به قلم یعقوب یسنا
شعر چهلسالهگی سپیده مختاری امکان این را دارد که بتوان نظری را مطرح کرد، بعد طبق آن نظر به شعر پرداخت. اصولا نظریههای ادبی از متن ادبی استخراج میشوند.
در عنوان این یادداشت از «زیست شاعرانه» سخن رفته است. برای اینکه بدانیم زیست شاعرانه چیست، نیاز به توضیح داریم؛ زیرا زیست شاعرانه یک مفهوم نظری است. زیست شاعرانه در واقع نزدیک به مفهوم «سکونت شاعرانه» است که هایدگر در خوانش شعرهای هولدرلین مطرح میکند.
با استفاده از تعبیر «سکونت شاعرانه»ی هایدگر میخواهم مفهوم زیست شاعرانه را در چشمانداز مناسبات معناداریی هنری زبان به کار ببرم. توجهِ هایدگر در تعبیر سکونت شاعرانه بیشتر معطوف به روان شاعر است، اما منظور من از مناسبات معناداریی هنری زبان این استکه واژهها در شعر طوری همزیست میشوند که برون از شعر نمیتوانند چوناین همزیست شوند. من این گونه همزیستی واژهها را در شعر، زیست شاعرانهی زبان میگویم. این همزیستی موجب پدیدارشناسی هرمنوتیکال در مناسبات هنری زبان شعر میشود.
در شعر چهل سالهگی، همزیستیایکه در سطرهای «زنان عبوس مرا با تخمیر فراموشی در خمرههای گِلی بخوابان»، «و حتا آن تخیل درختانه»، «ای سن لاشهدوست»، «هنجیده بر چشمانی…» و… ایجاد میشود، منجر به تجربهی زیست شاعرانه در شعر میگردد.
هنگامی میتوان از زیست شاعرانه در زبان سخن گفتکه زیست شاعرانهی زبان را در برابر زیستها و کاربردهای دیگر زبان که کاربرد و زیست عقلی، منطقی، فلسفی، علمی و ارتباطی زبان است، قرار بدهیم.
حقیقت این استکه در زمانهی ما کمتر شعری دارای مناسبات زیست شاعرانه است؛ زیرا اکثر شعرهای روزگار ما رعایت تکنیک و بازیهای زبانی فاقد فرم محتوایی استند که موجب تولید زیباییشناسی سطحی و ویترینی میشوند. تولید چوناین زیباییشناسیای، تولید برای مصرف است؛ نه تولید زیباییشناسیایکه ایجاد درگیری هستیشناسانه کند.
شعرهای سپیده مختاری بنابه زیست شاعرانهایکه دارند، موجب تولید زیباییشناسیای میشوند که درگیری هستیشناسانه ایجاد میکنند. در شعر چهلسالهگی و شعر پدر امکان زیست شاعرانه به خوبی فراهم شده است.
در شعرهای سپیده مختاری از جنبهی فرهیختهی زبان استفاده شده است؛ یعنی زبان هویت فرهیختهای ادبی دارد. اگرچه امروز برخیها به این نظر استند که شعر به زبان گفتار و سایر کاربردهای معمول زبان نزدیک شود؛ اما من فکر میکنم زبان شعر بهتر است، هویت و مناسبات فرهیختهای (نخبه) هرمنوتیکال داشته باشد، در غیر آن شعر به کاربرد ابزاری زبان تقلیل پیدا میکند
به مناسبتیکه در شعر چهلسالهگی درگیر شدم، زیست شاعرانهی شعر است. شعر با گرهافکنی آغآز میشود: «بحران تو را پیش از آنکه بیایی/ با جامی از استخوان جمجمه نوشیدم» نوشیدن بحران ایجاد نخستین زیست شاعرانه را در شعر رقم میزند که شعر را معنادار میکند و موجب درگیری خواننده با شعر میشود. این زیست شاعرانهی شعر سبب میشود تا زیست شاعرانهی خواننده نیز در شعر رقم بخورد. اگر شعری نتواند زیست شاعرانهی خواننده را در مناسبات درونی خود رقم بزند، خوانند نمیتواند در آن شعر دچار سکونت شاعرانه شود.
این بحران چیست؟ چهلسالهگی است: «در بزن چهلسالهگی… در بزن/ با عرق چهلگیاهِ پژمرده/ مردگان بیقرارم را برای همیشه بمیران/ و زنان عبوسِ مرا با تخمیر فراموشی در خمرههای گِلی بخوابان»
شاعر مناسبت جاندارانگارانهی بین خود و سال (چهلسالهگی) برقرار کرده است. زیرا چهلسالهگی کسی استکه از برون میخواهد بیاید. پیش از آنکه او (چهلسالهگی) برسد، شاعر (شخصیت شعر) از او میخواهد که بیاید و در بزند. عرق چهلگیاهِ پژمرده چهل سال سپری شده است. مردگان بیقرار، چهل سال زندگیای استکه گذشته اما فراموش نشده است.
عرق چهلگیاهِ پژمرده و مردگان بیقرار در سطر آخر بند نخست شعر رابطهی معناداری با زنان عبوس پیدا میکنند. منظور شخصیت شعر از زنان عبوس زنانی استکه در این چهل سال از او جدا شدهاند، اما از او دور نشدهاند، با ترشروی و… دور و بر او میپلکند. خواباندن زنان عبوس با تخمیر فراموشی در خمرههای گِلی موجب زیست شاعرانهی بیشتر در شعر میشود. این بند شعر به نوعی گفت وگو شخصیت شعر با خودش است. خودِ چهلسالهاش.
شخصیت شعر در بند دوم شعر درگیر مفهوم جهان است. «زیر سقف این تنبلخانه» اشاره به جهان دارد. جهانیکه تجربهای غیر از تکرار و کسالت نداشته است. در این بند واژهی چهل در مناسبات متفاوتی تکرار میشود: «چلواریام چهلتکه، هنجیده بر چشمانیکه چهلسال است در تاریکخانهها بیدارند/ من چهل زنِ پشیمان این جمهوریام/ در بزن چهاسالهگی… در بزن»