی (بر خلاف ِ خَلَف ِ سارق الاقوالش) به قصد کتاب سازی وارد «گود» نشده است. محقق محترم میکوشد، شواهدی را (از قلم ِ یکی از دلبستگان نهضت ملی) به گونهای دستچین شده و تهی شده از مضون و محتوای تاریخیاش ، پیش روی خواننده قرار دهد و از آنها برای پیشبرد اهدافش بهره بَرَد.
واقعیت آن است که، محققینی همچون دکتر موحد (به قصد روشن کردن گوشههای تاریک ِ تاریخ معاصر ایران) یافتهها و نو یافتههای مربوط به نهضت ملی را (بی هیچ ملاحظه و پرده پوشی ) در پژوهشهایشان باز میتابانند و (در پیوند با بررسی ِ تاریخیشان) از آنها بهره میبرند.
اما، دکتر متینی که در هیئت ِ «پهلوان ِ» سلطنت، وارد میدان شده است، تنها هدفش به خاک مالیدن پشت حریفان! است، نه روشنگری. از این رو، ضوابط تحقیق برایش چندان محلی از اِعراب ندارد. مهم آن است که، جمله، یا عبارتی را از درون بحثی تاریخی جدا کند و از آن برای مخدوش کردن ذهن خواننده بهره بَرَد.
نمونه بدهم. دکتر متینی، در صفحهی ۳۴۶ کتابش (به کمک جملهای جدا شده، از متن ِ بحث ِ مندرج در صفحات ۷۳۰-۷۳۲ کتاب ِ دکتر موحد ۶) مینویسد:
متینی: « مصدق کوشید تا علاء از وزارت دربار بر کنار شود . ” برخی نمایندگان مانند مکی بر آن بودند که انتخاب وزیر در بار از حقوق شاه است” ».
حال، ماجرا را، از قلم دکتر موحد (البته، نه آن گونه تحریف شده که آقای متینی به خورد خواننده داده است) نقل میکنم، تا ببینیم «تفاوت ره از کجاست تا به کجا»:
موحد: «یکی از مظاهراختلاف بین دولت و دربار بحثی بود که در بارهی انتخاب وزیر دربار، پیش آمده بود. ملاقاتهای محرمانهی علا [وزیر در بار] با هندرسن، مخصوصآ در جریان وقایع نهم اسفند … چیزی نبود که از نظر مصدق پنهان بماند. مسلمآ دخالتهای شخص علا در آن ماجرا و گفتوگوهای او با آیتالله کاشانی و دیگران بود که [ قضایای ۹ اسفند را موجب شد] … علا از آن پس نیز به ملاقاتهای محرمانهی خود با هندرسن [سفیر وقت آمریکا در ایران] ادامه داد. آن چه که [پیشتر] زیر عنوان “تبانی علا و هندرسن” … آوردهایم نشان میدهد که علا به سیم آخر زده و بیمحابا به توطئه برضد مصدق برخاسته بود… [قاسم غنی میگفت، علا] ذاتآ خائن نیست اما عُمّال سفارت خارجی میتوانند او را آلت خیانت قراردهند … علا در آن ایام خود را آلت دست مغرضان و بدخواهان مصدق قرارداده بود… برخی از نمایندگان مانند مکی بر آن بودند که انتخاب وزیر در بار از حقوق شاه است … در محافل دولتی سخن از انتصاب کاظمی یا د کتر معظمی بود و حتی مصدق پیشنهاد کرده بود که مکی خود این پست را قبول کند. » . پایان نقل قول
مورد دیگر، در ربط با مخالفت آیتالله کاشانی، با برخی انتصابهای کابینه ی دوم دکترمصدق است. به لحاظ اهمیت موضوع و به منظور فراهم کردن زمینهی درک و دریافت روشن و بیواسطه ی خواننده از ماجرا، شرح دکتر موحد از این رویداد تاریخی را (تقریبآ) به تمامی باز نویسی میکنم.
دکتر موحد در صفحات ِ ۵۶۷-۵۶۶ کتابش مینویسد:
«در کابینهی جدید ِ دکتر مصدق … وزارت خارجه با حسین نواب [بود] .. دکتر مصدق، سرلشکر محمود بهارمست را به ریاست ستاد ارتش و سرلشکر احمد وثوق را… به معاونت وزارت دفاع منصوب کرد. انتصاب این دو سر لشکر که از هواداران شاه و مورد اطمینان او بودند، به لحاظ آرام کردن شاه و تأمین اطمینان خاطر او بود. اما آیتالله کاشانی که قیام سی تیر … و روی کار آمدن مجدد دکتر مصدق را مرهون اقدامات خود میدانست، متوقع بود که مصدق در انتخاب همکاران خویش نظر او را رعایت کند. آیتالله کاشانی از میان وزیران با نواب و اخوی مخالف بود. وثوق نیز که در حوادث سی تیر فرماندهی ژاندارمری را بر عهده داشت و به دستور او، از حرکت گروه کفنپوشان به سوی تهران، در کاروانسرا سنگی جلوگیری شده بود ، با مخالفت سخت کاشانی، بقایی و مکی مواجه گشت. آیتالله کاشانی نامهای به دکتر مصدق فرستاد و از انتصاب آنان شکایت کرد و تهدید کرد که اگر مصدق حاضر به تجدید نظر در این باب نشود، به عنوان اعتراض از شهر خارج خواهد شد. مصدق در تاریخ ۶ مرداد ماه سال ۱۳۳۱ به نامهی آیتالله کاشانی [این گونه] پاسخ داد:
«نمیدانم در انتخاب سرلشکر وثوق و یا آقای دکتر اخوی که بدون حقوق برای خدمتگزاری حاضر شدهاند و همچنین آقای نصرالله امینی که از فعالترین اعضای نخست وزیری هستند ، حضرتعالی چه عیب و نقصی مشاهده فرمودهاید که مورد اعتراض واقع شدهاند. بنده صراحتۀ عرض میکنم که تاکنون در امور اصلاحی نشده است و اوضاع سابق مطلقآ تغییری ننموده است و چنانچه بخواهند اصلاحاتی بشود باید از مداخله در امور، مدتی خود داری فرمایند، خاصه این که هیچگونه اصلاحاتی ممکن نیست مگر اینکه متصدی مطلقآ در کار خود آزاد باشد. اگر با این رویه موافقید، بنده هم افتخار خدمتگزاری را خواهم داشت، والا چرا حضرتعالی از شهر خارج بشوید؛ اجازه بفرمایید بنده از مداخله در امور خود داری کنم . والسلام . »
دکتر موحد ، درادامهی سطور بالا مینویسد:
«مخالفت آیتالله کاشانی با انتصابات مذکور، چندان دوام یافت که سرانجام آنها چارهای جزاستعفا ندیدند. نواب استعفا کرد و حسین فاطمی، که با مکی و کاشانی روابط خوبی داشت به جای او منصوب شد. اخوی کنار رفت، سرلشکر وثوق هم جای خود را به سرتیپ مُهنّا داد . حسیبی مینویسد:
” من به آیتالله [کاشانی] تذکر دادم که [نواب] مرد با شرف و علاقهمندی است و در نفت رُل مهمی بازی کرده است و بایستی از او دلجویی شود”». پایان نقل قول
حال، به شیوه انعکاس این رویداد، درکتاب ِ جناب متینی بپردازیم:
الف ـ دکتر متینی (در صفحه ی ۲۹۹ کتابش) شرح ماوقع را به گونهای دستچین شده و گزینشی باز میگوید. به مَثَل ، هیچ اشارهای به این موضوع نمیکند که ، «انتصاب … سر لشکر [احمد وثوق و بهارمست] که از هواداران شاه و مورد اطمینان او بودند، به لحاظ آرام کردن شاه و تأمین اطمینان خاطر او بود».
بـ پیشتر، با ادعایی از این دست (از سوی دکتر متینی) رو به رو شدیم که استعفای حسین نواب، ناشی از دخالت د کتر مصدق بوده است:
متینی: «چند ماه بعد نیز وزیر دیگری (حسین نواب، وزیر خارجه) به علت دخالتهای دکتر مصدق در کار آن وزارتخانه استعفا داد . ۷
دیدیم که (بر خلاف ادعای آقای متینی) نواب به دلیل فشار آیتالله کاشانی مجبور به استعفا شد، نه دخالت ِدکتر مصدق. به همین دلیل، دکتر متینی، در شرح ِ استعفای «نواب، احمد وثوق و بهارمست»، نام آنان را ذکر نمیکند؛ زیرا پروای آن دارد که (با ذکر نام حسین نواب) جعل تاریخیاش بر خواننده آشکار شود. از این رو، به جای نام بردن از آنها، از عبارت «آن سه تن» ، بهره میبَرَد:
متینی: « با وجود این جواب تند، آن سه تن چارهای جز استعفا نداشتند. و این بود اولین برخورد رسمی کاشانی با مصدق». ۸
محقق محترم، حتی، بعد از این تکاپوی فرهنگی ـ تاریخی! نیز، خاطر مبارکاش آسوده نمیشود و در آخرین لحظه، نیش دیگری به مصدق میزند:
متینی: «در ضمن، تکیهی مصدق را به این موضوع که “هیچ گونه اصلاحاتی ممکن نیست، مگر این که متصدی مطلقأ در کارش آزاد باشد “، را نباید سرسری گرفت.» پایان نقل قول
دکتر متینی نمیگوید که چرا نباید آن عبارت را«سَرسَری گرفت». اما، هوشمندی زیاد لازم نیست تا دریابیم که محقق محترم (در این داوری نانوشته) به عبارت ِ «مطلقأ در کارش آزاد باشد» نظر دارد.
دکتر متینی (با تکیه بر واژهی «مطلق») میخواهد بگوید، رئیس دولتی که برای پیش بُرد برنامهی اصلاحات، «آزادی مطلق» بخواهد ، نخست وزیری خود رأی و مستبد است. در حالی که آن نامه، یک متن حقوقی یا ادبی نیست ، که در آن هر واژه ، به ما به ازای ِمفهومی ِ خاص خود نظر داشته باشد؛ بلکه یک تذکر ساده به آیتالله کاشانی است، که (به رغم ِ نظر دکتر مصدق) میخواست «دولت تعیین کند». به بیان دیگر، آن نامه، از آیتالله کاشانی میخواهد که به امورِ روحانی ِ مؤمنین بپردازد و از دخالت بیجا در قوهی مجریه دست بردارد. به همین روشنی.
ـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ
در مقدمهی بخش آغازین ِ نوشتهی پیش رو آوردهام: جناب متینی، هر جا و در هر نوشتهای، نشانی از نگاه انتقادی به دکترمصدق یافت، آن را در کتابش گِرد آورد.
یکی ازمهمترین منابع مورد استفاده دکتر متینی ( برای تخطئهی نهضت ملی ایران و دکتر مصدق ) کتاب ِ «اشتباه بزرگ، ملی شدن نفت؟» نوشتهی آقای ابراهیم صفایی است.
این را گفته باشم که ابراهیم صفایی، «ملی شدن صنعت نفت ایران» را کاری نابخردانه و ناشی از توطئهی کارتلهای نفتی آمریکایی، به منظور دست اندازی به منابع نفتی ایران ارزیابی میکند!! و بر این یقین است که، «فکر [ملی کردن نفت] را هنری گریدی (سفیر وقت آمریکا در ایران)، نورنبرگ (رئیس هیئت مستشاران ماوراء بحار، در سازمان برنامه) و دوهر (دبیر شرقی سفارت آمریکا و از کارکنان سازمان سیا …) مطرح ساختند و هدف آنها بازگذاشتن راه بهره برداری کارتلهای نفتی آمریکا از نفت جنوب ایران بود». ۹
دکتر متینی، برای تدوین بخشهایی از کتابش، رسالهی «اشتباه بزرگ، ملی شدن نفت» را پیش رو داشته و از آن گرتهبرداری کرده است؛ و در مواردی، حتی جملات ِ کتاب ابراهیم صفایی را (با تغییراتی اندک) در کتابش باز نویسی کرده است (بدون آن که به منبع مذکور ارجاع بدهد.)
نمونه بدهم:
۱ـ بحث مربوط به قانون « تحریم مذاکرات نفت » ( متینی ، صص۱۶۳-۱۵۷)
ابراهیم صفایی: «دکتر مصدق در جلسهی یازدهم آذر مجلس، پس از خطابه مبسوط، طرحی برای منع مذاکرات نفت دو فوریت در چهارماده تقدیم مجلس کرد…» ( اشتباه بزرگ ، ملی شدن نفت ص ۵۱ )
متینی : « دکتر مصدق در جلسه ی یازدهم آذر مجلس پس از خطابه ای مبسوط ، طرحی برای تحریم مذاکرات نفت … در چهارماده با قید دو فوریت تقدیم مجلس کرد…». (متینی ص ۱۵۷)
۲ـ بحث ِ مربوط به استیضاح ساعد مراغهای :
صفایی: «ساعد … پیش از آنکه رأی اعتماد بگیرد[ چون] از ریشۀ این مخالفتخوانیها آگاه بود… بیآنکه به استیضاحها … پاسخ گوید، روز ۲۷ اسفند از نخست وزیری استعفا داد» .(صفایی، ص ۱۰۲)
متینی: ساعد… پیش از آن که بتواند از مجلس رأی اعتماد بگیرد … چون از ریشهی این مخالفتها آگاه بود، بیآنکه به آن استیضاحها پاسخی بدهد، در ۲۷ اسفند استعفا داد. (متینی ٍ ص ۲۱۰)
۳ ـ در مورد رزم آرا
صفایی: «رزمآرا گرایشی به سوی چپ نشان میداد… ده تن از سران آن حزب [ توده ] … با موافت پنهانی رزمآرا از زندان گریخته، به شوروی … رفتند… رزم آرا … از ادامه کار “صدای آمریکا “..جلوگیری [کرد] و به خدمت چند مستشار آمریکایی در سازمان برنامه پایان داد». صفایی، صفحات (۱۰۹-۱۱۰)
متینی: « … رزم آرا گرایشی به سمت چپ نشان میداد و احتمالآ یکی از نشانههای آن فرار ده تن از سران حزب توده به شوروی بود… رزم آرا از ادامهی کار ” صدای آمریکا ” جلوگیری کرد…و به خدمت چند مستشار آمریکایی نیز در سازمان برنامه پایان داد.» (متینی، ص ۲۱۴)
ــــــــــــــــــــــــــــــــــ
به یک مورد دیگر از «شعبدههای تاریخی» محقق محترم میپردازم و با ذکر نکتهای، به این مقال خاتمه میدهم:
دکترمتینی در صفحه ی ۲۲۹ کتا بش مینویسد:
«اگر اینان [مکی، بقایی، حائری زاده، عبدالقدیر آزاد، شایگان و نریمان] در مجلس شانزدهم نبودند، کار دکتر مصدق حتی در مراحل آغازی نیز به احتمال قوی با موفقیت همراه نمیشد که از قدیم گفتهاند یک دست صدا ندارد. و دیدیم که وقتی چند تن از این افراد، یکی یکی از پیروی بی چون و چرای دکتر مصدق دست کشیدند، کار به کجا کشید» .پایان نقل قول
دکتر متینی مدعی است که برخی از حامیان نهضت ملی (همچون عبدالقدیر آزاد، مکی، حائریزاده، بقایی، آیتالله کاشانی و… ) در آغاز، همچون کودکانی معصوم و دست آموز، دست در دست دکتر مصدق نهاده و پا به پای او گام بر میداشتند! علت ِ جداسری آنان هم، چیزی نبود، جز رسیدن به بلوغ فکری و یافتن شخصیتی مستقل و، سپس، بر گزیدن راه و رسمی دیگر!! البته، دلیل خواستن از مورخ محترم، زیادهخواهی و انتظاریست بیجا!
ناسازگاری برخی از هواداران اولیهی نهضت ملی و رفتار خصمانه و کینهتوزانهی بعدی آنان، با دکتر مصدق، بحث دراز دامنی است که مقالهی مبسوط و مستقلی را میطلبد. از این رو، میکوشم (با مراجعه به منابع تاریخی) اشاره وار، به برخی از این جداسریها بپردازم.
ابتدا، بخشی از گزارش ۲۸ فوریه هندرسن (سفیر آمریکا در ایران) به سفارت بریتانیا را نقل میکنم:
«… نیروهای اختلاف برانگیز [و ناسازگاری] در درون جبههی ملی فعال میباشند، که از هنگام به قدرت رسیدن مصدق، دو بار وحدت این گروه را، به سبب اختلافات شخصی به خطر انداختهاند. اولین شکاف [پس از تشکیل دولت توسط دکتر مصدق] در تقسیم منافع پدیدار گردید. عبدالقدیر آزاد، نمایندهی مجلس بر سر این موضوع [یعنی، مشارکت در قدرت] از جبههی ملی جدا گردید. مکی و کاشانی و همین طور گروه حزب ایران در جبهه ی ملی، عدم رضایت خود را… نشان دادند… مکی از این که در شمار ِهمراهان … مصدق (جهت حضور در شورای امنیت سازمان ملل] نبود، خشمگین گردید. وی و حائریزاده به طور آشکار از چند تن از نزدیکان نخست وزیر انتقاد نمودند و آنها را کارگزاران انگلیس نامیدند. شایع بود که کاشانی نیز به تحریکات گروه ضد مصدق پیوسته است.این نشانههای زیر سئوال بردن ِ رهبری مصدق، موجب تشویق و دلگرمی مخالفان در مجلس میگردد… با توجه به [این که] عامل فردگرایی سنتی یک [عامل تفرقه] در فعالیت های سیاسی در ایران است، به نظرمیرسد که ائتلاف جبههی ملی، بیتبات و ناپایداراست و انتظار نمیرود که برای مدت نامحدودی دوام بیاورد.» ۱۰
حال به منابع داخلی رجوع میکنم :
نخستین مورد از این جداسریها را (از قضای اتفاق!) جناب دکتر متینی هم (در صفحه ۲۴۵ کتابش) شرح میدهد:
متینی: «دکتر مصدق … بدون مشورت با اعضاء نهضت ملی، وزیران خود را تعیین کرد … عبدالقدیرآزاد، عضو جبههی ملی به مصدق اعتراض کرد که چرا بیمشورت با جبههی ملی قبول زمامداری کرده است …اما مصدق در جواب او گفت: من با پشتیبانی جبههی ملی نخست وزیر نشدهام ، و از این پس هم در جلسههای جبههی ملی شرکت نمیکنم و شرکت هم نکرد…عبدالقدیرآزاد ، آن شب، به عنوان عکسالعمل از جبههی ملی و فراکسیون وطن استعفاء داد … بدین ترتیب نخستین شکاف در روز اول نخست وزیری مصدق در جبهه ملی به وجود آمد.»پایان نقل قول
گزارشات مجلس حاکی است که، عبدالقدیر آزاد (در نطقی که در تاریخ ۳۱ خرداد ۱۳۳۰ در مجلس شورای ملی ایراد کرد)« خواستار آن شد که کلیه احزاب و گروه ها ،ازجمله ، حزب ” استقلال ِ” او( که به زمامداری مصدق کمک کرده بود ) دو وزیر در کابینه داشته باشند » . ۱۱
مهندس مهدی بازرگان، در ربط ِ با خود محوریهای حسین مکی نقل میکند:
« آقای مکی که در روز عزیمت دکتر مصدق و همراهان به آمریکا (جهت حضور در شورای امنیت سازمان ملل) اسم خود را در هیئت اعزامی، از رادیو نشنید، از همان لحظه سر ناسازگاری را شروع کرد، چون عقیده داشت که “مصدق را من آوردهام و نفت را من ملی کردهام! ” مکی در همهی امور برای خود حق آمریت قائل بود. وی به عنوان یکی از اعضای هیئت مختلط، شآن خود را بالا تر از آن میدانست که در جلسات هیئت مدیره، به طور منظم حضورو مشاورت داشته باشد. بدون مشورت با دیگر اعضای هیئت، یا مسئولین مربوطه، دستور صادر میکرد… » پایان نقل قول ۱۲
در سطور پیشین، به یکی از موارد اختلافات آیتالله کاشانی با دکتر مصدق اشاره کردم. در اینجا، به موارد دیگری از علتهای تنش ِ بین آیتالله کاشانی، با دکتر مصدق میپردازم.
توصیههای مکتوب ِ آیتالله کاشانی، که به دوائر دولتی فرستاده میشد، مسئولان اجرایی را با مشکلات عدیده رو به رو میساخت. «فرزندان و اطرافیان کاشانی نیز در استفاده از نفوذ وی حدی نمیشناختند و چنین بود که سیل توصیهها و به خط و امضای آیتالله، به سوی ادارات روان بود.» آقای محمد علی موحد، به عنوان شاهد زندهی ماوقع، میگوید:
« … نویسنده، خوب به یاد دارد، گرفتاریها و محظورهای مسئولان اجرایی را، که از سویی در برابر بنبستهای مقرراتی و از سوی دیگر در برابر توقعات نامتجانس گیر میکردند و نمیدانستند چگونه عمل کنند. زیرا مقاومت در برابر ارباب رجوع ، که سفارشی از آیتالله [ کاشانی ] داشتند، از عهدهی هر کسی ساخته نبود.» ۱۳
«یکی دیگر از زمینههای دشمنی آیتالله کاشانی، با دکتر مصدق، اصرار کاشانی بر انتخاب فرزندانش، به نمایندگی مجلس بود. آیت الله کاشانی ، خود نامزد انتخابات تهران بود. سید محمد کاشانی ، یکی از فرزندان آیتالله، داوطلب نمایندگی از ساوه بود . حسین مکی مینویسد : سید محمد میخواهد از یک کاندیدا پول بگیرد و کنار برود. پسر دیگر [آیت الله] به نام ابوالمعالی (که به نادرستی شهره بود) نامزد نمایندگی مجلس، از سبزوار بود. مصطفی [کاشانی] خود را از جای دیگر نامزد کرده بود… » . ۱۴
دکتر سنجابی، در ربط با یکی از فرزندان کاشانی میگوید:
«ابوالمعالی کاشانی، شاید بیشتر از هفده هجده سال، آنوقت نداشت. ته ریشی گذاشته بود، ریشی کُرکی که به هفده ـ هجده سالگی میخواست وکیل مجلس شود. ۱۵
ناگفته نماند که، به باور آقای محمدعلی موحد، آیتالله کاشانی، «شاید برخلاف میل و ارادهی خود، با حسابگریهای محیلانهی حائریزاده و بقایی به مرکز ثقل مخالفتهای آینده با مصدق تبدیل شد.» ۱۶
دکتر سنجابی درخاطرات خود، از دورانی که ِسمَت وزارت فرهنگ را بر عهده داشت یاد میکند و میگوید:
«آیتالله کاشانی علاقه داشت که از محل وجوهات اوقاف، مصارفی مطابق دستورالعمل او به عمل بیاید و حتی در این باره چندین نامه به من نوشت و علنأ خواسته بود که به اشخاص معینی وجوهاتی از محل اوقاف بدهم و من ناگزیر بودم که این مطالب را قبول نکنم. برای این که اوقاف قانونی داشت و مصارف وجوه اوقاف معلوم بود …به عنوان مثال بگویم: ایشان نامهای نوشتند که مبلغ پنج هزارتومان، که برای آن زمان پول نسبتأ قابل توجهی بود به پدر شمس قناتآبادی [یکی از ابوابجمعیها و مریدانش] بدهم و من ناچار بودم که فرمایش ایشان را که به سود او هم نبود، رد کنم . ۱۷
ــــــــــــــــــــــــ
گرچه کژتابیها و ناراستیهای پژوهشی ِ کتاب ِ دکتر متینی، به آن چه که در این نقد آمده است، محدود نمیشود، به رغم این (برای ممانعت از اطالهی بیشتر کلام ) این مقال را، با ذکر نکتهای به پایان میبرم.
تاریخنگاری، علم است و مانند هر علم دیگر، ورود به آن، اهلیت خاص خود را میطلبد. این اهلیت، در پیوند با اصولی معنی مییابد که تحلیل تاریخی را، از پریشانگوییهای شِبه تاریخنگاری متمایز میکند و … این، البته همهی ماجرا نیست.
نگاه سیاستزده به تاریخ و دل سپردن به سخن سیاستپیشگان، آفت ِ شایع ِ دیگری است که تاریخ را از حقیقت ِ خود تهی میسازد. به قول زنده یاد فریدون آدمیت، «اهل سیاست، اغلب مردم نا اهل اند؛ از آن که، در سرشت ِ سیاست، قدرت نهاده است و در نهاد قدرت، فساد سرشته است».
از جمله آسیبهایی که (در این سالها) بر حافظه تاریخی ما فرود آمده است، کشیده شدن مقولهی «نهضت ملی» (از حوزهی پژوهش های تاریخی) به بازار مکاره سیاستبازان حرفهای و غوغائیان نامجو است. امر تاریخی (که نقد و بررسی ِ آن، در گرو اهلیت علمی و وقار پژوهشی است) آنچنان به سخافت و ابتذال کشیده شده است، که هر عابر سرگردان ِ گُمراهههای سیاست، لباس اهل ِ نظر بر تن کرده و مدعی کشف و شهود تاریخی است.
گرچه دکتر متینی «اهل ِ خُبره» است، اما به باور من، در رویکرد به مقولهی نهضت ملی، قصد «تحقیق ِتاریخی» ندارد، تا پایبندی به پرنسیپهای تحقیق برایش محلی از اِعراب داشته باشد. آقای متینی، به خوبی میداند که خوانندهی متعارف، پیام صریح و روشن ِ نوشته را میگیرد و حوصلهی باریک شدن در ظرایف تاریخی و چون و چرا کردن در مدعیات آنها را ندارد. از این رو، به جعل وتحریف و سندسازی و وارونه نویسی متوسل میشود؛ شواهد تاریخی را به گونهای دستچین شده و تهی از محتوای تاریخیشان، درکنارهم مینشاند و در نهایت، به مَدَد ترفندهای نوشتاری، « تبلیغ تاریخی» خود را، چونان حقیقتی مسلم ، به خواننده تحمیل میکند.
ارجاعات:
۱ـ « سیاست موازنه منفی، حسین کیاستوان، ص ۱۴۷»
۲ـ « روز شمار تاریخ ایران ، باقر عاقلی، جلد اول،چاپ چهارم، ص ۳۲۱» و متینی ، ۱۱۷
۳ ـ « در کنار پدرم ، خاطرات دکترغلامحسین مصدق، چاپ دوم؛ صص ۱۱۱ـ ۱۱۲»
۴ ـ در کنار پدرم ،صص ۸۳، ۸۹، ۹۰
۵ـ در کنار پدرم صص ۸۳ ـ ۸۴
۶ـ تمام ارجاعات، برگرفته از «خواب آشفتهی نفت، محمدعلی موحد، چاپ دوم ، اسفند ۱۳۸۴» است.
۷ـ متینی ، ص ۲۵۷
۸ـ متینی،ص ۲۹۹
۹ـ « اشتباه بزرگ، ملی شدن نفت،ابراهیم صفایی، کتاب سرا، چاپ اول،اسفند ۱۳۷۱، ص ۱۱۱ »
۱۰ ـ « پنج دهه پس از کودتا اسناد سخن می گویند ، پژوهش و برگردان دکتر احمد علی رجایی و مهین سروری ، جلد اول ، انتشارات قلم ، ۱۳۸۳صص ۵۶۷-۵۶۸ »
۱۱ ـ « بحران دموکراسی در ایران ، فخرالدین عظیمی ، نشر البرز، ۱۳۷۲، ص ۳۵۱ »
۱۲ـ :« مهدی بازرگان ، شصت سال خدمت و مقاومت ،مؤسسه خدمات رسا، چاپ دوم ،جلد نخست ، صفحه ی ۲۹۱ ».
۱۳ ـ « محمد علی موحد، خواب آشفته ی نفت ، نشر کارنامه ، چاپ دوم، جلد دوم، ص ۵۷۵». بدیهی است که ، نقل قول، از کتاب «خواب آشفته ی نفت» ، به معنی تأیید همه ی نقطه نظرات و تحلیل های دکتر موحد نیست.
در کتاب « خاطرات سیاسی دکتر سنجابی، تاریخ شفاهی،نشر معاصر، تهران، ۱۳۸۱، صص ۱۳۸ ـ ۱۴۰» ، در همین معنی آمده است :
پرسشگر : چرا ایشان [آیت الله کاشانی] دلگیری از مصدق داشتند؟
سنجابی : به نظر من دو دلیل داشت. یک دلیل آن که [آیت الله کاشانی] و پسرهایش در امور اداری مداخله ی زیاد می کردند.توصیه نوشتن و دل مراجعین را به دست آوردن، توصیه ی ناحق نوشتن، هیچ روزی نبود که به هر وزارتخانه چندین نامه ننویسند که اغلب آن ها غیر عملی و غیر قانونی بود… وزرا هم نمی خواستند به توقعات غیر قانونی ایشان ترتیب اثر بدهند . با این که مصدق بسیار مایل بود که خاطر ایشان را حفظ کند ولی متأسفانه کار به حدی می رسید که قابل تحمل نبود… علت اصلی دیگر را، بنده مرتبط با سیاست خارجی می دانم. علی التحقیق، سازمانی که علیه مصدق به کار افتاد… شبکه ی وسیعی داشت و کاشانی هم مرتبط با آن شبکه بود. بقایی ، مکی، فرامرزی، حائری زاده ، سرلشکر زاهدی ، جمال امامی و کاشانی ، همه ی این ها هر کدام از طریقه ی خودشان مرتبط بودند وبعصی دیگر نبودند.این ها همه با هم جزء یک توطئه بودند که بعد ها به کودتا انجامید .
۱۴ـ خواب آشفتۀ نفت ، ۵۷۵
۱۵ ـ « خاطرات سیاسی دکتر سنجابی، تاریخ شفاهی،نشر معاصر، تهران، ۱۳۸۱، صص ۱۳۸ »
۱۶ـ خواب آشفتۀ نفت ، ۵۷۵
۱۷ـ خواب آشفته نفت ، صص ۵۷۵ـ ۵۷۶ و «خاطرات سیاسی دکتر سنجابی، تاریخ شفاهی، نشر معاصر، تهران ، ۱۳۸۱، ص ۱۱۸ »