یک شعر از: سینا بهمنش
«زنده بهگور»
پاره شدم!
نخنديد …
.
پاره پاره شدم
.
حالا میتوانيد بخنديد
به تازيانههايى كه به اسبِ مُرده میزنيد
شايد كه
خطوط كبود بردارد سپيدِ اين دفتر
شايد كه زنده شوم
در خاطراتِ پاره پارهی كسى
كه به گواهِ اين گور
زنده بود
زمانى
یک شعر از: منیره حسینی
هر طور فکر کنی
راهی نمانده است
مثل سربازی در میدان مین
که از هر طرف برود
مرده است.
یک شعر از: قباد حیدر
چشمیگریان
چشمیخندان
می گوید: مگر آبراهام لینکلنی آزادمان کند!
صحنه:مرد میانسال، تابستان، تاکسی و
مسافری نیمشاعر،
نیمانسان
که در پیادهرو سیاه گیسوان
آزاد شده را شماره میکند
یک شعر از: محمد زهری
«آمده در صورتکتاب: بانو سوسن آزادی»
«جواب»
———
تو راه آب را
به کوزهی شکسته بستهای
نشستهای و این شکستگان تشنه،
آرزوی آب میبرند.
تو راه خواب را
به چشم خسته بستهای
نشستهای و خستگان بسته
آرزوی خواب میبرند.
کجاست:
آب،
خواب؟
جواب را
تو در گلو شکستهای.
یک شعر از: مظاهر شهامت
سخن گفتم از گورستانی
که وطنم بود !
کساد کردن دستهای گورکنان
قصد من نبود
خواستم شما کمتر بمیرید
نه؟
این همه جسد شما باشید در جا به جای کوچه
به دنبال خطی میروم من
که گلی سرخ
در سفری در باد
بر آسمان کشیده است…
یک شعر از: جلیل قیصری
وقت و بیوقت
دور از چشم خانه
زیر آن درخت میرود و
منتظر نیامدنات میایستد
آلزایمری که شبیه جوانیی من است
یک شعر از: محمود نیکبخت
آمده در صورتکتاب: شاعر گرامی سعید اسکندری