یک شعر از: سعاد الصباح
سعی میکنم اسبهایی را نقاشی کنم
که در دشتهای آزادی میتازند
اما نمیتوانم
میخواهم قایقی بکشم
که مرا با تو
تا آخر دنیا ببرد
اما نمیتوانم
میخواهم وطنی اختراع کنم
که مرا به جرم دوست داشتن تو
پنجاه ضربه تازیانه نزند
اما نمیتوانم
یک شعر از: رضا براهنی
«مجله_ادبی_هنری_روزآمد »
شعر مردابیست لبالب از
جسدهای شاعران حماسی
شعر
تيرباران هزار شاعر است در صلاة ظهر
بر دروازه الله اكبر و بر روی مصلای شيراز….
شعر سوزنیست
كه براي دوختن
لبهاي فرخی يزدی تعبيه شده….
شعر همين است
جز اين نيست جز اين نيست…!
غلامرضا بلگوری
هنوز روی خطوط آتش راه میروم
گاهی هم روی لبهی بُرّندهی چاقو
اما در سرت ندهم
آنکس که در رویای گلابی
درخت کاشت
نه هالو بود و نه گاو
به پستچی دوباره زنگ بزن
از او بپرس بغض پریشیدهی هامون را
در گذرگاه پوچ و هیچ . . .
من هنوز اجاره نشینم
و با لیلا و پری دارم غبطه میخورم
بر ساز غمنواز علی سنتوری
برویم مهمان مامان شویم
اگر چه گوشت گران است.
محمود درویش
اشکهایی در گلویم
و آتشی است در چشمهایم
من آزادم
همهی کسانی که مردند
همهی کسانی که خواهند مرد
روزی مرا در آغوش میگیرند
و از من سلاحی ساخته خواهد شد
«آمده: مجله_ادبی_هنری_روزآمد»
یک شعر از: احمد دریس
هنوز در خرمشهر ، آبادان
خانههایی هستند
دیوارهایی
که آجرهایشان به محض شنیدن اخبار جنگ
اقدام به خودکشی میکنند
کبری سعیدی «شهرزاد»
از مجموعه شعر«با تشنگی پیر میشویم ۱۳۵۱»
گلوی من سوراخ است
و خون
گلویم را
مرطوب
کرده است
* *
دو پرنده را میشناختم
بهنوکهاشان چشمانم بود که میبرد
من این را
با چشمان
تو
دیدم
یک شعر از: لیان لی