با بچه‌های جنون و جادو نگاه اکبر اکسیر به «دلقك‌ها گريه می‌كنند»

 

با بچه‌هاي جنون و جادو

نگاه اکبر اکسیر به «دلقك‌ها گريه مي‌كنند» اثر علی‌رضا نوری
شعر امروز، ناشران برتر خود را يافته است. ناشران امروز نيز شعر جوان را. به تبع آن مراكز پخش نيز در مثلث شعر و شاعر و ناشر به وظيفه پرسنلي خود عمل مي‌كنند و اين اتفاق مباركي است. در اين ميان، وظيفه شاعران جوان است كه ناشر و پخشي و مخاطب را دلسرد نكنند.
باشعرهاي خوب مخاطب را اميدوار و ناشر و بخشي را دلگرم اين اقدام فرهنگي كنند و بدانند كه آنچه مي‌سرايند، با آنچه كتاب مي‌كنند، بايد فرق داشته باشد.
در دهه پنجاه، سرودن شعر آسان‌تر از چاپ آن در صفحات ادبي بود. ماهها و سالها مكاتبه لازم بود تا به مرز چاپ شعر برسي؛ چرا كه اكثر مسئولين صفحه شعر از شاعران نامدار بودند و به چاپ شعر هر نو رسيده‌اي رضايت نمي‌دادند، حداقل نام شاعر جوان يك سال در ستون نامه‌هاي رسيده چاپ مي‌شد، بعد به صفحه كارگاه شعر مي‌رسيد و با اندكي تصرف و تغيير، اصلاح و تعمير مي‌شد تا روزي كه شرايط چاپ را به دست مي‌آورد.

اين وسواس مسئولين ادبي نشريات به كشف و معرفي شاعران جوان شهرستاني منجر مي‌شد و اگر تلاش و پشتكار شاعر تداوم داشت، مي‌توانست سري توي‌سرها بلند كند و به عنوان شاعر، مجموعه شعر در بياورد. درست برعكس امروز كه شاعران يك روزه به وسيله اينترنت صاحب نشريه الكترونيكي مي‌شوند و از توليد به مصرف شعر مي‌پراكنند و ادعاي شاعري مي‌كنند. نه به پشتوانه ادبيات كلاسيك اعتقادي دارند، نه به راهنمايي استاد و صاحبنظر و منتقد ادبي. يك تنه شاعر و ناشر و پخشي و مخاطب مي‌شود و شعر امروز از اعتبار مي‌افتد و آنچه توليد و صادر مي‌شود، مي‌بخشيد، اما تف سربالايي مي‌شود كه درست بر پيشاني شاعر مي‌چسبد. در بين شاعران جوان امروز كه از مرز سي‌سالگي گذشته‌اند، شاعران شگفتي ديده مي‌شوند كه از شعر كلاسيك به شعر امروز رسيده‌اند. تمام مراحل را با تفكر و تدبير طي‌ كرده‌اند و با چاپ شعر در نشريات ادبي و بهره‌گيري از تجربيات شاعران بزرگوار، پله‌پله به ملاقات شعر اصيل امروز رسيده‌اند و مي‌روند تا نام‌هاي برتر فرداي شعر ما باشند.
هر مجموعه شعر از اين شاعران، اغلب در انتشاراتي‌هاي شريفي به چاپ رسيده‌اند كه يك مشاور شاعر و منتقد صاحبنظر داشته‌اند و به چاپ‌هاي متعدد رسيده‌اند و بر غناي شعر امروز افزوده‌اند. امروز، وظيفه ارباب جرايد است كه براي صفحات شعر خود مسئولين ادبي شاعر و منتقد داشته باشند و ناشراني كه به چاپ شعر جوان مي‌پردازند، كارشناس همان نوع شعر را در اختيار بگيرند تا آنچه توزيع مي‌شود، دفترچه خاطرات بچه مدرسه‌اي‌ها يا انشاهاي دوره راهنمايي نباشد. تصويب چاپ شعر در مطبوعات و انتشاراتي‌ها اگر توسط كارشناسان خبره انجام پذيرد آنچه به چشم مخاطب
نكته سنج امروز مي‌آيد دلپذير خواهد بود.
*«دلقك‌ها گريه مي‌كنند» مجموعه شعر عليرضا نوري همداني متولد 1354 از سوي آهنگ ديگر پنجاه و هشتمين كتاب از سري شعر ايران است كه تقديم خواهندگان شعر امروز شده است طبق معمول با طرح جلد متفاوتي از ابزار و يراق فرزاد اديبي كه هنرمندانه زمختي آهن را به ابريشم شعر گره زده است. در بررسي شعرهاي اين دفتر آنچه در وهله اول به چشم مي‌خورد سادگي زبان شاعر است كه توانسته در متن راه برود خميازه بكشد و خيلي طبيعي و ملموس با پيرامون خود حرف بزند و اين ويژگي مهم شعر امروز است كه خود را به زور تحميل نمي‌كند خواننده را گيج كلمات مبهم نمي‌سازد از ذهنيات كليشه نمي‌گويد همراه مخاطب راه مي‌رود و با جزيي‌نگري و شيطنت كودكانه ما را از لابلاي چهارراه‌هاي شلوغ شهر گذر مي‌دهد و اندوه ساليان را به لحظه‌اي روايت مي‌كند: ما از پدر،‌سوختگي را به ارث برديم /بچه‌هاي جنون و جادو بوديم/ كه ناف‌مان را با شيشه خورده بريدند/ روح‌مان شاد/ در توان ما نبود/ پدران را انكار كنيم/ مي‌دانستيم/ فرزندان ناخلف/ مقطوع‌النسل مي‌شوند/ مي‌دانستيم در هزاره‌هاي بعد/ باستان‌شناسان/شرمندگي ما را / از زير خاك بيرون مي‌كشند.
*عليرضا نوري در مجموعه شعر دلقك‌ها گريه مي‌كنند از انتشارات آهنگ ديگر مفازله لطيفي را با دردهاي امروز پيوند زده است از محيط زندگي خود ما را به جهاني برتر پرتاب كرده تا در بومي كردن معضلات ملي كوشيده باشد: بالاي دار/ حسنك بود يا حلاج/ چه فرقي مي‌كند/ اين سنگ‌ها بايد به كسي مي‌خورد/ اين سنگ‌ها/ همان سنگ‌هاي اصحاب فيل نبودند كه سرد شدند…/ امضا داده‌ام از بيماري مادرم قندش را بگيرند/ بگذارند دهان حلاج/ چه فرق مي‌كند حالا حسنك/ مادر قول گرفته است/ سرم پائين باشد/ دهانم را ببندم/ و هرجا چشمم به طناب خورد/ فكر كنم حلاج سرطان داشت/ و حسنك/ راستي حسنك زنش چطور شد؟
*عليرضا نوري شاعر ميان سال همداني با شعرهاي روانش ما را از كناره‌هاي الوند به گردش جهان مي‌برد چند پياله نفت ميان دريا مي‌ريزد و آبها را به آتش مي‌كشد او چاقويي است كه دسته‌اش را مي‌برد/ موشي‌ست كه از ستون فقرات بالا مي‌رود/ شكستن را دوست دارد و شعري مي‌شود كه از دهان بيرون مي‌پرد او عاشق ديوانه‌هاست/ برفي كه در دل مترسك‌ها آب‌ مي‌شود/ تا با مردمش سخن بگويد: چقدر بايد دل به دريا بزني/ چقدر بايد سرت را زير آب بكني/ ماهي جان/ از قورباغه‌ها يادبگير/ دوزيست باشي.
*نوري حرفي براي گفتن دارد زبان شعرش را دارد تجربه ساليان را دارد فقط بايد بپذيرد كه اكثر شعرهاي اين مجموعه بيش از اندازه قد كشيده‌اند و از حوصله مخاطب خارج شده‌اند سطرهاي طلايي شعرها فداي اطناب احساس مند شده‌اند كاش نوري يكبار شعرهاي اين مجموعه را در اين شرجي لزج تابستان مرور مي‌كرد و از زبان پنكه گردن شكسته‌اي اقرار مي‌كرد كه فيش برق در بي‌آبي كاشي‌ها حوصله براي مخاطب عجول نگذاشته است. عليرضا نوري در مديريت شعر كوتاه تواناتر است: از يك شانه‌ام درخت سيب روئيده/ از شانه ديگر انگور / سيب براي روزها/ كه به ياد بياوريم/ انگور براي شبها/ كه فراموش كنيم.
*جاي تو در شاهنامه خالي است/ لابه‌لاي بيت‌ها/ دنبال مرگ بگردي/ زيبايي‌هاي زندگي را نشانش دهي/ اگر شددلش را ببري/ خلاصه سرش را گرم كني / تا نوشدارو برسد.

*عليرضا نوري بي‌شك از شاعران فرداي ماست دفتر به دفتر پيش خواهد رفت و نام معتبري در شعر امروز خواهد بود اگر با همين زبان ساده به شعرهاي كوتاه با پس زمينه طنز و تراژدي بپردازد و اجازه بدهد شعر به سراغ او بيايد و بعد آن را مديريت كند و يك قاشق مرباخوري از مصائب محيط زيست را جايگزين ضميردوم شخص مفرد مونت مفلوك نمايد: از كوه پائين مي‌آيي/ كوزه در آب مي‌زني/ و من پائين رودخانه منتظرم/ آب تصويري از تو را با خود بياورد. علي جان منتظرم مجموعه بعد تصوير تازه‌اي از تو بياورد.

درباره Habib

متولد سال ۱۳۳۰ رشت استان گیلان- کسب لیسانس از دانشگاه ملی ایران- کوچ به ینگه دنیا سال ۱۳۶۵ و اقامت در کالیفرنیا-چاپ اولین کتاب شعر بنام (الف مثل باران) در سال ۱۳۸۴ در ایران توسط انتشارات شاعر امروز.
این نوشته در نقد شعر ارسال شده است. افزودن پیوند یکتا به علاقه‌مندی‌ها.

نظرتان را ابراز کنید