من باور نمی‌کنم که او خودش را نیست کرده باشد.

 

نوشته: فرانک مستوفی

پرونده‌‌ی کارگردان فیلم «پرونده باز است» همچنان باز است!


کیومرث پوراحمد و همسرش مهرانه ربی

همسر کیومرث پوراحمد در آخرین وداع با همدمش که گویی سکانسی نفس‌گیر از تکرار تلخ تراژدی‌هاست، شیون‌کنان فریاد می‌زند: 

من باور نمی‌کنم که او خودش را نیست کرده باشد.

اگر پیام ایشان روشن هم نباشد که هست، چرا باید پُرکارترین و شناخته‌شده‌ترین نویسنده و فیلمسازی که نزدیک به نیم قرن از عمرش را به ساخت بیش از چهل اثر سینمایی و نگارش دو کتاب سپری کرده به صرافت حذف خودش بیفتد؟! هنرمند خود‌آموخته‌ای که اوایل دهه‌ی پنجاه نقدنویسی را در مجله‌ی فیلم و هنر آغاز می‌کند و با نگارش داستانک‌ها و ساخت فیلم کوتاه در کانون پرورش فکری کودکان و نوجوانان به هنرش قوام می‌بخشد. پوراحمد با همان صدای گرم و لحن شیرین بارها گفته بود دستیاری برای نادر ابراهیمی در سال پنجاه وسه در «سریال آتش بدون دود» نقطه‌ی اوج زندگی هنری اوست. استعداد ذاتی، سماجت کاری و اشتیاق یادگیری پوراحمد در سال ۵۶ او را به ساخت مستندی از زندگی جبار باغچه‌بان هدایت می‌کند و حاصل آن می‌شود «هرگز نمیرد آنکه دلش زنده شد به عشق» که پدر معنوی کودکان کرولال ایران است. یکسال بعد «قصه‌ی خیابان دراز» را می‌نگارد که نخستین فیلم بلند اوست و ناصر تقوایی کارگردانی می‌کند ولی بدلیل همزمانی‌اش با انقلاب ۵۷ دیده نمی‌شود. 

کیومرث پوراحمد در خودزندگی‌نامه‌‌اش «کودکی نیمه‌تمام» که سال ۸۰ بچاپ رسید نوشته: «در سال‌های جوانی آرزوی سقوط شاه را در سر داشتم و روز ۱۲بهمن ۵۷ از طرف آیت فیلم به عنوان عکاس به کمیته‌ی استقبال معرفی شدم. آنروز در سالن فرودگاه از شدت شوق چنان می‌گریستم که نتوانستم عکس بگیرم. «تاتوره» فیلمی بود در ستایش از این خاطره و تاثیرش که ابتدای دهه‌ی شصت ساختم. با ساختن فیلم «بی‌بی چلچله» او وارد مسیر فیلمسازی با شخصیت کودکان شد که اوج هنرمندی‌اش در فیلم بلند پر مخاطب «خواهران غریب» که سال ۷۴ بر پرده‌ی سینماها نقش بست به شیرینی در خاطره‌ی جمعی کودکان و بزرگسالان نشسته است. ماندگاری و فریبندگی لحظات دراماتیک این فیلم در ذهن دوستداران سینما ثمره‌ی ساختن سریال «قصه‌های مجید» در پایان دهه‌ی ۶۰ بود. اقتباس بی‌نظیر و آفرینش سریال قصه‌های مجید از کتاب هوشنگ مرادی کرمانی و پخش آن از تلویزیون در ابتدای دهه‌ی هفتاد، همچون چوب جادویی، به نوجوانان دهه‌ی شصت که از فضای اندوهگین نوحه‌های آهنگرانی، از کوچ اجباری خانواده‌های جنگزده و از فقدان پدران و مادران گمشده در جنگ در رنج بودند، جان دوباره‌ای بخشید. محبوبیت این قصه‌های باورپذیر شاعرانه با بازی دلنشین پرویندخت یزدانیان مادر کیومرث پوراحمد در نقش بی‌بی و مهدی باقربیگی در نقش فراموش نشدنی مجید یکسال بعد به ساخت دو اثر سینمایی «شرم» و «نان و شعر» با حضور دلفریب این دو بازیگر انجامید.  

پوراحمد در مصاحبه‌هایش همیشه از فیلمسازان و هنرمندانی که از آنها آموخته بود سخن گفت و سپاسگزار بود و در مقابل هر کجا که سقف شکیبایی‌اش لبالب ‌شده لب به اعتراض گشوده، از سانسورهای آزاردهنده تا حذف نام آهنگسازی مثل ناصرچشم‌آذر در شناسنامه‌ی فیلم و قیچی بی‌رحم اداره‌ی ارشاد بر تن نازک فیلم بی‌بی‌چلچله و حذف سکانسی که پروین یزدانیان پیشانی مجید را می‌بوسد! او شجاعانه آخرین دعوت و حضور در چهل‌و‌یکمین جشنواره‌ی فجر را رد می‌کند و بدینگونه مُهر باطل شد، روی پرونده‌ی مخدوش حکومت می‌زند وقتی دلیل آنرا از او می‌پرسند: «جشنواره‌ی فیلم فجر دیگه جشن سینمای ایران نیست، جشن دو سه اُرگان خاصّه، در این چند ساله (۹۶ و ۹۸) جشنواره برای من هیچ ارزش و اهمیتی نداشته بخصوص در این سال خونبار و دردناک با این همه داغی که بر دل داریم دیگه چه جشنی؟! چه جشنواره‌ای؟!».

کارگردان فیلم «پرونده باز است» که آخرین هنرمندی او برای سینمای ایران بشمار می‌رود، هرچند با امیدی فزاینده و نگاهی رو به جلو در کشورش ماند، با عشق به میهن و سینما آرزوها و دغدغه‌هایش را به سختی ساخت و با خون جگر و مداومت در فضای به شدت رانتی و مافیایی سینما در ایران تاب آورد ولی سرانجام با نگارش آخرین رمانش «ما همه شریک جرم هستیم» به فروپاشی امیدهایش از برآیند اشتباه ۵۷ رسید. این کتاب که در آذر ماه ۱۳۹۹ به پایان رسید و در نشر مهری خارج از ایران با نام مستعار «حمید حامد» چاپ شد، ستایشی‌ست آشکار از زنان و برخی چهره‌های معاصر سیاسی ایران از جمله «فرخ‌رو پارسا» و «امیرعباس هویدا»! پرهیز از رواداری اخلاقی و جزم‌اندیشی سنتی مذهبی در کنار زبان بی‌پروا و جسور رمان نظر هر خواننده‌ای را جلب می‌کند. او می‌نویسد: «… و آوا نمی‌دانست چیزی بسی وخیم‌تر و بسیار بسیار مهلکتر از جذام زیر پوست همه‌ی ایران می‌خزد و می‌خزد و می‌خزد و این تازه بیستمین سالگرد انقلاب اسلامی بود.»!

حساسیت هنرمندانه او را واداشت تا اولین دستیار کارگردانی باشد که از خاطرات پشت صحنه‌ی فیلم «خانه‌ی دوست کجاست» عباس کیارستمی کتابی بنویسد. خوش خلقی، درد آشنایی و شخصیت منحصر به فرد پوراحمد او را به آفریدن لحظه‌های دراماتیک و فراموش نشدنی عمیقی می‌گمارد چنانکه در فیلم «شب یلدا» بیننده سکانس به سکانس آنرا با پوست و گوشت‌اش درک می‌کند. این اثر فراموش‌نشدنی اقتباسی از زندگی حقیقی فیلمساز است که نشان می‌دهد انفجار و اعتراض در گلو مانده‌اش را چگونه از زبان محمدرضا فروتن در این اثر بی‌نظیر جاری می‌کند. همین ویژگی‌ها از او انسانی اخلاقی و کانتی می‌سازد که در رابطه با مسايل جامعه و مردم از منفعت‌طلبی و سودجو‌یی فردی چشم بپوشد و با ظلم هم‌کلام نشود و بشود دلسوخته‌ی آرمان‌های فروخورده‌ی مردمی که پس از شنیدن خبر هولناک ویلای انزلی، با تسخیر تصاویر او در شبکه‌های اجتماعی، پایش بمانند و به ستایش از کارنامه‌ی پنجاه ساله‌اش بنویسند باور نمی‌کنیم آنچه را که با تیتر درشت در جراید نوشتند و همچنان این پرونده باز است. 

یاد و نامش مانا  

۱۰/۰۴/۲۳

 

درباره Habib

متولد سال ۱۳۳۰ رشت استان گیلان- کسب لیسانس از دانشگاه ملی ایران- کوچ به ینگه دنیا سال ۱۳۶۵ و اقامت در کالیفرنیا-چاپ اولین کتاب شعر بنام (الف مثل باران) در سال ۱۳۸۴ در ایران توسط انتشارات شاعر امروز.
این نوشته در یاد بعضی نفرات ارسال شده است. افزودن پیوند یکتا به علاقه‌مندی‌ها.

نظرتان را ابراز کنید