پلنگیدن چرا؟

آمده در: صورت‌کتاب علی یاری

 

پلنگیدن چرا؟ 

یادی از طرزِ طرزی افشار

 

محمد طرزی افشار، از شاعران سدۀ یازدهم است. شعرش ازنظر مضمون‌آفرینی یا ابتکار در تصویر و تخیّل خلاقانه چیزی زیادی برای گفتن ندارد. هنر عمدۀ او فراروی از دستور زبان فارسی و ساختن فعل از سازه‌های غیرفعلی یا به تعبیری ساختن مصدر جعلی است. هم فعل‌های تازه ساخته هم نحو را برهم زده. گویا تخلّص او هم از همین طرز تازه‌اش مایه گرفته. هنجارگریزی او در ساحت زبان حتی با معیارهای شعر روزگار ما هم که دورۀ زبان‌گرایی و بازی‌های زبانی است نوآیین است. اغلب تذکره‌نویسان کار او را در حد «شوخ‌طبعی» و «ظرافت» فرض کرده‌اند. استاد شفیعی کدکنی در بحث از سبک شخصی و تردید در ماندگاری برخی از نوآوری‌های شاعران معاصر، با بیانی طنزآمیز و انکارگرایانه، طرزی را «صاحب‌سبک‌ترین شاعر تاریخ ادبیات ایران» خوانده (موسیقی شعر، ص هشت). 

طرزی از اسم ساده، مکان، مضاف و مضافٌ‌الیه، صفت، عبارت‌های عربی و ترکی و… مصدر جعل کرده و از آن‌ها فعل ساخته یا گاه تنها نحو زبان را در شعر خود برهم زده است. تصحیحی از دیوان طرزی افشار به همت #فاطمه_مدرسی و #وحید_رضایی_حمزه‌کندی سال ۱۳۹۵ در فرهنگستان زبان و ادب فارسی چاپ شده. نمونه‌هایی که در ادامه می‌خوانید از این چاپ است: 

 

یار موزون من نگوشانید

غزلیدم اگر رباعیدم/۱۴۰

[نگوشانید: گوش نکرد]

در فراقت چند غمگینیده و نالیده باشم

خوش دمی کز دیدن روی تو خوشحالیده باشم/۱۴۱

دلبرا از غم تو پیریدم

بی تو از جان خویش سیریدم/۱۳۴

اگر دیگران می ز غیر احتیاطند

من از سایۀ خویش می‌هراسم/۱۳۵

[می ز غیر احتیاطند: از غیر احتیاط می‌کنند]

با من دل‌خسته ای دلدار جنگیدن چرا؟

تو غزال گلشن حسنی پلنگیدن چرا؟/۷۲

با جمالی که ز خورشید بسی می‌خوبد

سر ز محمل مَبُرون قافله می‌آشوبد/۹۷

[مبرون: برون مبر]

اگر خود می‌رود بر آسمان مرغ

نمی‌ با من شود همداستان مرغ/۱۲۴

[نمی با من شود: با من نمی‌شود]

بر چشم طرزی می‌رستخیزد

بی روی و مویت روز و شبیدن/۱۴۴

به گرد وصل تو طرزی کجا رسد که ز رفعت

بلند می‌تَرد از مهر و ماه منزلت تو/۱۵۲

[بلند می‌ترد: بلندتر است]

طعنه بر من مزن ای یار نمی‌تهرانم

واجبیده است به‌ناچار نمی‌تهرانم/۱۴۰

ز هجر عزیزان دلم می‌حزیند

که صد یوسفش می غلام کمیند/۹۹

[صد یوسف غلام کمینۀ اوست]

به کوی وصل تو شاید هدایتیده شوم

همیشه درد من است اهدنا الصّراطیدن/۱۴۷

طرزی میَم امید که آخر ترحمد

می‌واثقد به آن شه خوبان رجای من/۱۴۶

از جفاییدن معشوق نَشِکوَد عاشق

لیک از دست رقیبان دل پرخون دارد/۹۴

[نشکود: شکایت نکند]

.

درباره Habib

متولد سال ۱۳۳۰ رشت استان گیلان- کسب لیسانس از دانشگاه ملی ایران- کوچ به ینگه دنیا سال ۱۳۶۵ و اقامت در کالیفرنیا-چاپ اولین کتاب شعر بنام (الف مثل باران) در سال ۱۳۸۴ در ایران توسط انتشارات شاعر امروز.
این نوشته در یاد بعضی نفرات ارسال شده است. افزودن پیوند یکتا به علاقه‌مندی‌ها.

نظرتان را ابراز کنید